فهرست بخش ها
جیمز موریه |
ز دانا بپرسید پس دادگر
که «فرهنگ» بهتر بود یا گهر؟
چنین داد پاسخ بدو رهنمون
که «فرهنگ» باشد ز گوهر فزون
که فرهنگ آرایش جان بود
به گوهر سخن گفتن آسان بود
گهر بی هنر زار و خوار است و سست
به فرهنگ باشد روان تندرست
دُر دانش از گنج نامیتر است
همان نزد دانا گرامیتر است
در دوازده سال پادشاهی آغا محمدخان قاجار(۱۷۹۷-۱۷۸۵) که آغاز پدیداری دودمان قاجار بود ایران برای بار دیگر یکپارچه شده بود . قاجارها یکی از تبارهای نیرومند در سپاه قزلباش صفویه بودند، که پس از آفند محمود افغان و سرنگونی شاهسلطان حسین خودرا سزاوار به دست گرفتن لگام فرمانروایی میدیدند اما نخست نادر شاه افشار (۱۷۴۷-۱۷۳۶) و سپس کریمخان زند (۱۷۷۹-۱۷۵۰) بر همآوردان قاجار خود چیره شدند. آغامحمدخان که در جوانی به دست یکی از سرداران افشار اخته شده بود در هنگام فرمانروائی کریمخانزند در دربار او به گروگان نگاهداری میشد تا از بپاخیزی قاجارها پیشگیری شده باشد. اما پس از درگذشت کریمخان زند در ۱۷۷۹ وی به نزد تبار خود در استرآباد گریخت و نبردهای خویش را برای برپاساختن شاهنشاهی قاجارها آغاز نمود.
آغامحمدخان سرداری رزمجو و رهبری دوراندیش بود، که اینویژگیها را باخشونت و سنگدلی درهمآمیخته و بیگمان این خشونت و سنگدلی که به فرجام به کشتهشدن او انجامید از دیدگاهی روانشناختی دریافتنیست، که از نوجوانیئی سراسر غمناک وسخت برخاسته بود. بااین همه از میانبرداشتن همهی سران و مهینان تبارهای گوناگون که میتوانستند برای ماندگاری دودمان قاجار بیمناک باشند، مایهی کاهش بسیار توانمندی و نیروی تبارها و پدیداری یک شاهنشاهی نووا در ایران شد.
در این نوشته میخواهیم به بُعد سیاسی نووایی (مدرنیته) و غربزدگی در ایران بپردازیم. و باهوده ست که بررسی خود را از آغاز پادشاهی آغامحمدخان قاجار در سال ۱۱۶۴ خورشیدی (۱۷۸۵ میلادی) آغاز نمائیم. در ۱۲۱ سالی که از آن هنگام تا انقلاب مشروطیت در ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۹۰۶ میلادی) به درازا کشید برای ایران از اهمیتی تاریخی ویژهئی برخوردارست، زیرا آغاز این ۱۲۰ سال چهارسال پیش از آغاز ۱۲۵ سالی است که برخی از تاریخنویسان باختر آن را "سدهی دراز نوزدهم اروپا" Europ's Long Ninteenth Century میخوانند که از براندازی بزرگ فرانسه در سال ۱۱۶۸ خورشیدی ( ۱۷۸۹ میلادی) آغاز شد و تا آغاز جنگ جهانی یکم در ۱۲۹۳ خورشیدی (۱۹۱۴ میلادی) به درازا کشید. در این روزگار این ستیزههای آزمندانه و استعمارجویانهی اروپا و بهویژه همآوردی دو امپراتوری استعماری روسیهو انگلیس در آسیایمیانه و هندوستان بود که پای ایران را به مدار نووایی اروپایی کشید.
آزمندی انگلیس به داشتن امپراتوریی که در آن هرگز آفتاب غروب نمینماید و رشک و خشم دیگر کشورهای اروپایی که میخواستند از نمد ربوده شدهیِ کشورهای مستعمره کلاهی برای خویش دست و پا نمایند بسا ستمها و ویرانیها وخونریزیها برپا ساخت . کشورهای اروپائی با بهرهوری از کالاهایخام رایگان که از مستعمرات تاراج نموده بودند و با بهکارگیری نیروی کار رایگان بردهها و کارگران رنگینپوست به رشد اقتصادی فزاینده دستیافته بودند و بازرگانیسودآور یکسویهئی به بهرهی خود را بر کشورهائی مانند ایران به یاری زورمندی خود بار مینمودند. همانگونه که لردکرزن وزیر خارجهی انگلیس در پیشدرآمداَش بر کتاب ماجراهای حاجی بابای اصفهانی The Adventures of Hajji Baba of Ispahan اثر جیمز موریه James Morier مینویسد: در نخستین دههی سدهی نوزدهم ایران که درسدهی پیشین در اروپا چندان شناخته نبود و به ندرت در دیدار فرستادگان اروپایی میآمد :
ناگهان و همزمان به کانونی برای بلند پروازیهای روسیه، دلواپسیهای انگلیس و نقشهریزیهای آسیایی فرانسه بدل شد. فرستادگان نیرومندهای بزرگ اروپایی در دربار ایران گرد آمدند و با نشان دادن شکوهمندی و هدیههای گزاف در چالش با یکدیگر میکوشیدند تا موهبتِ والایِ شاهانهیِ، فتحعلیشاه را به خود کشانیده دهند.
انگلیس، با دو نگرانی به یک اندازه بیپایهاَش، که گاه نگرانِ از اندرتازی افغانها به هندوستان بود و گاه هراسان از باهم-پیشرویِ نیروهای ناپلئون و تزار از راههای زمینی بسوی دهلی، بیش از همهی نیرومندهای اروپایی که خواستار هموندی با ایران بودند، دلبسته بود، زیرا که در آن هنگام هموندی با ایران به ارزشی بس بالاتر از ارزشِ راستینی که داشت، ارزیابی میشد . ولی پابرجایی این نگرانیها بهانههائی بودند برای رفتوآمدِ پیاپی سفارتها، برخی از سوی پادشاه انگلیس و گروهی دیگر از دربارِ جایدار-شاهِ (نائبالسلطنه) کلکته که به پدیداریِ شمار گیج کنندهیی از پیماننامههای ایران و انگلیس انجامید.
به کوتاه سخن، درهایِ بهرهجوییهایِ سیاستمدارانِ انگلیس و هندوستان از شرق بر لولای ایران میچرخید. the pivot of the Oriental interest of English and Indian statesmen .
در دههیِ نخست سدهیِ نوزدهم فرانسهی پس از انقلاب، در صدد بازسازی امپراتوریاَش بود و ازینرو بود که ناپلئون، هنگامیکه ژنرالی بود درگیر در نبردهای ایتالیا، با نگرانی چشم به کاهشِ هنایش (نفوذ) فرانسه در آسیا داشت. و ازسوئی دیگر روسیه که از چشمانداز صنعتی در سنجه با انگلیس و فرانسه واپس مانده بود و با همهی پهناوری و شمار مردماناَش تنها در آسیا بود که میتوانست نیرومندنمایی نماید. تزار پاول برای رویارویی با ترکیهی عثمانی به یاری فتحعلیشاه نیازداشت. کشورهای آلمانی زبان با همهی نیرومندی پروس هنوز باهم یگانه نشده بودند. و دلواپسی مترنیخ صدراعظم امپراتوری اتریش از بلندپروازیهای ناپلئون بود.
در دههیِ نخست سدهیِ نوزدهم فرانسهی پس از انقلاب، در صدد بازسازی امپراتوریاَش بود و ازینرو بود که ناپلئون، هنگامیکه ژنرالی بود درگیر در نبردهای ایتالیا، با نگرانی چشم به کاهشِ هنایش (نفوذ) فرانسه در آسیا داشت. و ازسوئی دیگر روسیه که از چشمانداز صنعتی در سنجه با انگلیس و فرانسه واپس مانده بود و با همهی پهناوری و شمار مردماناَش تنها در آسیا بود که میتوانست نیرومندنمایی نماید. تزار پاول برای رویارویی با ترکیهی عثمانی به یاری فتحعلیشاه نیازداشت. کشورهای آلمانی زبان با همهی نیرومندی پروس هنوز باهم یگانه نشده بودند. و دلواپسی مترنیخ صدراعظم امپراتوری اتریش از بلندپروازیهای ناپلئون بود.
نقشه ایران در ۱۸۱۴ |
ازسوی دیگر ایران بهخاطر از دستدادن گذرگاه بازرگانی چین و هندوستان به اروپا در سدهی هیجدهم به سراشیب رکود ژرف اقتصادی دچار آمده بود، چراکه بازرگانان اروپا کالاهای وارداتی و صادراتی خود را اینک بجای آنکه از گذار جادهی ابریشم به رسیدنگاه (مقصد) برسانند از راه دریایی تازه پیدا شدهی دماغهی امید نیک ترابری مینمودند. و چنین بود که دولت ناچار بود با افزایش مالیات بر کشاورزان و پیشهوران جبران درآمدهای از دست دادهی گمرکی خود را بنماید. بیثباتی و جنگهای داخلی پس از مرگ نادرشاه بر تیرگی این دوران در ایران میافزود. آغا محمد خان بر آن بود که مرزهای شاهنشاهی صفویه را در سرزمینهای افغانستان آسیای مرکزی ، میانرودان ، کردستان و ماورای قفقاز برپا بدارد.
این "عقلانیت" و " خردِ-بخودـپایدار" نبود که ایران را با مدرنیته آشنایی داد که بل بازیهای نابخردانه و آزمندانهی قدرتهای اروپایی بود که غربزدگی را در ایران گستردگی داد. کتابِ حاجی بابای جیمز موریه پیش از هر چیز دیگر نشان ازشگفتزدگی دولتمردان ایران از درگیری در این بازی پیچیده است.
اَوّلَند، سفیر، باس بهفهمه که راستی این کشوری که بِش میگن "فرنگستون" چقد بزرگه. و بعد اصلن این شاهِش، که تو ایران بٍش میگیم "شاهِ فرنگ" یا "شاهِ فرنگیا" اَصن وجود داره و اگه داره پایتختِش کجاس؟
دومَند، بِش دستوردادن که پیدا کنه، بیبینه اینا چند تا ایل دارن، یا چندتا طایفه فرنگی هس. و بعد اینکه، مثِ ایران، چنتاشون "شهر نشینن" چنتاشون "صحرا نشین" . و دیگه اینکه خاناشون کیان و طرز حکومتشون چهجوریه؟
سومند، بپرسه که فرانسه چقد بزرگه، و اینکه آیا اینام یه طایفهئی از فرنگیان، یا بَرا خودشونم یه قلمرویِ جداگونه دارن؟ و بعدش اینکه این "بوناپورت" نابهحیا کیه که خودشو قیصر اونجا کرده؟
چارُمن، مخصوصَن باهاث تَوجّهِشو بده به این که بش میگن اینگلیز ، که ایرونیا خیلی وقته واسه پارچههای چیتشون و ساعتاشون و چاقوجیبیآشونُ میشناسنِشون. باهاث ببینه اینا چه جور کافرائیاَن، راسته که همهی سال تو یه جزیره زندگی میکنن و ییلاق ندارن که تابستونا را برن اونجا سر کنن؟ و بعدشم اینکه راسه که بیشترشون گوسفن ندارن و فقط ماهی میخورن؟ و اگه که راسّه که اونا اونجا زندگی میکنن چطو شده که مالک هندِستون شدن و بعدش این مسئله را بالاخره برا ما حل کنه که این لندن و اینگلیز بهم چه ربطی دارن، اینگیلیزه که توی لندنه، یا لندنه که توی اینگلیزه؟
پنجمندش، دستور داشت که اطلاعات جم کنه، ببینه که این "کومپانی" که میگن [کمپانی هند شرقی] چیه یا کیه که اینقد ازش صحبت میشه - با اینگلیز چه نسبتی داره - اونجور که بعضیا میگن یه پیرهزنه یا که چند تا پیرهزنن و اینکه میگن ، مثِ دالائی لامای تبت، این پیرزن هیچ وخ نمیمیره چهقد صحت داره؟ و اضافه برون تا میتونه این چیزایی را که نمیشه در بارهی طرز حکومت اینگلیز فهمید و باس روشن کنه.
شیشمند ، تا میتونه در بارهی "ینگه دنیا" [آمریکا] اطلاعات جمعآوری کنه و به این موضوع توجه کنه. و سر آخر اینکه بش دستور داده بودن که تاریخ کلی فرنگیا را بنویسه و بینه آسونترین جوری که میشه اونا از خورن خوک و شراب دست بکشن چیه و چه جوری میشه اونا را با دین و ایمون و مسلمون کرد .
در پادشاهی فتحعلیشاه فرمانروائی دودمان قاجار توانست پیرامونهای آذربایجان ، خراسان، و کنارههای دریابار فارس و دریای عمان را در شاهنشاهی ایران یکپارچه نماید و درباری بزرگ با دیوانسالاریئی گسترده را پدید آورد. ایران در آغاز پادشاهی او کشوری توانا و دارامند بود که به شاه پروا میداد تا درباری پرشکوه را برپا بدارد. دیوانسالاران او در برگیر دبیران و مستوفیان از سرزمینهای ایران از مازندران تا فارس و از گرجی ها و قفقازی ها و کردها بود و رابطهی دربار با روحانیون رابطهئی برپایهی آزرمداشتی از هر دوسو بود.
اقتصاد ایران اقتصادی کشاورزی بود که روابط تولیدی در آن برپایهی پیشینهئی دراز هنگام کاملا تعریفشده بود .
در آستانهی سدهی نوزدهم، فتحعلی، شاه جوانِ ایران که در پی کشتهشدن شاه آغامحمدخان قاجار ، به یاریِ حاج ابراهیم کلانتر وزیرِ توانمند او در ۲۸ خرداد ۱۱۷۶ (۱۷۹۷ م) بر اریکه پادشاهی نشسته بود به ناگهان کشور خویش را در شمال و غرب کشور با بحرانهای گرجستان و افغانستان روبرو میدید. این بحرانها ناهمانند با دیگر ناآرامیهای تاریخی، اینک دیگر نمیتوانستند آشفتگیی محلّی در شمر آیندِ، زیرا در بازیِ پیچیدهیِ موازنهیِ حساسِ قدرتهای اروپایی اینک هر دگرگونی کوچک واکنشی در همهی اروپا را برمیانگیخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر