۱۳۹۷ فروردین ۱۵, چهارشنبه

بخش دهم: کابینه ی مشیرالدوله ، تبعید قوام ونخست وزیری رضا خان



فهرست بخش ها

بخش سوم : پادشاهی محمد شاه
بخش چهارم: انقلاب مشروطیت
بخش   پنجم : تقسیم ایران در پیمان ۱۹۰۷






در ۱ خرداد ۱۳۰۲ (۲۳ می ۱۹۲۳) بونار لاو نخست وزیر انگلیس به خاطر بیماری سرطان گلو استعفا داد و استانلی بالدوین به جانشینی او برگزیده شد. حزب محافظه کار در این هنگام حزبی متحد نبود و گروه های مختلف در داخل آن حزب باهم به رقابت بودند. به ویژه میانه ی اِرلِ دربی ادوارد استنلی  Earl of Derby Edward Stanley    که در کابینه های للوید جرج و بونار لاو وزیر جنگ بود و  لرد کرزن وزیر خارجه چندان دوستانه نبود. و هنگامی که بونار لاو استعفا داد، ارل دربی  به آشکاری نشان داده بود که  اگر کرزن به نخست وزیری برسد او حاضر به خدمت در کابینه ی او نخواهد بود و او بود که به فرجام توانست دیگر  رهبران حزب را متقاعد نماید که استانلی بالدوین را به نخست وزیری برگزینند. البته گروهی برآنند که او نقشه می ریخت که خود نخست وزیر شود. به هرروی، کرزن که امیدوار بود نخست وزیری به او خواهد رسید بسیار آزرده خاطر گشت اما در مقام وزارت خارجه باقی ماند. هرچند بالدوین به لرد رابرت سسیل Robert Cecil مسئولیت امور مربوط به جامعه ی ملل را در وزارت خارجه محول نمود.   کرزن که  به جامعه ملل  چندان  باور نداشت  در وزارتخارجه ی انگلیس  از یکسو در تنش  با سسیل در گیر بود و ازسوی دیگر با ارل دربی که هنگامیکه فرانسوی ها روهر را اشغال کردند به کرزن فشار می آورد که می باید با ریموند پوانکاره Raymond Poincaré نخست وزیر فرانسه ملاقات  کند  و تهدید می نمود که اگر روابط انگلیس با فرانسه بهبود نیابد استعفا خواهد داد. 


استانلی بالدوین

دریاداری انگلیس هنوز روی نفت ایران حساب می نمود و اگرچه جنگ با آمریکارا محتمل نمی دانست اما از  قدرتروبه افرایش نیروی دریایی آمریکا  بسیار نگران بود. سیاست انگلیس در این هنگام فرمانروایی بر دریاها بود و در گزارش های دریاداری انگلیس دوراه کار برای رویارویی با خطر دریایی آمریکا پیشنهاد   شد ه بود. ۱. انگلیس در گفتگو با آمریکا از آن کشور بخواهد که درگسترش ناوگان خود از برابری با ناوگان انگلیس تجاوز ننماید ۲. اگر آمریکا از سرعت ساختن ناوگان خود نکاهد انگلیس باید به با ساختن ناوهای نو از برابری نیروی دریایی خود  پاسداری نماید. اما مسئله ی مهم وابستگی ناوگان جنگی و تجاری انگلیس به نفت وارداتی از آمریکا بود. چنین بود که اینک که کرزن در گیرودار درگیری کابینه ی جدید با دشواری های اروپا و بحران اقتصادی داخلی بود، با اعتمادی که به سرپرسی لورن وزیر مختار انگلیس در ایران داشت، و میدانست که او و پسرخاله اش اولیفانت در وزارتخارجه کاملا با برنامه ریزی او برای ایران همراهند، به آنها آزادی عمل کامل داده بود و از آنها می خواست که هرچه زودتر وبی سرو صدا مسئله ی سرپرستی انگلیس بر ایران و انحصار میدانهای نفتی را سر وسامان دهند و انگلیس را از شر قوام السلطنه و احمد شاه خلاص نماید. 

سرپرسی لورن که برآن بود تا امور ایران را به پنهان و بی سروصدا اداره نماید، در نامه یی به سروان آرتور پرسکات ترور Arthur Prescott Trevorدر دفتر سیاسی  خلیج فارس   انگلیس در بوشهر  نوشت:
ما باید بسیار مراقب باشیم و به کجدار و مریز رفتار نمائیم ... و با دیدن اینکه  پایه ی  سیاستهای دوران پس از جنگ ما از زیر پای ما بریده شده است  می باید پایگاه عملیاتی خود را آهسته و پرکارانه  باز سازی نمآئیم. .. بنابراین من در امور ترکیب کابینه دخالت نخواهم نمود و به روزنامه ها حتی یک شاهی هم پول نخواهم  داد... راهکار من اینست که بگذارم  در حالیکه جریانات سیر طبیعی خودرا  طی  می کنند  به ایرانی ها بفهانم   که باید خودشان بار مسئولیت هایشان را بر شانه بگیرند ، تا به این طریق خودشان به تجربه اولاٌ به ناشایستگی خود پی ببرند   و دوماٌ به قطعاٌ در یابند که  این به منفعت خودشان  است که رابطه اشان با ماخوب باشد.
بزودی لورن توانست با تمهیدات خود  شومیاتسکی وزیر مختار روسیه را متقاعد کند که رضاخان یک انقلابی راستین از طبقه ی محروم است. اما جوزف سائول کورنفلد وزیر مختار آمریکا که پدر بزرگ همسرش "امیلی"  موسس استاندارد اویل نیوجرسی بود هشیار تر و خبره تر از آن بود که فریب او را بخورد و سرپرسی لورن که از او دلخوشی نداشت وی را  "حاخام از پشت کوه آمده"  backwoods Rabbi می خواند. 

  نخست وزیری مشیرالدوله و پشتیبانی لورن از نخست وزیری رضاخان 

در ۱۰ خرداد ۱۳۰۲ ( ۱ جون ۱۹۲۳)  لورن در گزارشش به لندن نوشت دولت مستوفی الممالک کاملاٌ  فلج شده است و این وضع تا هنگامی که  رضا قدرت را به دست نگرفته باشد ادامه خواهد داشت.  او از کرزن اجازه می خواست که به احمدشاه پیشنهاد کند  که زمام امور را به دست رضا بدهد . اما  با وجود اینکه  لورن  اطمینان می داد که پیشنهادش را به گونه یی با شاه مطرح خواهد نمود "که در صورت نپذیرفتن آن، برای ما تعهدی  ایجاد نکند ..."  کرزن در  حالتی که تنها دو هفته از عمر کابینه استانلی بالدوین گذشته بود  در موقعیتی نبود که بتواند با پیشنهاد لورن موافقت نماید.  بنابراین در ۱۴ خرداد ۱۳۰۲ (۵ جون ۱۹۲۳) به لورن دستور داد می باید سیاست "کاملاٌ بی تفاوتی" را دنبال نماید. 

با این همه یکماه پس از نخست وزیری بالدوین مستوفی الممالک در ۲۴ خرداد ۱۳۰۲ ( ۱۵ جون ۱۹۲۳)، به کمک نمایندگان دست چین شده ی هوادار انگلیس،  از نخست وزیری استعفا داد و در همان روز چون اکثریت مجلس شورا تمایل خود را به نخست وزیری  مشیرالدوله اعلام داشته بود احمد شاه  فرمان زیر  را بنام او  صادر نمود:

 چون برای خدمت مهمّ ریاست وزرائی وجود شخص کافی لایقی لازم بود، لذا جناب اشرف مشیرالدوله را که کمال مرحمت و اعتماد بایشان داریم به ریاست وزراء منصوب و برقرار فرمودیم که با نهایت اطمینان به مراحم مخصوص شاهانه بانجام وظایف مشغول شوند. ۲۸ شهر شوّال ۱۳۴۱ - شاه 

دو روز بعد در نشست روز  ۲۶ خرداد ۱۳۰۲ (۱۷جون ۱۹۲۳) در مجلس  مشیرالدوله  کابینه ی خودرا به این صورت معرفی نمود:
کابینه وزراء را به مجلس مقدس شورای ملی معرفی می‌کنم: آقای مصدق السلطنه وزیر امور خارجه. آقای ذکاءالملک وزیر مالیه. آقای حکیم‌الملک وزیر عدلیه. آقای حکیم الدوله وزیر معارف. آقای فهیم الدوله وزیر پست و تلگراف. آقای اعتلاءالسلطنه کفیل وزارت خارجه. و آقای سردار سپه وزیر جنگ اند ولی بواسطه کسالت مزاج و تب شدیدی که داشتند نتوانستند حاضر شوند ولی البته بعد از رفع مرض حاضر و معرفی خواهند شد. وزیر فواید عامه هم این دو روزه معین و معرفی خواهند شد.
 مشیرالدوله اگرچه در کابینه اش به اجبار ناچار شده بود رضا خان، فروغی و حکیم الملک را داخل نماید اما  با برگزیدن دکتر مصدق به وزارت خارجه دهن کجی آزار دهنده یی را به انگلیس و روس نشان داد. مجلس چهارم به پایان عمر خویش نزدیک شده بود و برخی از نمایندگان نگران بودند  که پس از پایان مجلس چهارم، دولت در زیر فشار انگلیس برای گرفتن قرارداد نفت شمال، در باز کردن مجلس پنجم درنگ نماید.  برای نمون آقا سید یعقوب انوارگفت:
بنده خیلی خوشحال هستم که بحمدالله آقای مشیرالدوله رئیس‌الوزراء شده و آقایان وزراء را به مجلس معرفی کردند و با نهایت خوشوقتی و اعتماد به یک شخص قانونگذار و قانون شناس دوره مجلس خاتمه پیدا می‌کند ولی خواستم تأیید کنم فرمایش آقای شیخ‌الاسلام را راجع به امتیاز نفت. همانطور که راجع به تشکیل دولت تشریح فرمودند راجع به این مسئله هم جدیت و تسریع بفرمایند...
مشیرالدوله پس از سپاسگذاری  ابراز امیدواری به این که  "بواسطه حسن اعتمادی از طرف مجلس اظهار شده است موفقیت‌هایی در خدمت به مملکت حاصل شود"، قول داد که در باره ی امتیاز نفت و مسائل دیگر مطرح شده "... البته دولت مطالعات خودش را کرده و عقیده خود را به مجلس عرض خواهد کرد و آنقدری که در قوه این کابینه است سعی خواهد کرد که نتیجه مطلوبه بطوری که صلاح مملکت است حاصل شود."

برخی از نمایندگان، برای این که دولت ناگزیر باشد که مجلس پنجم را هر چه زودتر افتتاح نماید، پیشنهاد نموده بودند که دولت می باید  نیمی از حقوق  نمایندگانی را که انتخاب می‌شوند   از هنگامی که اعتبارنامه اشان را می گیرند تا هنگام  افتتاح مجلس،‌ پرداخت نماید.   ولی ارباب کیخسرو با این پیشنهاد مخالفت نمود و گفت: این پیشنهاد  کمک به "تسریع در افتتاح مجلس نخواهد کرد و به عقیده بنده اهمیت این مسئله زیادتر است تا کمک کردن وقتی که قانون اساسی اصول مشروطیت را تعطیل بردار نمی داند وقتی که در قانون انتخابات مصرح است سه ماه به آخر هر دوره مانده باید انتخابات شروع شود تا انقضاء این دوره وکلای جدید حاضر باشند بنده گمان می کنم اگر ما به آن مواد تمسک بجوئیم و دولت وقت هم توجهی بفرمایند و تسریع در افتتاح مجلس شورای ملی بنمایند بهتر باشد دیگر محتاج به این پیشنهاد نباشیم". ملک الشعرا بهار نیز در این باره گفت: 
اگر فترتی پیش بیاید و اگر یک دولت فرض بر خلاف قانون اساسی رفتار کند و اگر چنانچه بعد از اینکه قانون می‌گوید سه ماه به آخر دوره مانده باید انتخابات شروع شود دولت مسامحه کرد این یک قضیه نیست که برای جلوگیری از این خطرات ما بیائیم و یک قانونی وضع کنیم و به دولت بگوئیم که حقوق بدهی تا دولت مجبور شود برای ندادن حقوق مجلس را باز کند. خیر، دولتی که نخواهد مجلس را باز بکند صد تومان سهل است حاضر است ماهی پانصد تومان به وکیل بدهد و مجلس را باز نکند پس این تهدید بر دولت‌ها فرضی نیست که بخواهید یک اراده غاصبانه دولت‌های فرضی را بشکنید. (...) ما بایستی اساس مشروطیت را تعطیل بردار ندانیم. ما بایستی مجلس را منحل شده فرض نکنیم و باید معتقد شویم که مجلس‌های ما با یکدیگر متصل شود و برای پیش بردن نظریاتش اقدامات دیگری کرد بایستی مجاهدت‌های دیگری بکار برد و بایستی دولت‌ها را مانع شد از اینکه طفره بزنند از ادای وظیفه قانونی.  نه اینکه بیائیم و اسم حقوق ببریم و بگوئیم این اشخاص اگر دو ماه در تهران بی حقوق بمانند می‌میرند و تلف می‌شوند. خیر اینطور نیست. احترام نمایندگان ملت بیش از این‌ها است. آن کسی که برای خدمت به مملکت انتخاب می‌شود اگر خدای نخواسته اتفاقاً یک دولت طفره زن پیدا شد آن وکیل بایست از جیب خودش خرج کند و در مقابل آن دولت مقاومت کند و نگذارد دولت مسامحه کند پس از این نقطه نظر ما نمی‌توانیم فرض کنیم که حقوق دادن به یک نفر نماینده معطل در مرکز باعث سرعت جریان انتخابات و افتتاح پارلمان خواهد شد این قسمت قابل قبول نیست و به یک اشکال دیگری هم ما مصادف می‌شویم چنانچه در نظامنامه تصریح شده که قبل از گذشتن اعتبارنامه نباید به وکیل حقوق داده شود در این صورت اگر یک عده وکلائی آمدند به تهران و از دولت پول گرفتند پس از افتتاح مجلس معلوم شد که وکالت آن‌ها صحیح نیست و وکالت آن‌ها رد شد آنوقت این حقوقی که به آن‌ها داده شده کجا حساب می‌شود؟
البته سخنان بهار تا اندازه یی شعار مانند بود، این که اگر دولتی  در افتتاح مجلس تعلل نماید وکیل باید مقاومت نماید و از جیب خودش هزینه کند وکالت را تنها برای وکلای توانمند میسر  می نمود.  به گفته ی ارباب خسرو در همان نشست مجلس "بنده در حالی که تصدیق می‌کنم در دوره گذشته دو سه مرتبه عده‌ای از نمایندگان دچار ضرر شدند و این جا معطل ماندند و بهترین دلیل و شاهدش هم این است که چند نفرشان بالاخره مأیوس شدند و برگشته و دیگر نیامدند." 

روز ۱ تیر ۱۳۰۲ (۲۳ جون ۱۹۲۳) در آخرین نشست مجلس چهارم مشیرالدوله برنامه ی دولت خود را به این سان  تقدیم مجلس نمود.
روزی که بنده کابینه را به مجلس مقدس معرفی کردم راجع به پروگرام کابینه چیزی عرض نکردم به تصور اینکه پس از مطالعه یک پروگرامی به مجلس مقدس تقدیم نمایم ولی اگر گرفتاری این چند روزه و اشتغال به کارهای فوق العاده هیئت وزراء مجال نداد آن پروگرام را تقدیم مجلس مقدس شورای ملی نمایم و از طرف دیگر هم لازم می دانم مجلس شورای ملی از مشی کابینه حاضره مسبوق و مستحضر باشند لهذا عجالتاً اکتفا می‌کنم به خطوط برجسته پروگرام. البته در سیاست خارجه مشی و مسلک دولت حفظ و تشیید مبانی و وداد و دوستی خواهد بود با دُوَل متحابه با محفوظ ماندن اصل منافع دولت ایران (صحیح است) در سیاست داخله هم اموری که منظور نظر دولت خواهد بود تسریع در امر انتخابات و اینکه بزودی مجلس شورای ملی افتتاح و به کارهائی که لازم است مبادرت بشود و بعد از این مطلب دولت کمال جد و جهد را خواهد داشت که یک زمینه‌ها و لوایحی راجع به مسائل اقتصادی که کمال اهمیت را از برای این مملکت دارد تهیه نماید انشاءالله پس از افتتاح مجلس شورای ملی زودتر این مسائل پیشرفت نماید و دیگر البته از وظایف دولت خواهد بود که نظارت نماید در اجرای قوانین خاصه بودجه که از مجلس گذشته و سعی وافی کند که از حدود قوانین و بودجه تخلف نشود. این است اهم اموری که این دولت در تحت نظر دارد و البته بعد از این مطالب مسائل دیگری هم هست که در درجه ثانی و ثالث است.
سپس سلیمان میرزا در باره هزینه ها ی دولت در دوره ی فترت به دولت  هشدار داد. 
 این جمله که آقای مشیرالدوله رئیس‌الوزراء فرمودند قولی است که جملگی بر آنند و همه ماها در آن خصوص متفق الکلمه هستیم و همانطور که ملاحظه شد مجلس به اتفاق آراء اظهار اعتماد به شخص ایشان کرد (از طرف نمایندگان- صحیح است) و امیدوار هستیم به خواست خداوند ایشان موفق شوند بزودی پروگرام خود را کاملاً به محل عمل بیاورند و موفق شوند دوره پنجم را به زودی افتتاح بفرمایند و آنچه که عمل فرموده‌اند به نظر وکلا برسانند که باعث خرسندی عموم اهالی مملکت بشود. البته با بودن رئیس‌الوزرا مثل ایشان و هیئت دولتی که تشکیل داده‌اند همه ماها امیدوار هستیم که انتخابات با نهایت بی طرفی تکمیل شود و به زودی ببینیم این بنا دارای نمایندگان جدید خواهند بود و نمایندگان مشغول خدمات خودشان خواهند شد. با کمال حسن ظن و اعتمادی که به هیئت دولت دارم برای یادآوری این جمله را عرض می‌کنم هر چند محتاج به ذکر نیست زیرا مطابق ماده قانون اساسی است که بدون تصویب مجلس شورای ملی نه دیناری می‌توان از ملت به عنوان مالیات گرفت و نه می‌توان دیناری بدون تصویب مجلس شورای ملی پرداخت. بنابراین تکرار می‌کنم و البته در موقع فترت (که امیدوارم دوره اش خیلی مختصر باشد) این هیئت دولت بهیچوجه اجازه نمی‌دهد خرجی بشود، یا اینکه جمعی برای مملکت تهیه شود، مگر اینکه در دوره چهارم تصویب شده باشد. و همچنین به سایر ترتیباتی که مطابق قانون اساسی نیست اقدام نخواهد شد. 
در پایان جلسه سلیمان میرزا بار دیگر پشت تریبون قرار گرفت و گفت: 
 در این ساعت که آخرین ساعت دوره چهارم است بنده اجازه گرفتم چند کلمه به عرض آقایان برسانم. اولاً شکر خدا را که موفق شدیم این دوره چهارم مجلس را با ترتیب مرتب و منظمی بر عکس دوره‌های سابق خاتمه دهیم زیرا تاکنون هر یک از این سه دوره به ترتیب خاصی اختتام یافته و این اولین دفعه است در تاریخ مشروطیت که دوره مجلس به ترتیب قانونی و مرتبی خاتمه می‌یابد. (جمعی گفتند صحیح است) و این خود در خور همه قسم تشکر است و بحمدالله مجلس دوره اش را ختم می‌کند در صورتی که هیئت دولتی دارد که در رأس آن شخصی مثل آقای مشیرالدوله هستند که طرف اعتماد عموم و اتفاق وکلاء می‌باشند. (گفته شد صحیح است) و سابقه خدمات ایشان در راه مشروطیت و وضع قوانین محتاج به ذکر نیست و بر همه واضح و مبرهن است و یکی از دلایلی که می‌توان شمرد همین قدرشناسی است که باز در انتخابات دوره پنجم از طرف اهالی تهران نسبت به ایشان می‌شود و همانطور که لحظه قبل ایشان فرمودند امیدواریم مجلس پنجم زودتر افتتاح پیدا کند و البته سعی و کوشش خواهند فرمود که بزودی نمایندگان مجلس پنجم در مرکز حاضر شوند و کاملاً مطمئن هستیم که انتخابات در تحت نظر ایشان از روی بی طرفی و با رعایت قانون آنقدری که در قوه ایشان است انجام خواهد یافت. (...)
سپس مدرس اجازه ی سخن خواست و  با یاد آوری رویدادهای مجلس چهارم گفت:
 یک قسمت از عرایض مرا شاهزاده اظهار داشتند. اگر چه آقایان و همچنین منتظرین امروز خسته شده‌اند، لکن یک مطالبی است که انشاءالله الرحمن بعد از آنکه عرض کردم رفع خستگی شان خواهد شد. دوست داشتم مابقی آقایان وزراء هم تشریف می‌داشتند، ولی حالا تشریف ندارند، حاضرین نایب مناب غائبین خواهند بود. موضوع عرض بنده دوره چهارم مجلس است که چگونه آمد و تکلیفش چه بود و چه کرد و به چه نحو می‌رود. تقریباً شش سال فترت طول کشید. چه وقایع و حوادثی که دنیا را متزلزل کرد و آن حوادث در ایران اثر کرد. چه خرابی‌ها و صدمات، چه حوادث و جنگ‌ها، که همه مستحضرند، در ایران اتفاق افتاد به انحاء مختلفه قتل‌ها، قحطی‌ها، خرابی‌ها، تلف شدن نفوس، بودن قشون خارجی در مملکت، وقوع جنگ در بعضی از نقاط، جنگ داخلی، خارجی، هر چه را که تصور نمی‌کردیم واقع شود تقریباً واقع شد؛ از قبیل مهاجرت، قحطی، جنگ‌های داخلی، مثل قرارداد کذا و کذا، مثل کودتای کذا و کذا، که هر کدام در مرحله خودش یک حادثه عظیمه برای یک مملکت فقیر و ضعیفی بود که پیش بینی نشده بود، و مترقب هم نبود. 
در این بین انتخاباتی هم واقع شد البته انتخاباتی که مقارن با اینگونه حوادث باشد آن قسمتی که شاید و باید بسا هست واقع نشود و این دوره چهارم مرضی و محسوب ملت واقع نشده باشد. کما اینکه در اول تأسیس هم شخص بنده یک نظریات و انتظار یک خدمات خوبی از این دوره چهارم مجلس نداشتیم، تا اینکه بعد از این مدت مدید و حوادث و مصائب عظیم دوره چهارم تقنینیه وجود خارجی پیدا کرد. از آقایانی که حاضرند و یک عده هم که حاضر نیستند و یک امری که سابقه نداشت این بود که نظریات مردم بین افراط و تفریط نسبت به دوره چهارم دیده شد، که حتی منتهی شد به اینکه بعضی اطاله لسان‌ها هم نسبت به بعضی یا نسبت به اغلب یا نسبت به افراد شنیده و دیده شد. غرض عرض بنده این است که می‌خواهم ببینم ترتیب چه بود؟ خوب بود؟ یا بد بود؟ اگر بد بود در آتیه متنبه شویم و اگر هم خوب بود در آتیه متنبه شویم. 
 مدرس سپس به دخالت های وثوق الدوله در مجلس چهارم ورضا خان در مجلس پنجم که  انتخاباتش در جریان بود اشاره کرد و گفت، آنچه که امروز مخفیانه انجام میگیرد فردا آشکار خواهد شد. او همه ی این بی نظمی ها را ناشی از مداخلات خارجی دانست. 
بنده عرض می‌کنم انتخابات همان قسمی است که عرض کردم، و با لسان‌های مختلفه و نظریات مختلفه و در مدت طولانی انتخاباتی واقع شد. البته شاید آن قسمی که شاید و باید شده باشد. لکن هر چه مخفی است عملیات مخفی نیست، اگر امروز مخفی باشد فردا ظاهر و هویدا خواهد شد. (گفته شد صحیح است) اگر امروز من بد باشم البته به نظر خوب ملت شاید خوب شوم، اما به نظر بد ملت بدتر می‌شوم. حالا اگر چه این تعریف راجع به من نیست و راجع به آقایان است و من یک فرد ضعیفی هستم. 
در زمان فترت سیاست خارجی نسبت به ایران بکلی غلبه پیدا کرده بود بر سیاست داخلی، و زحماتی هم که ملت در غیاب مجلس متحمل شد ریشه آن را قطع نکرد. و این مجلس شورای ملی به توافق نظر (بنده اختلاف را منکرم جنگ‌های ما غالباً زرگری است) آن سیاست، و آن عیبی که در این مملکت پیدا شده بود، که از برای همه سم قاتل بود، بحمدالله تعالی و با موافقت صلاح اندیشان و نظر خوب ملت، بدون زحمت و صدمه وحشیانه، باقیمانده آن سیاست بکلی رفع شد، و سیاست مملکت به سیاست خودمان محض شد. حالا: من اگر خوبم و اگر بد، تو برِ خود را باش، که گناهِ دیگری بر تو نخواهند نوشت.
مدرس با یادآوری اخراج مورگان شوستر از استخدام هیئت مالی آمریکا به رهبری دکتر میلسپو که هدف آن از میان برداشتن وابستگی مالی ایران به انگلیس بود استقبال نمود وآنرا برای مملکت نافع توصیف نمود. و البته این درست همان چیزی بود که سرپرسی لورن چنانکه خواهیم دید نمی خواست بشنود. مدرس گفت:
این کار در زمان مجلس واقع شد، مستشارهائی که میل نداشتیم رفتند با دوستی و محبت، نکته سیاسی در این جا است که یک وکلائی که هیچ مدرسه را مثل بنده طرز نکرده بودند، این سیاست را پیش بردند، و آنچه را که میل نداشتند رفع کردند، محبت هم به جای خود باقی ماند. در تعقیب این مسئله با توافق نظر همدیگر و بعضی رجال خیرخواه مملکت جلب یک مستشارهائی از دنیای تازه کردند، که امیدواری هست،  انشاءالله، از وجود این‌ها خیلی اصلاحات بشود. این هم به نظر بعضی از افراد شاید خیلی کوچک می‌نماید، ولی به نظر ما خیلی بزرگ و برای مملکت نافع است. (صحیح است) و انشاءالله همان نظر را این دولت حاضر هم تکمیل خواهد کرد و بقیه مستشارهای آمریکائی را از برای فواید عامه استخدام خواهد کرد، زیرا آن روزی که این نظر آمد از برای هر دو وزارتخانه که مالیه و فواید عامه باشد آمد.
مدرس سپس از آن هم فراتر رفت و با یادآوری امتیاز نفت شمال و دعوت از کمپانی های آمریکایی برای شکستن انحصار نفتی انگلیس با مهارت   سر پرسی  لورن و نمایندگان دستچین شده ی او را به تحقیر  کشید.
در تعقیب این مطلب این مجلس به گذراندن یک قوانینی هم موفق شد. عمده منظور نظر من کارهایی است که نفع‌های اساسی و سیاسی دارد، واِلا کار خیلی شد. از جمله قانون نفت شمال و اجازه دادن به دولت از برای مذاکره با کمپانی‌های آمریکائی و بستن امتیاز که آن هم یکی از مسائل اساسی این مملکت است؛ از حیث اقتصاد و غیره. قوانین دیگر مثل قانون استخدام، قانون ممیزی که ناقص ماند، و همچنین یکی از امور بزرگ مهم این دوره چهارم توسعه قشون و نظام بود. (صحیح است)
سپس مدرس به رضا خان هشدار داد که این مجلس است که به او قدرت میدهد و نه انگلیس:
با اینکه می دانم سردار سپه که وزیر جنگ حالیه است با جوهر و کفایت است ولیکن موافقت مجلس او را قوت داد. موافقت مجلس قشون را تا بنادر برد. پول فراهم کردن مجلس قوت به نظام داد و مملکت را امن کرد پس من تشکر می‌کنم از وزیر جنگ البته آقایان هم با من موافقند ولکن خدا را حمد می‌کنم که ما را موفق کرد به مساعدت با او در تقویت نظام پس این از برکات این دوره و از فیوضات این دوره است و امیدواریم همین قسمی که تابحال در توسعه و تنظیم قوه نظامی سعی شده است دولت حاضر هم تصویب کرده به مرتبه کمال برساند.
و به فرجام انتظارات ملت را از کابینه ی مشیرالدوله در دوران فترت بر شمرد. 
بنده عقیده‌ام این است یکی از خدمات بزرگ دیگر دوره چهارم تقنینیه سپردن زمان فترت است به آقای مشیرالدوله. (صحیح است) . اگر چه شاهزاده سلیمان میرزا مفصلاً این مسئله را اظهار داشتند. مقصود من هم به مطلب علیحده نیست، مکرر این مسئله را عرض کردم که رجال مملکت ما هر کدام به جهت یک موقعی خوب اند. به عقیده من، و بلکه تمام آقایان، آقای رئیس‌الوزراء حالیه برای این موقع بلانظیر بود. زیرا سه مسئله منظور نظر ما بود یکی بی طرفی در انتخابات و یکی هم بی طرفی در سیاست خارجی است که به عقیده من اقوی خواص رئیس‌الوزراء فعلی بی طرفی در سیاست خارجی است  که این مسئله در زمان فطرت و در موقعی که مجلس شورای ملی نیست فوق‌العاده اهمیت دارد (صحیح است) یکی هم تسریع در افتتاح مجلس شورای ملی است. زیرا این را هم تجربه کرده‌ایم و حق وزیر این است مهما امکن یک قدری از مجلس دوری کند، بواسطه اینکه انصافاً مزاحم او است. لکن طبیعت آقای مشیرالدوله بطوری که سابقاً دیده‌ایم عکس این مسئله بوده که همیشه مایل اند با مجلس شورای ملی مشغول کار باشند. و این سه فلسفه عقیده من و آقایان این است که سپردن زمان فترت به این دولت یکی از کارهای برجسته این مجلس است. 

در این هنگام اوضاع داخلی انگلیس به خاطر  رویدادهای اروپا، چنانکه خواهیم دید، چندان بسامان نبود و از آزادی عمل کرزن بسیار کاسته شده بود.  او در وزارت خارجه انگلیس، در کابینه ی  نوپای استانلی بالدوین، اینک گرفتار درگیری با مسئله ی اشغال روهر  از سوی فرانسه شده  بود که بخش بزرگی ازوقت  او را  اشغال می نمود. افزون برآن در ۸ شهریور ۱۳۰۲ (۳۱ اگوست ۱۹۲۳) موسولینی که بر سرتسخیر  دودکانز Dodecanese  وپیوستن آن به ایتالیا بود، ترور یکی از دریا سالارانش در یونان را بهانه قرار داد، و به سرعت نیروهایش را به جزیره ی یونانی کورفو Corfu فرستاد.  

همانگونه که در پیش گفته شد، کرزن که به سرپرسی لورن اعتماد کامل داشت مسئله ی  زیر سرپرستیِ انگلیس در آوردن  ایران  را به  او وانهاده بود. زیرا می دانست که سرپرسی لورن مانند او فکر می کند  و بدینگونه خود می توانست  در آن هنگام بحرانی به اوضاع اروپا  بپردازد. زیرا  اقدام موسولینی بحرانی وخیم  در نظم اروپا را به وجود آورده بود.  در کنفرانس سفرا،  که برای تنش زدایی بحران برپا شد، چنین تصمیم گرفته شد  که یونان به خاطر کشته شدن دریاسالار ایتالیائی ۵۰ هزار لیره کیفر شود . کرزن در نامه یی به سسیل نوشت : 
من دلواپس از آنم که  که پایان[؟] بحران کورفو هم خوار کننده  و هم ناعادلانه باشد. اما همانگونه که شما از تلگرامهای من به  کرو Crew  خواهید دید آن سفرای لعنتی کاملاٌ فریب ایتالیائی ها را خوردند  و  سرشان کاملاٌ کلاه رفت .  چنین به نظر می رسد که عقیده ی پنهانی همه این بود  که این کاملاٌ ارزش آنرا داشت که  ۵۰  میلیون لیره به ایتالیائی ها  داده شود تا از کورفو خارج شوند حالا مهم نیست چه کسی‌آنرا بپردازد. به چنین وضعیت غیر اخلاقی ما غوطه ور شده ایم. 
 در چنین شرایط بود که سر پرسی لورن  سخت تلاش مینمود تا در گزارش های خود به کرزن بهانه ها ی لازم را برای توجیه ادامه ی سیاست او در ایران فراهم آورد. در  شرایطی که دکتر مصدق وزیر خارجه شده بود، از دید  لورن ، بهتر بود که رضاخان هرچه زودتر قدرت را به دست  گیرد  تا از رویدادی غیر منتظره درآن شرایط بحرانی پیشگیری شده باشد.  

در ۹ شهریور ۱۳۰۲  (۱ سپتامبر ۱۹۲۳)   لورن به دیگر بار از لندن درخواست نمود که مستقیماٌ در ایران به نفع رضاخان مداخله نماید.  او درگزارشش  با اشاره  به بی ثباتی دولت مشیرالدوله و نارضایی مردم از هیئت مشاورین آمریکایی  اظهار می نمود که"وزیر جنگ  تنها کسی است  که لرزان نیست و موقعیت  استوارش را نگاه داشته است. "  البته لورن برای آنکه کرزن در کابینه بتواند به این موضوع استناد نماید  از اینکه بنویسد  "رضا خان موقعیت استوارش را به کمک قزاق ها نگاه داشته است" اجتناب می نمود.  اما اضافه می کرد که "در میان ایرانی ها یک اعتقاد روبه افرایشی  در باره ی نیازِ ناخوشایندشان به رسیدنِ  توافقی با انگلیس"  پدیدار شده است.  لورن که میدانست کرزن تا چه اندازه از سرکشی احمدشاه  ناراضی است، در گزارش هایش برای خوشایند او همواره کوشش می نمود که احمدشاه را موجودی حقیر و ناتوان جلوه دهد و پاسخ های طنزآمیز کرزن نشان می داد که او از این لحن لورن  احساس رضایت می نماید.  

به گزارش  لورن احمدشاه  در ۵ شهریور ۱۳۰۲ (۲۸ اکوست ۱۹۲۳)  از او خواسته بود که به دیدارش برود  و لورن  برای خوشایند  کرزن،  به مسخره می نوشت که او برای "اعلیحضرت امپراطور نقش پدر مقدس اعتراف گیرنده" را بازی کرده است .  به گزارش او  احمد شاه از کودتای رضا خان واهمه داشت  و "اعلیحضرت امپراطوری  تنها برای  جان و آزادی خود نگران بود."

اینک  که نه ماه از بازگشت احمد شاه  از اروپا  گذشته بود  او به آشکارا می دید که رضا خان بدون واهمه نشان می دهد که قصد کودتا دارد. و او بگونه یی که بگوش شاه برسد در برابر دولتمردان لب به شکوه می گشود که  "از بازی ها و خودخواهی شاه و بی علاقه گی  او به منافع کشور خسته شده است." 

آشکارست که این بازی رضا خان به اشاره ی لورن آغاز شده بود. اینک  سر پرسی لورن از زبان رضاخان گزارش میداد که اشراف بدون  داشتن هیچ تأثیری  به دولت می آیند  و می روند  و   وضع مالی و اداره ی کشور  هنوز در آشفتگی و نابسامانی است و "مردم خواهان حکومتی کارآمد تر هستند! "  بر طبق گزارش لورن  رضا خان از همان ابتدا سر ناسازگاری  با شاه  را  داشت و احمد شاه به او گفته بود که رضاخان  "به نحوی کاملاٌ  آشکارانه به او و ولیعهد آغاز  به اهانت نموده است و گفته است که اگر دلش بخواهد می تواند  هردو برادر را به زنجیر بکشد ."  

ولیعهد نیز   باره ی "خفتی  که خاندان پادشاهی دائماٌ  از سوی وزیر جنگ در معرضش  قرار گرفته بودند" با جوزف کورنفلد صحبت کرده بود  به گزارش  کورنفلد ولیعهد به او گفته بود: "وزیر جنگ  کنترل کامل ارتش را بدست دارد و شاه احساس می نماید که  اینک وقت این که قدرت خود را امتحان کند نیست."  به گزارش لورن رضا خان که به ارتش سامان داده است  و نظم و امنیت را بر پا نموده است اینک خودرا سزاوار آن می بیند که بخت این را داشته باشد  که ادارات غیر نظامی دولت را نیز سامان دهد  و به توسعه اقتصادی کشور بپردازد!   


سر پرسی لورن


وزیر مختار آمریکا کورنفلد در گزارش ۲۹ مرداد ۱۳۰۲ (۲۱ اگوست ۱۹۲۳) خود  این ماجرا را به درستی  بیزش نموده بود. او نوشته بود:
نفوذ رضاخان در امور ایران کاملا تبه کارانه است.  یا باید جلوی اورا گرفت و یا  می باید سرکوبش نمود. متاسفانه او به گونه یی پنهانی از سوی  انگلیس ها پشتیبانی می شود.  زیرا آنها احساس می کنند که به جای  سرو کار داشتن بایک حکومت قانونی مشروطه به وسیله ی او می توانند به نحو آسانتری  به هدفهای خود جامه ی عمل بپوشانند. من از نخست وزیر [مشیرالدوله] اطمینان موثق گرفته ام که در هنگامی که  ایران  بر آن شد که مشاوران آمریکایی را به کار گیرد و همکاری با آمریکا را ترغیب نماید،  لرد کرزن شدیداٌ اعتراض نموده  بود.  برداشت خود من مرا به این نتیجه گیری وامیدارد که  علیرغم ادعای انگلیس به خواستنی برعکس ، آنها در دل مخالف با "درهای باز" برای ایرانند.  و اینک که دریافته اند که بستن درها ممکن نیست درصدد آنند که در این خانه چنان آشفتگی برپا نمایند که دیگران را از داخل شدن  به آن باز دارند و برای این منظور رضا خان و سیله ی تحسین انگیزی دردست‌های آنان می باشد. 

جوزف سائول کورنفلد

همانگونه که لورن انتظار داشت شاه در  ۱۱ شهریور  ۱۳۰۲ (۳ سپتامبر ۱۹۲۳)   به او گفت که به باور او رضا خان در صدد کودتاست  و  او می خواهد که در هنگام کودتای رضا خان از کشور بیرون باشد.  به گفته ی شاه  هنگامی که او در اروپا بود رضا خان به او پیمان وفاداری داده بود و از او خواسته بود که به ایران بازگردد.  لورن با خرسندی گزارش می داد که:"او اینک فکر می کند  که سردار سپه 'کمال' ایرانی شده است! " منظور او از "کمال ایرانی"، کمال آتاتورک بود. اما در عین حال از طنز انگلیسی هم استفاده کرده بود زیرا   کمال ایرانی در انگلیسی هم آوا  با "شتر ایرانی"  ست!

به گزارش لورن:
 شاه به راستی در هراس است  و قصد آن را دارد که بلادرنگ پس از نشست مجلس ایران را ترک نماید وشاید هم پیش از آن.  او پرسید آیا  انگلیس در حالت اضطراری  هواپیمایی برای نجات او  و خروجش از کشور خواهد فرستاد؟
به ادعای  لورن احمدشاه همچنین به او گفته بود که برادرش ولیعهد نیز  بسیار درهراس است  و  به او هشدار داده است که بهترست کشور را ترک کند،  زیرا  "سردار سپه  می تواند هردوی ما را در وقتی که برایش مناسب است به زنجیر کشد".  والبته این همان چیزی بود که کرزن می خواست بشنود، زیرا خروج ولیعهد میدان را برای به قدرت رسیدن رضا خان کاملا خالی می نمود. و از سوی دیگر اینک او می توانست با به تحقیر کشیدن احمدشاه، انتقامش را از نقشی که او در شکستن قرارداد  وثوق بازی کرده بود و گونه یی شرم زدگی را که  شاه  با مسافرتش به پاریس، در هنگام کنفرانس ورسای، برای او در برابر آمریکائی ها موجب شده بود بگیرد.  کرزن اینک به لورن پیشنهاد میکرد که در صورتی که رضاخان قصد جان شاه  را بنماید بهتر است او به "بست" در سفارت انگلیس بنشیند! و واژه ی  بست را به فارسی در تلگرامش به کار برده بود.  متن پاسخ بی درنگ کرزن  به  تلگراف لورن چنین بود:
 ... اگر شاه می خواهد قلمروش را ترک کند،  این پایان دودمان او خواهد بود، اگرچه چنین سرانجامی را  می توان با  کمال آرامش    پذیرفت.  اگر او در خطر آسیب جانی باشد  و به بست در سفارت بنشیند ... خروج او به یک محل بی خطر ممکن خواهد بود ... اما گذاشتن هواپیمایی در اختیارش  امکان ندارد. 
‌لورن گزارش داد که شاه هیچ قصد  ایستادگی  وستیز  برای نگاهداری تاج و تختش ندارد و هیچ چیز نمی تواند اورا از تصمیمش منصرف نماید.  او می خواهد تا پیش از پائیز ایران را ترک کند و اگر  در غیابش کودتایی رخ ندهد به ایران باز خواهد گشت. و کرزن در پاسخ با طنز ابلهانه اش می نوشت که: " دوش آب سردی روی اندیشه ی فرار شاه می تواند دودلی ذاتی او را تقویت نماید."

 بر خلاف ادعای سرپرسی لورن در این  هنگام احمدشاه هنوز در صدد ایستادگی بود و علیرغم زورگویی ها و زهر چشمهای رضا خان برآن بود که   ولیعهد محمدحسن میرزا را بعنوان استاندار به آذربایجان  گسیل دارد تا در آذربایجان کانون مقاومت در برابر رضاخان را برپا نماید. آذربایجان که  کانون توانمندی مشروطه خواهی بود در پیکار با خودکامگی رضاخان آمادگی خودرا نشان داده بود. چنین بود  که با  صدور اعلامیه ای برنامه حرکت ولیعهد و میرزا احمدخان نصیرالدوله، که به پیشکاری  او  برگزیده شده بود به شرح زیر در تهران انتشار یافت :
ایالت جلیله آذربایجان عین دستخط مبارک بندگان اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی روحنا فداه راکه دایر بر تفویض پیشکاری کل مملکت آذربایجان به جناب مستطاب اجل اکرم آقای نصیرالدوله دام اقباله شرف صدور یافته است، تلویحا ابلاغ مینماید . 
جناب اشرف رئیس الوزراء، در این موقع که برادر والاگهر کامکار ولیعهد به مقر فرمانفرمائی خود حرکت میکند بر حسب پیشنهاد وتصویب آن جناب اشرف نصیرالدوله را که از رجال کافی دولت و چاکران مخصوص و در رجوع خدمات دولتی امتحانات خوب داده است به پیشکاری کل مملکت آذربایجان معین و برقرار می فرمائیم که در معیت برادر والاگهر عزیمت نموده وانشاءاله تعالی در ترفیه اهالی مراقبت کامل نماید که استرضای خاطر همایون ما از این حیث فراهم شود ، مفاد دستخط مطاع ملوکانه را به آذربایجان ابلاغ نمائید شاه  
لازمست که مدلول این دستخط جهان مطاع را به اهالی اعلام کنید مشیرالدوله . رئیس الوزرا 
 یحیی دولت آبادی که  نوشته هایش  درباره ی احمد شاه   به پیش داوری هایی ناروا آلوده و  از  دوستداران رضا خان بود، در کتاب یحیی  می نویسد:  
 سردار سپه به این پادشاه و  برادرش ولیعهد اعتنایی ندارد و تنها برای گذرانیدن وقت و حاضر شدن اسباب با آنها  مدارا می کند، وگرنه از دیدارشان بیزار است. مخصوصاٌ از دیدار ولیعهد؛ زیرا او بقدر برادرش به سردار سپه اعتنا نمی کند و به واسطه ی بی‌تمولی  جرأت مخالفت کردنش  با او از شاه متمول علاقمند به دارائی خویش افزون است. 
    
 احمد شاه در اوایل شهریور ۱۳۰۲ (اگوست ۱۹۲۳) از مشیرالدوله خواسته بود که بدون آگاهی رضاخان فرمان "حکومت آذربایجان ولیعهد را صادرکند. فرمان صادر میشود، و به صحه شاه می رسد، و وزیرداخله به آذربایجان تلگراف میکند، و ولیعهد آماده مسافرت شده و بلکه نقل مکان نموده و در شرف حرکت است که ورق بر می گردد" (...)  در گزارش دولت آبادی، با همه ی دلبستگی اش به رضا خان، بازی های  ریا کارانه یی  به آشکاری پدیدارست. او می نویسد:    
ماه محرم رسیده است ودر اداره قشونی روضه خوانی می کنند ، شاه به ملاحظه سردار سپه به مجلس روضه خوانی نظامیان آمده است  و در غرفه یی روی صندلی نشسته در کنار همین غرفه چندتن از روحانیون نشسته اند. سردار سپه هم با مشیرالدوله  رئیس الوزرا اندکی دورتر ، نگارنده به کرسی شاه از همه نزدیکتراست؛ می شنود شاه پیشخدمتی را طلبیده به او می گوید: "به ولیعهد  تلفن کن  اتومبیل من کار نمی کند  برای این که بیایم به دیدن تو. باید اتومبیل خودت را بفرستی." پیداست وعده کرده است  در مکان نقل شده ولیعهد، برای رفتن به آذربایجان،  از او دیدن نماید؛  و هرگز تصور نمی کند این کار برهم  بخورد، و از روی خست می خواهد این راه را با اتومبیل ولیعهد رفته و برگشته باشد (!!). 
و بیگمان این پیش داوریی نارواست. حتی اگر براستی احمدشاه خسیس بوده باشد، هنوز این احتمال هست که به راستی اتومبیل او خراب بوده است ولی به هر روی دولت آبادی ماجری را چنین ادامه می دهد:
اتومبیل ولیعهد حاضر می شود، سردار سپه از پشت ستون برخاسته جامه ی نظامی خودرا مرتب می کند و به حاضرین می گوید: "اعلیحضرت را راه بی اندازیم ، تشریف  ببرند، بعد بنشینیم صحبت بداریم."  شاه با جثه ی کوچک خود در کسوت نظامی روی صندلی نشسته. سردار سپه را با آن قامت برازنده [!!] در برابر خود می بیند، ایستاده است و سلام می دهد و می گوید:"اتومبیل حاضر است." بی درنگ  جواب سلام داده از جای جسته روانه می شود. (...) 
 بدیهی است سردار سپه می داند شاه کجا می رود و برای چه می رود. اما هیچ به روی خود نمی آورد و خودداری می کند که مسئله تا دم آخر سیر خود را کرده ، تا برهم خوردنش  بیشتر برای او قدرت و عظمت  تولید کند و برای شاه و ولیعهد و رئیس دولت خواری و خفت.   
سردار سپه بعد از سنجیدن اطراف کار  و اطمینان یافتن از هر کجا که لازم باشد در آن دم آخر  که ولیعهد می خواهد روانه شود. هیئت دولت را تهدید کرده نارضائی خود را به مسافرت او به شاه و به وزرا  می رساند   و کوشش بسیار شاه و ولیعهد  و هیئت دولت  در اجرای فرمان و فرستادن ولیعهد  به کلی  بی نتیجه  مانده  و ولیعهد با نهایت خفت از منزل نقل مکان کرده به خانه ی خود بر میگردد و کدورت باطنی میان سردار سپه  و وولیعهد  به ملالت ظاهری می رسد . شاه بعد از  این  از سردار سپه گله می کند (چنانکه نگارنده خود از سردار سپه شنیده است) و می گوید :  "شما ولیعهد را از رفتن به آذربایجان منع کردید" سردار سپه  جواب می دهد: "اعلیحضرت هم در صدور فرمان حکومت آذربایجانِ ولیعهد بامن مشورت نکردید والا عرض می کردم صلاح نیست."    
توطئه ی قوام السلطنه   و تبعید او به اروپا

  در اوایل شهریور ۱۳۰۲ (‌روزهای پایانی آگوست  ۱۹۲۳)  شومیاتسکی  وزیر مختار روسیه  در یکی از دیدار های معمولش با رضاخان به او هشدار داد که بر طبق منابع اطلاعاتی  سفارتخانه  گروهی از رجال  بر علیه  او توطئه کرده   وچند نفر تروریست را آماده نموده اند تا  او را در مجلس  با گلوله از پای  بی اندازند.  بر طبق گزارش مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه):
در ضمن استنطاق چند نفر ترور توطئه کمیته تروری به قصد سردار سپه کشف میشود معلوم میشود سردار انتصار، منتخب السلطان و مکرم السلطان مداخله داشته اند، هرسه جلب و توقیف میشوند. در استنطاق توطئه دامن -گیر قوام السلطنه میشود به وزارت جنگ احضار و توقیف میگردد .(۲۷ صفر  ۱۳۴۲) 
درنتیجه التجای عیال قوام السلطنه و ارجاع امر از طرف شاه به هیئت وزراء سردار سپه در جلسه ۲۵میزان امتثال امر شاه نموده مقرر می شود قوام السلطنه از ایران برود  . وزیر جنگ دستور می دهد دوسیه امر را انتشار بدهند که شبهه ای باقی نماند.
  مخبرالسلطنه  در پانویس این متن می نویسد:    
گفته شد منتخب السلطان تدارک ترور سردار سپه را دیده بوده است، از قوام السلطنه امر کتبی میخواهد به طفره می گذراند، سبب تردید وی شده است، می فرستد یوسف ارمنی و فیروز نامی که نامزد اجرا بوده اند و درب مجلس مستعد از عمل منع می کند. اگرچه احمد شاه با این نقشه موافق نبوده این سوء تدبیر دامن گیر او میشود. 
ظاهرا در کابینه میرزا سید ضیاء الدین هم این نقشه در نظر بوده است، احمد شاه اجازه نمی دهد و این را من از یکی از وزراء آن کابینه شنیدم. معروف شد که شیخ الاسلام ملایری ولیعهد را ملاقات نموده از طرف مدرس عنوان مطلب می کند می گوید شاه در پاریس بمن گفت: "این پیشنهاد بمن شد گفتم جدم صاحب داعیه [سید علی محمد باب] را از بین برداشت از او امامزاده ساختند. من نمیخواهم امامزاده دیگری درست بکنم". هم از فرمایشات احمد شاه است که باو گفته بودند حزبی بسازد گفته بود مردم ایران همه حزب منند دسته‌ای را بخودم نسبت بدهم معنی ندارد.

به هر روی،  روز سه شنبه ۱۶ مهرماه ۱۳۰۲ (۹ اکتبر ۱۹۲۳ )  به گزارش  کورنفلد  وزیر مختار آمریکا  قزاق‌ها منزل قوام‌السلطنه را محاصره و پس از دستگیریش،  وی را به وزارت جنگ منتقل کردند. به گزارش او نقشه دستگیری قوام بخشی از برنامه ی گسترده تر رضا خان برای کسب قدرت و تاراج و اندوختن مال بود. او در گزارشش به وزارت خارجه نوشت :
وزیر جنگ بدون دنبال نمودن مراحل قانونی، قوام‌السلطنه، نخست وزیر پیشین را دستگیر  و  زندانی نموده است؛ می توان دستگيری شماری از افراد برجسته دیگر را نيز انتظار داشت. وزیر جنگ  ادعا می نماید که گواهه هایی در دست دارد که نشان می‌دهد که قوام در پی توطئه بوده است. با این  همه بسیاری بر  آنند که این تنها بهانه‌ای است برای سرنگون نمودن دولت و برپاسازی دیکتاتوری در کشور. اوضاع بسیار وخیم است.
دستگیری قوام فضایی ازدهشت وهراس وآسیمگی در تهران پدید می‌آورد.  هیچکس نمی دانست که این قزاق نامتعادل در سر چه دارد. به گزارش کورنفلد : 
بر پایه ی گزارش‌های در خور اعتمادی که به دست ما رسیده است، کیفر تعیین شده برای قوام تبعید از ایران و مصادره بخش قابل توجهی از اموال وی می‌باشد. من کاملاً مطمئن هستم که اتهام وارده به قوام هیچ پایه و اساس درستی ندارد و نابجاست، اما مجازاتی که برای وی تعیین شده دقیقاً متناسب با خواسته‌ها و نقشه‌های وزیر جنگ است. شاه، یکشنبه بعد از ظهر، ۱۳ اکتبر، مرا به گفتگوی کوتاهی دعوت کرد و به من گفت که وزیر جنگ می‌کوشد تا به هرگون که ممکن است، پس از سرنگونی دولت مشیرالدوله، به مقام نخست وزیری دست یابد. از آنجا که وی امیدوار است به هدف خود دست یابد، لذا تلاش می‌کند تا هرگونه مانع را، از سر راه خود بردارد. ایران به شدت از نداشتن نخست وزیری كارآمد رنج می‌برد. اکنون تنها سه تن ممکن است متصدی این مقام شوند: مستوفی‌الممالک، مشیرالدوله و قوام‌السلطنه. 
از آنجا که مجلس چهارم در آخرین اقدام خود، کابینه مستوفی‌الممالک را رد صلاحیت کرد، بعید به نظر می‌رسد که شاه تا زمان تشکیل مجلس پنجم، او را به عنوان نخست وزیر برگزیند. مشيرالدوله هم،  كمترين اشاره ی وزير جنگ موجب استعفايش میشد. بنابراين تنها كسی كه به حساب می آمد قوام بود. و همين، برای از ميان برداشتنش دليل كافی بود؛ وزير جنگ نيز همين كار را كرد؛ و دقيقاً با اين اقدام هم شاه و  مشيرالدوله را مرعوب كرد؛ و هم به آرزويش دست يافت. در رابطه با مصادره ی اموال قوام هم می توان گفت كه از مدتها قبل رضاخان در فكر اين كار بوده است؛ حتي پيش از آن كه دوستانش توطئه قوام عليه جان او را كشف كنند. با توجه به اينكه وزير جنگ همه ی ثروت هنگفتش را از طريق اخاذی و زورگيری به دست آورده، بدون شك اموالی را هم كه دادگاه به عنوان جريمه از قوام میگيرد،  خود تصاحب خواهد نمود. 
 رضا خان اصرار داشت که در یک محاکمه علنی قوام السلطنه و سایرین را به مجازات های سنگین محکوم نمایند.هنگامیکه سرتیپ در گاهی ودیگران کوشیدند پای احمدشاه و ولیعهد محمدحسن میرزا را به میان بکشند احمدشاه دخالت برادرش را تکذیب کرد و گفت:
درباره ولیعهد همچو خیال و عقیده ای را تکذیب میکنم و نهایت اطمینان را هم از طرف او دارم. راجع به قوام السلطنه آن چه را که از ترتیبات عقل و شعور قوام السلطنه استنباط میکنم، این مسأله را خیلی بعید می دانم که او داخل در همچو پروپاگاندی بشود ویک همچو اقدام غلطی بنماید. بلکه خیلی متحیر و متعجبم که چگونه عقل و اطلاعات قوام السلطنه اجازه می دهد که یک همچو اقدامی بکند و از طرفی هم نمی توانم اطمینان پیدا کنم که درباره او قسم یاد نمایم. چیزی که هست، از قرار که اظهار می کنند این اقدام در شانزده ماه قبل بوده، چرا تاکنون به محل بروز نرسیده؟
کابینه ی بالدوین و کرزن که در صدد برگزاری انتخابات در میانه بحران روهر بودند و هم اکنون موجبات اخراج احمدشاه را از ایران به ثمر رسانده بودند، اینک نمی خواستند که با محاکمه ی قوام اوضاع را پیچیده تر سازند و از سوی دیگر تبعید قوام به انگلیس بر باور شومیاتسکی و سه تن گانه‌ی رهبری در مسکو،  که قوام السلطنه وابسته به انگلیس است مهر تأیید می‌زد. چنین بود که  به فرجام دولت ایران تصویب نامه ی ذیل را صادر نمود: 
متعلقه آقای قوام عریضه ای به خاکپای مقدس شاهنشاهی ارواحنا فداه عرض واستدعا کرده بودند که بعلت کسالت مزاج آقای قوام امر فرمایند ایشان رابه فرنگستان روانه سازند. اعلیحضرت ( به وزیر جنگ امر فرمودند این استدعارا بموقع اجرا بگذارند) وزرا هم در جلسه هیئت  ۲۵ مهر ۱۳۰۲ همین مطلب را از آقای وزیرجنگ تقاضا کردند معزی الیه امر مطاع همایونی را امتثال نمودند و از حق خودشان که تعقیب قضیه باشد صرفنظرکردند -- مشیرالدوله رئیس الوزرا 
رضا خان متن این تصویب نامه را به همراه توضیحی  زیر در روزنامه‌های آن روزها چاپ و منتشر نمود. 
شرح فوق تصویبنامه ایست که بر اثر (امر مطاع همایونی در هیئت وزرا تصویب و چون تقاضا نمودند) اینجانب از حق خود راجع بمجازات قوام السلطنه صرفنظر نمایم بر طبق امر همایونی وتقاضای هیئت دولت از تعقیب و مجازات او منصرف و اغماض نموده ولی برای آنکه در اذهان عمومی کمترین توهمی ازنقطه نظر اغراض خصوصی متوجه اینجانب نشده باشد ، دستوردادم که از اداره نظمیه عین دوسیه مدونه را فورا به معرض انتشار بگذارند که برای هیچ کس مجال شبهه و تردیدی باقی نماند -- وزیرجنگ وفرمانده کل قوا، رضا 

طبق تصویبنامه صادره دولت قوام السلطنه یکسره از بازداشتگاه به اروپا اعزام شد ودر تمام مدت حکومت رضاشاه به ایران نیامد. همانگونه که در پیش دیده ایم شومیاتسکی به قوام السلطنه به عنوان مأموری انگلیسی سوءظن داشت، و البته خود انگلیس نیز در برپاسازی  این سوءظن نقشی برجسته بازی می نمود،  زیرا با نامطلوب نمودن قوام در نزد روسها، خود را از شر دشمنی که می خواست با جلب سرمایه گذاری آمریکایی ایران را از وابستگی مالی به انگلیس رهایی بخشد خلاصی می داد. 

به گزارش کورنفلد پس از تبعید قوام  "هيچكس در مورد توطئه‌ای که به قوام نسبت داده می شد سخن به میان نیاورد و ماجرا کاملاً فراموش شد و اصل ماجرا در ‌هاله‌ای از شک و تردید فرو رفت."  همانطور که از نوشته كورنفلد برمی‌آید، مشیرالدوله به شدت از رضا در هراس بود: 
 مشيرالدوله اگر چه از معدود دولتمردان ايران است كه می تواند ادعای شرافت و پاكدامنی و فرهیختگی نماید، اما  به شانه خالی كردن از بار مسئوليت  نیز  پر آوازه است. اين درنگ‌ورزی و این دست و آن دست كردن او هم ممكن است ناشی از همين شكست اخير باشد. روابط او و وزير جنگ روز به روز بدتر می‌شود. وزير جنگ در عمل ديكتاتور مطلق ايران است و همه‌ی امور را در دست دارد. اقدام اخير وی در زندانی كردن بدون محاكمه قوام، به شدت به اعتبار و حيثيت كابينه‌ی کنونی لطمه زده است. مشيرالدوله آشكارا از گرفتن تصميم قاطع در اين‌باره واهمه دارد.  
گزارش حسین مکی در این باره با بسیاری از گواهه‌های تاریخی هماهنگی دارد. او می نویسد:
در این که با توقیف قوام السلطنه و تبعید او از ایران سردار سپه  یک نقش مهم تراژدی  و کمدی در صحنه‌ی سیاست ایران بازی کرده است ، هیچ شک وتردیدی نیست. زیرا قبل از اینکه او را توقیف  نماید و یا پرونده ی قطور و مفصل سوء قصد را  برای او تشکیل بدهد،‌ به و سیله ی اطرافیان وزیر مختار شوروی و آن کسانی که ظاهراٌ زره روسوفیلی [هوادار روس]  در بر کرده بودند ولی باطناٌ  زیر آن زره لباس دیگری بر تن داشتند به اغفال  سیاست نوبنیاد  شوروی می کوشیدند ، و در پاره یی از موارد سیاسی به زمینه سازی پرداخته  ذهن "شومیاتسکی" وزیر مختار شوروی را مشوب نموده  قضایای سیاسی را طور دیگری جلوه گر می ساختند.  همین عناصر مشکوک  به انواع و اقسام سعی می نمودند که سردار سپه را یک نفر رجل ملی به تمام معنی  معرفی نمایند،  و مخالفین  او را نیز مخالف  بسط سیاست شوروی در ایران  و موافق سیاست لندن جلوه دهند  تا نتیجه ای که از نمایش این بازی مهم سیاسی بایستی گرفته شود به نحو مطلوب حاصل گردد. (...)
برای تأیید این نظر به یک موضوع کوچکی اشاره می کنیم تا مطلب به خوانندگان  کاملاٌ روشن و مبرهن گردد. شب قبل از آنروز  که قوام السلطنه را دستگیر  نمایند وزیر مختار روسیه بدون آنکه قبلاٌ وقت ملاقات بخواهد   از سید محمد صادق طباطبائی  که یکی از لیدرهای  سوسیالیست‌ها در مجلس و از مخالفین جدی قوام‌السلطنه به شمار می رفتد ملاقات می کند. در این ملاقات که هنگام غروب  در منزل طباطبائی دست داده  وزیر مختار روسیه به طباطبائی اظهار می‌کند:"مژده  بدهید که فردا  قوام السلطنه را توقیف خواهند کرد. "  
 مکی بعدها در مورد دیدار شومیاتسکی از طباطبائی، که در آن هنگام رئیس اسبق مجلس شورا بود،  پرس وجو نموده بود و او به واقعیت آن دیدار گواهی داده بود و گفته بود که مترجم سفارت عبدالحسین هژیر،  که پس از جنگ دوم جهانی نخست وزیر شد، هم در آن ملاقات حضور داشت. "بالاخره چنین تصمیم گرفته می شود که وزیر مختار شوروی به اتفاق طباطبائی و مترجم سفارت شوروی به منزل سلیمان میرزا رفته او را هم در جریان بگذارند."

رضا خان و دارودسته ی قزاق های براستی خونخوار او اینک با خشونت و وحشیگریی غیرقابل توصیف می کوشیدند تادر دل مخالفین ایجاد رعب و  دهشت و هراس نمایند. براستی چه انتظاری بیش از قزاقی  می توانست  داشت که به نوشته ی چارلز هارت، کاردار سفارت آمریکا "پسر بیسواد روستاییی بیسواد" بود که از سوی انگلیس به زورگویی و قدرت نمایی تشویق می شد و به نوشته ی دکتر میلسپو "وحشیگری و آزمندی  از او به آسانی می تراوید."   
   
کناره گیری مشیرالدوله از نخست وزیری 

در مهر ۱۳۰۲ (اکتبر ۱۹۲۳)  وزیر مختار آمریکا  جوزف  کورنفلد   گزارش میداد: "وزیر جنگ با پشتیبانی انگلیس  شاه  را در زیر همه گونه فشار قرار داده که اورا نخست وزیر نماید. سر پرسی لورن  که در ۱۱ بهمن ۱۳۰۰ (۳۱ ژانویه ۱۹۲۲)  نوشته بود که این کاملاٌ غیرعاقلانه است که انگلیس از رضا خان "نادان و درس نخوانده" . an ignorant and uneducated man به آشکاری پشتیبانی نماید. اما اگر "باوری را که من کوشیده ام در او پرورش  دهم ،  که انگلیس تنها دوست واقعی و بی توقع ایران است در مغز او جا بگیرد،  هنگامیکه برای او دشواریی ایجاد شود، و این حتماٌ روی خواهد داد،‌  آنگاه او بی‌فکرانه رو به‌سوی ما خواهد آورد ، و آنگاه ما می‌باید از نمایش اینکه او را زیر پشتیبانی خود قرار داده‌ایم اجتناب کنیم."  اینک  احساس می‌نمود که رضاخان امتحان خود را به خوبی پس داده است و آماده برای دردست گرفتن قدرت است. 


به گفته ی معاضد السلطنه پیرنیا، معاون نخست وزیر، "پس از دستگیری قوام السلطنه ، سردارسپه بوسیلۀ من به مشیرالدوله پیغام می‌دهد که موقعیّت مملکت ایجاب می کند که شما استعفا داده و بگذارید دولتی  قوی  روی کار آمده و از مشکلات  کشور بکاهد".  اما مشیر الدوله که شخصیتی میهن دوست و‌ آزادیخواه بود براستی می‌خواست در برابر زورگویی های رضاخان که از سوی سفارت‌ها‌ی انگلیس و روس پشتیبانی می شد ایستادگی نماید و از اینرو او در دودیدار خود با احمد شاه  و  همچنین  در دیداری  با مدرس به صراحت   ابراز داشت که اگر شاه از مسافرت به اروپا صرف نظر کند او  در مقام نخست وزیری به خدمت ادامه خواهد داد.

اما دراین هنگام سر پرسی لورن و رضا خان بازی خبیثانه‌یی را با شاه جوان دنبال می‌کردند. رضا خان با خشونت ها و زورگویی های خود به شاه نشان می داد که براستی هر آن امکان دارد که   همچون قوام او را نیز دستگیر و حتی به جان او سوء قصد نماید. در این هنگام  نارنجکی در نزدیکی اطاق خواب شاه  در دربار منفجر می شود.  لورن از سوی دیگر به او وانمود می‌کرد که رضاخان مورد پشتیبانی روس‌ها ست و  شاه  از این که سرنوشتی مانند تزار نیکلا که خود و خانواده‌اش به دست  بلشویک‌ها اعدام شده بوده اند در هراس بود . 
   
از این رو بود که شاه  در پاسخ مشیرالدوله که بودن اورا درکشور برای ادامه‌ی نخست وزیری خود ضروری می دانست تأکید می نمود که می باید برای درمان به اروپا  سفرنماید. مدرّس هم در دیدار خود با شاه به او هشدار داد که سفر  او در شرایط حاضر موجب زوال دودمان قاجار خواهد شد.  او حتّی به شاه پیشنهاد نمود  که موقّتاً  به نفع  ولیعهد  کناره‌گیری  کند. دراین گیرودار،  رضاخان و همدستانش  به یاری سفارتخانه‌های روس و انگلیس این شایعه را پراکنده کرده بودند،  که  هر آن نیروهای قزّاق کودتا خواهند نمود  و شاه و  تمام مخالفان با "حکومت قدرت"  را از میان خواهند برد.   

به هر روی ، مشیر الدوله  سرانجام در نشست کابینه، هیئت دولت را در جریان گفتگوهای خود با شاه قرارداد، و  چنین بود که وزرا تصمیم به استعفا  گرفتند. مشیرالدوله  در روز یکشنبه ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۲ ( ۲۱ اکتبر ۱۹۲۳)  خسته و به تنگ آمده از کارشکنی ها و تهدید‌های رضا خان   به گزارش مکی "در قصرصاحبقرانیه به حضور شاه  رفته تصمیم خودرا  راجع  به کناره‌گیری از زمامداری  به عرض رسانیده  استعفا نامه‌ی خودرا تقدیم کرد " .  اما شاه به او فرمان داد تا روز سه شنبه  ۳۰ مهر ۱۳۹۲ (۲۳ اکتبر ۱۹۲۳)  در سمت خود باقی بماند، تا  او با رایزنی با مجلس در باره‌ی این موضوع تصمیم بگیرد.  
پس از مراجعت مشیرالدوله از حضور شاه به شهر، وزرای کابینه در منزل مشارالیه احضار می‌شوند  و مشیرالدوله جریان استعفا و امر همایونی را اظهار می‌نماید  در نتیجه‌ی جلسه‌ی مزبور  آقایان وزرا نیز به ادامه‌ی کار موافق نبوده  هریک از عضویت کابینه مستعفی  و استعفای آنان شب سه شنبه ۳۰ مهر به حضور شاه تقدیم می شود. 
 روز سه شنبه ۳۰ مهر  ۱۳۰۲  از طرف احمد شاه بوسیله‌ی تلفن  مشیرالدوله بدربار احضار می‌شود ولی او از رفتن خودداری می‌نماید و با همه‌ی آنکه چندین بار شاه اصرار می‌کند ،  مشیرالدوله حاضر به رفتن به دربار نمی‌شود .  سرانجام شاه شهاب‌الدوله رئیس تشریفات دربار را برای آخرین بار به نزد مشیرالدوله  می‌فرستد و از قول شاه او را  به ادامه‌ی خدمت ترغیب می‌نماید و از او می‌خواهد هرطور که هست  تا هنگام بازگشایی مجلس بر سرکار بماند،  "ولی مشیرالدوله ابداٌ زیر بار نرفته  شانه خالی می‌کند" .  

 پاسخ مشیرالدوله  همان بود که با رفتن شاه ادامه‌ی حکومت او غیرممکن می‌شود.  هنگامی‌که شاه ازپاسخ مشیرالدوله مأیوس شد ،  نخست وزیری را به  مستوفی و سپهدار و فرمانفرما  پیشنهاد نمود . اما آنها نیز  پذیرفتن  بار مسئولیت را منوط به فسخ عزیمت شاه  نمودند.

سرپرسی لورن   روز ۱ آبان ۱۳۰۲ (۲۴ اکتبر ۱۹۲۳) در تلگرافش  به لندن از نخست‌وزیری رضاخان و اینکه احمد شاه ایران را ترک خواهد نمود خبر می‌داد . به نوشته‌ی  لورن رضا از خطر نخست‌وزیر شدن آگاه بود اما می‌دانست  که هیچ کس به جز او قادر به حکومت نیست!   "او خواستار و نیازمند به دوستی انگلیس است." به گزارش کورنفلد:  
شب گذشته رئیس‌الوزرا استعفای خود را تقديم کرد که مورد پذیرش شاه قرار گرفت. وزیر جنگ که از سوی انگلیسی‌ها پشتیبانی می‌شود، از هر وسیله‌ای برای فشار آوردن به شاه استفاده می‌کند تا او را به نخست‌وزيری منصوب کند.
دکتر مصدق در خاطراتش می‌نویسد : 
ازعمر دولت چیزی نمی‌گذشت که شهرت پیداکرد وزیر جنگ می‌خواهد دولت تشکیل بدهد ....... نظر به اینکه شنیده بودم (بین مشیرالدوله وسردار سپه ) در دولت اسبق کار به کدورت کشیده بود وعاقبت هم دولت از کار افتاد . با توافق نخست وزیر قرارشد نظر وزیر جنگ را استمزاج نمایم تا چنانچه صاحب چنین نظری است قبل از وقوع هر واقعه ما کنار برویم ، ولی نمی‌دانستم چطور آنرا عملی نمایم ........بر حسب اتفاق خدایارخان برای کاری نزد من آمد . دیدم که مناسبتر ازهرکس اوست .مرجع سوال من واقع شد. در جواب گفت نمی‌دانم ... خندیدم وگفتم شمارا توقیف می‌کنم تا جواب مرا بدهید. گفت مرا توقیف نکنید تا بروم و جواب بیاورم ، فردای آن روز در جلسه هیئت دولت وزیر جنگ آمد ...  و بمن گفت خدایارخان را توقیف کرده بودید؟ سپس قدری خندید وبه این ترتیب فهماندکه شایعات صحیح است ... بعد از جلسه به مشیرالدوله گفتم ، و ایشان هم تصمیم به استعفا گرفت و دولت از کار کنار رفت احمد شاه نمی‌خواست زیر بار نخست‌وزیری سردارسپه برود ولی مجبور شد.

 شاه که نمی‌خواست خویشتن  را تا به آن حد خوار وذلیل نماید که در سفارت انگلیس  به بست بنشیند از  صدور فرمان نخست وزیری  رضاخان خودداری نمود و به سرپرسی لورن گفت که فرمان را در صورتی صادر خواهد نمود که دولت انگلیس از رضا خان پیمان کتبی بگیرد که او:
۱ – ترتیبات سفر شاه را به اروپا فورا آماده نماید  
۲ –  رضا خان خود تا مرز ایران شاه را همراهی کند،تا بدون خطر از مرز بگذرد و در طول  راه  امنیت جان شاه را از هر  لحاظ تضمین نماید.   
۳ – در طول غیبت شاه  از کشور نسبت  رضاخان می‌باید به مقام ولیعهد همه گونه احترامات لازم را  مراعات نماید. و او را در مقام نیابت شاه پذیرا  باشد. 
سرپرسی لورن  متن تعهد کتبی را همانگونه که احمد شاه  خواسته بود  فراهم نمود و  به رضاخان داد  تا آنرا امضا نماید، والبته رضاخان  مانند همیشه سر به فرمان داشت. متن تعهدنامه چنین بود: 
من تعهد میکنم که همه وسائل خروج اعلیحضرت را برای اروپا فراهم کنم ، که هیچ گونه تاخیری در انجام این منظور رخ ندهد. علاوه بر این از هرگونه مخالفت با مسافرت اعلیحضرت جلوگیری کنم. اعلیحضرت راتا مرز ایران همراهی خواهم کرد تا سلامتی جان اعلیحضرت تامین باشد وهمه احترامات لازم را نسبت به مقام ولیعهد رعایت میکنم .  

  روز ۳ آبان  ۱۳۰۲ (۲۶ اکتبر ۱۹۲۱)‌ لورن به کرزن گزارش داد  که شاه "نمی تواند در برابر درخواست وزیر جنگ برای نخست وزیر شدن ایستادگی نماید... و نمی‌تواند با او در اینجا بماند." او در باره‌ی درخواست احمدشاه به گرفتن تعهد کتبی چنین گزارش داد: 
اعلیحضرت در چنان  حالت  پریشان از آسیمگی هستند که حتی اگر بمانند کاملاٌ بی‌فایده خواهند بود  (...)  من  برای راه‌چاره‌یی  کمک خواهم نمود...  و  در این باره  به دیدار وزیر جنگ خواهم رفت.

روز ۵ آبان ۱۳۰۲ (۲۸ اکتبر ۱۹۲۳)  لورن در تلگرافش به لندن نوشت:‌
  رفتار شاه در خور تأسف بود و از آن رضا خان عاقلانه و من فکر می‌کنم دخالت من، اگرچه غیرمعمول بود، ولی چهار نتیجه‌ی مطلوب داشت.  (۱). از پیدایش یک بن‌بست جلوگیری نمود (۲).  ادامه‌ی حکومت مشروطه را حفظ نمود (۳). امتنان شاه را به‌دست آورد (۴).  نخست‌وزیر جدید را در زیر بار تعهد قرار داد.
 و البته نتیجه‌ی چهارم تنها نتیجه‌یی بود که کرزن سال‌ها در پی آن بود. به هر روی  احمد شاه پس از دریافت تعهد کتبی رضاخان از سرپرسی لورن و اطمینان به این که رضا خان جرأت سرپیچی از آن را ندارد فرمان  نخست‌وزیری او را به گونه یی کوتاه صادر می‌نماید : 
چون برای خدمت مهم ریاست وزراء وجود یک نفر شخص لایق لازم بود لهذا جناب اشرف سردارسپه را که کمال مرحمت واعتماد واطمینان را بایشان داریم به ریاست وزراء منصوب وبرقرارنمودیم که مشغول انجام این خدمت مهم باشد شاه ششم آبانماه ۱۳۰۲
این متن تقریبا همان متنی بود که احمدشاه برای نخست وزیری مشیرالدوله به کار برده بود اگرچه او عبارت "با نهایت اطمینان به مراحم مخصوص شاهانه"  را از پیش از "مشغول انجام این خدمت مهم باشد" حذف نمود. 


فرخی درسرمقاله ی طوفان شجاعانه نوشت:

 می گویند کابینۀ آتیه حکومت قدرت خواهد بود. این حکومت بدست هرکه باشد اگرکلمۀ قدرت  مضاف‌الیه حکومت قرارداده ما و تمام علاقمندان به عظمت و اقتدارملّت ایران در مقابل او سرتسلیم  فرود خواهیم آورد. اگر مقصود قدرت شخص رئیس‌دولت وخودسری حکومت باشد،  از ما خواهد گذشت، طولی نخواهد  کشید که به‌زوال حکومت و  مملکت فاتحه بخوانند. 


 کورنفلد در  ۶ آبان ۱۳۰۲ (۲۹ اکتبر ۱۹۲۳)  گزارش داد: 
رضا به مقام نخست‌وزیری دست یافت. وی هنوز  کابینه خود را تشکیل نداده است. شاه در چهارم نوامبر عازم اروپا می‌شود. رضاخان همواره مورد پشتیبانی انگلیس بوده است، اما هرگز موفق نشده بود که اطمینان روس‌ها را جلب نماید... تا هنگامی كه روس‌ها مخالف نخست‌وزيری او بودند، شاه به خوبی توانست در برابر فشارهای وی ایستادگی کند. برای از میان بردن این مخالفت‌ها وی کاملاً آماده بود هر‌گونه تضمینی که روس‌ها مطالبه کنند، بپردازد.  
 برنارد گوتلیب  Bernard Gottlieb , کنسول آمریکا در تهران در  گزارشش نوشت:
من اطمینان موثق دارم که رضاخان دیروز به سفارت شوروی رفت تا پشتیبانی آنان را برای تشکیل کابینه‌یی  به ریاست خود،  به دست  آورد. مقامات شوروی نیز به دو شرط حاضر شدند از وی پشتیبانی نمایند. نخست این که او می‌باید چند تن از مليّون را وارد کابینه خود نماید؛ دوم، منافع روسیه را در شمال ایران  کاملاً تضمین و  بپذیرد (...) گفته می‌شود رضاخان به هر دوی این خواسته‌ها تن در داده است. 
 کورنفلد در گزارش خود  در این باره  نوشت:
 چون شاه نمی‌دانست که سفارت روس هنوز به نخست‌وزيری رضاخان تن درنداده است، وزیر جنگ در كار خود  شتاب داشت تا  به هر  نحو برای رسیدن تفاهم با سفارت روس فرصت را از دست ندهد. هنگامی که شاه دریافت که هیچ قدرت خارجی از او پشتیبانی نمی‌کند، تسلیم شد و در ۲۸ اکتبر[۵ آبان ۱۲۰۳] رضاخان را به نخست وزیری منصوب کرد و در همین زمان اعلام کرد برای معالجه کشور را به مقصد اروپا ترک خواهد کرد.  
در ۶ آبان ۱۳۰۲  (۲۹ اکتبر۱۹۲۳) رضاخان کابینه خود را به شرح ذیل به شاه معرفی نمود: سردار سپه، نخست وزیر و وزیر جنگ؛  ‌ذکاء الملک فروغی ، وزیر خارجه؛ سلیمان میرزا [اسکندری ، رهبر حزب سوسیالیست]، وزیر فرهنگ؛ مدیرالملک [محمود جم] وزیر دارائی؛ معاضدالسلطنه [ابوالحسن خان پیرنیا] وزیر دادگستری،  خدایارخان [امیر لشگرخدایارخان بختیاری، که انتخابات مجلس پنجم زیر نظر او بود]، وزیر پست و تلگراف؛ عزالممالک اردلان، وزیر فوائد عامه، میرزا قاسم خان [صوراسرافیل]  کفیل وزارت داخله، عدل الملک [دادگر] معاون نخست وزیر . به گزارش کورنفلد:
بررسی پیشینه ی اعضای کابینه، ملاک‌های گزینش نخست‌وزیر را کاملاً روشن می‌سازد و شکی در این زمینه باقی نمی‌گذارد. آشکار است که وی امیدوار است هر دو سفارت را از خود خشنود نگاه دارد؛ دو قدرتی که به او کمک کردند تا به خواسته خود برسند. مدیرالملک [محمود جم]، یکی از دوستان کاملاً شناخته شده انگلیسی‌ها، به تازگی به عنوان رئیس معاونت خواروبار در وزارت مالیه برگزیده شده است. از سوی دیگر، روس‌ها احتمالاً به ذکاءالملک گرایش داشته باشند؛ وی در دوران خدمت خود در کابینه مستوفی‌الممالک به عنوان وزیر خارجه، خوش خدمتی خود را به روس‌ها بر همگی آشکار ساخت. (...) عباس‌قلی [نواب، برادرزن محمود جم] مشاور دوم سفارت انگلیس است که برای مدت زیادی به این سفارت خدمت کرده و به تبعیت انگليس در آمده است. 
رضاخان در نخستین اعلامیه ی نخست وزیری خود با اشاره به"عشق مفرط اینجانب به بسط قوای نظامی" و  "با وجود گرفتاری در امر نظام و عشق مفرطی که در تنسیقات  و انتظامات  قشونی دارم" و اینکه "اینجانب هیچ وقت تا کنون معتقد به اظهار یک سلسله الفاظ با رونق ولی عاری از حقیقت و جملات مشعشع ولی غیر متعقب به عمل نبوده و پیوسته عقیده داشته‌ام که به واسطه ی عمل بهتر می‌توان حقایق را گفت تا به واسطه‌ی  الفاظ " برنامه‌ی دولت خودرا  در دو ماده  به این صورت خلاصه نمود :
خاطر هم وطنان را مستحضر می‌سازم  که به اتکا به نیت پاک و صحت عمل خود و به استظهار احساسات و حوائج عمومی پروگرام خودرا به دو جمله ذیل محدود  می‌سازم:
۱.  حفظ حقوق مملکت
۲. اجرای قانون 
شاید هیچ یک از وزرا جرأت آنرا نداشتند که به او بگویند که این دو ماده نمی‌تواند برنامه‌ی دولت باشد یا به‌دست‌کم ماده‌ی یک  برنامه می‌باید احقاق حقوق پامال شده‌ی مملکت باشد چرا که چیزی از حقوق مملکت نمانده بود که بتوان آنرا حفظ نمود. و  بند دوم به‌راستی  بی معنا بود زیرا برای نمون هنوز بسیاری از قوانین از جمله قوانین دادگستری و کار و خانواده و غیره نوشته نشده بود. و معلوم نبود که منظور او کدام قانون بود.   

 دو هفته بعد در ۲۰ آبان ۱۳۰۲ (۱۲ نوامبر ۱۹۲۳) رضاخان اعلامیه‌ دوم خود را  صادر نمود، که به گزارش کورنفلد:  برای فریب کسانی منتشر شده  بود که گمان می‌کردنند که:  "نخست وزیر به کمک سفارت‌های خارجی به این مقام رسیده است و قرار است آلت دست و در خدمت آنان باشد."  اعلامیه در ظاهر می گفت:
 همه می‌دانند که در یک کشور مستقل هیچ عیبی بزرگتر از این شمرده نخواهد شد که نفرات آن  نظریات بیگانه را  در امورات سیاسی خود دخالت داده خود را وسیله‌ی اجرای مقاصد دیگران معرفی نمایند.
 اعلامیه سپس لحن دیکتاتورمآبانه رضاخان را، با دیکته لورن، به خود می‌گرفت و از این موضوع برای از میان بردن آزادی‌های فردی سوء‌استفاده می‌نمود:
سپس اگر دیده شود  که بازاین رویه‌ی نا مطبوع تعقیب می‌گردد و یا اشخاص غیرصلاحیت‌دار طرف مشاوره با مقامات غیرمربوط واقع می‌گردند بدون شبه آنها را در ردیف خائنین وطن محسوب و چنانکه یک نفر خائن حق‌حیات در زندگانی اجتماعی یک مملکت ندارد ، آنها را حقآٌ  و عدلاٌ  محکوم ملک و ملت دانسته همان مجازاتی را که شایسته‌ی آنهاست قویاٌ در باره‌ی آنها اجرا خواهیم نمود.  
و البته این اعلامیه با همه ی نثر ناپخته و خشونت‌بارش  در باره‌ی مجازات خائنین نمی‌گفت که: " اشخاص غیرصلاحیت‌دار بیگانه یا خارجی طرف مشاوره با مقامات غیرمربوط واقع می‌گردند ." وبنابر این هرگونه مشاوره با هم میهنان می‌توانست کیفر مرگ داشته باشد. اندکی بعد هیئت وزیران مقررات شکایت از مقامات را در هشت ماده تصویب نمود که به واقعیت هر گونه شکایت را برای شاکی بسیار خطرناک می نمود. زیرا بر پایه‌ی مواد ششم و هفتم تصویبنامه‌ی هیئت وزیران هرگونه دادخواهی که به وسیله مطبوعات  و یا جراید با رونوشت به مقامات غیرمربوطه بود  بی‌پاسخ و بی‌اثر می‌ماند و هر مستخدم و مأموری که به وسیله‌ئی غیر از مجاری قانونی  و یا به وسیله‌ی  جراید شکایت و دادخواهی می‌نمود مواخذه و مجازات می شد!  



  
در این هنگام بود که دولت‌مردانی مانند تیمورتاش (سردار معظم خراسانی) با نگرانی می‌کوشیدند تا مشروطه‌ی نوپا را به هر دست‌آویزی پاسداری نمایند . چنین بود که او در نامه‌یی به تقی‌زاده که در خارج از کشور بود نوشت:   
( شخصی خصوصی) 21 عقرب 5 نوامبر – کرمان 
قربانت شوم نمی دانم یکی از ارادت کیشان قدیمی وهمکار مجلس دوم خودتان را در نظر دارید یا این که فراموش فرموده‌اید. امیدوارم فراموش نفرموده باشید . این جانب همیشه ارادت کیش حضرت‌عالی بوده و از دور مطلع از حال حضرت‌عالی بوده‌ام ولی موفق به این نشده‌ام که در صدد ابراز مراتب اعتقاد و علاقمندی خود به آن وجود محترم بر آیم. تا این که چون حضرت‌عالی را   "پاتریت" و وطن‌دوست می‌دانم لهذا در تحت‌تاثیر پاره‌ئي احتیاجات مملکتی این عریضه را می‌نویسم و اطمینان هم ندارم که این عریضه من خواهد رسید یا خیر و کی خواهد رسید . خدا بکند برسد. باری قبل از این که داخل مقصود و مطلب خودم بشوم چند کلمه لازم است در باب خودم بنویسم : فعال یک سال و خورده‌ای است ایالت کرمان را دارا هستم و نمی‌دانم باز تا کی این جا خواهم بود و این مراسله را از کرمان می‌نویسم، ولی یکی از دوستان من که عازم هندوستان است از آن جا به پست خواهد داد و اگر جوابی مرقوم بفرمایید ممکن است از راه درذاب به کرمان مرقوم فرمایید. باری برویم سر اصل مطلب . 

حضرت آقای تقی زاده ، احتیاجات مملکت ایران آمدن حضرت‌عالی را به ایران قویا ایجاب و الزام می‌نماید. خواهید پرسید چرا؟ اگرچه یقین دارم از حوادث و وقایع ایران اطلاع دارید بازهم مختصری می‌نویسم . حوادث روسیه و وقایع عثمانی و اعلان جمهوریت در آن‌جا مطابق معمول در مملکت ما تأثیرات بزرگ داشته و دارد. با درنظر گرفتن طبیعت مقلد ایرانی- با فقدان حیثیت و به اصطالح prestige دربار ایران در افکار اهالی – با محافظه‌کاری و عدم لیاقت طبقات ممتازه ایران – ) و امید عفو دارم (با کج سلیقگی رفقای سابق حضرت‌عالی درایران، در تحت حمایت عالیه سفارت و قنسولگری‌های دولت شوروی روسیه فرقه سوسیالیست تشکیل شده و لیدرهای آن عبارت از : سلیمان میرزا ، طباطبایی ، مساوات ، میرزا قاسم خان ، ناصراالسالم گیلانی و امثال آن می‌باشند. فرقه سوسیالیست ایران مدتی است تشکیل شده است ، ولی اخیرا به واسطه کدورت حاصله مابین وزیر جنگ و دربار که منجر به توقیف و تبعید قوام السلطنه و مسافرت شاه شد طبعا مابین اضداد سابق به اعتبار دشمنانِ دشمنان ما، دوستان ما هستند مودتی ایجاد شده و کابینه حاضر نتیجه آن است.  اگرچه ترکیب کابینه را البته از جراید فرنگ اطلاع حاصل فرموده‌اید معهذا عرض کنم : وزیر جنگ رئیس الوزرا ، ذکاء الملک خارجه ، مدیرالملک مالیه ، سلیمان میرزا معارف ، حاج عزالممالک فوائدعامه ، خدایارخان امیر لشکر پست و تلگراف ، معاضدالسلطنه وزیرعدلیه !!، میرزا قاسم‌خان صور کفیل وزارت داخله . می گویند کابینه سوسیالیست است ولی البته اغلب این آقایان سوسیالیست ایران یعنی بی‌عقیده و اساسا مسلک‌های سیاسی در ایران و توسعه آن ها بسته به قدرت بوده و بوجار لنجان می‌باشند ولی برای نیل به کار اتخاذ می‌شود. شخصا احتمال می‌دهم که بعد از چندی باز تغییراتی دراوضاع حاصل شود ولی تاریخ  ما به بنده نشان می‌دهد که با پاره‌ای عقاید حتّی شوخی و بازی خطرناک بوده ایجاد آن‌ها سهل ولی از بین بردن آن ها محال به نظر می‌آید. ایران امروزه با شدت فقر و عقب ماندگی که دارد هر قدر که محتاج تغییرات سیاسی و اجتماعی باشد در هر حال هنوز برای سوسیالیزم حاضر نیست واگرچه قطعا عقیده حضرت‌عالی را نمی‌دانم ولی مقالات و مرقومات حضرت‌عالی به من حق می‌دهد تصورکنم که حضرت‌عالی هم این عقیده را دارید. اگر پیش‌بینی بنده صحیح نیست استدعا می‌کنم این کاغذ را پاره کرده و به جعبه میز خودتان بیندازید و فراموش بفرمایید. اگر پیش‌بینی بنده برعکس صحیح است آن وقت در فکر چاره باشید. به عقیده من ایران هنوز باید رژیم سرمایه‌داری را تازه پذیرفته و از اصول قرون وسطا خود را عاری نماید. باید ایران تمدن جدید را در تمام شعب حیاتی خود پذیرفته پس از آن که با جنبه‌های خوب سرمایه‌داری و صنعت تازه، جنبه‌های بد آن نیز از قبیل تعدی به حقوق کارگران و زارعین و خفه شدن کار در چنگال سرمایه پیدا شد آن وقت می‌توان فکری برای آسایش این طبقه کرد، می توان ثروت موجوده را به تناسب بهتری تقسیم کرد. بالاخره می‌توان سوسیالیست شد ولی حالیه با بحران شدید اقتصادی و فقرعمومی، تقسیم فقر عمومی در عوض ثروت و مشی در طریق تقلید به نظر غیرمنطقی می‌آید. به نظرمن یگانه چاره تأسیس فرقه قوی آزادیخواه اصلاح‌طلب است که در روی پایه‌های رژیم بوروژوازی و سرمایه‌داری اساس اصلاحات و ترقی را برقرار نماید و در عوض تقلید و ترجمه مرامنامه‌های غیرعملی اتخاذ شده از ممالک دیگر احتیاجات مملکت را مرام عملی خود قرار داده بدون ملاحظه جلو برود. عوامل کار در ایران امروزه نسبتا زیاد است ، ولی چیزی که در ایران نیست سر- رئیس – مؤسس – لیدر است . مؤسس این فرقه‌سیاسی که درخط مشی به طرف اصلاحات باید رادیکال باشد باید کسی باشد که امتحانات خود را داده و در میان مردم دارای prestige بزرگی باشد و همچنین ملاحظه کار نبوده آزادیخواهی او محل تردید نباشد. به علاوه از نقطه نظر ارتباطات سیاست خارجی مظنون نباشد. بدبختانه در این مملکت این گونه اشخاص کم‌تر وجود دارند و اغلب رجال ایران اگر یک صفت را دارا باشند فاقد صفت دیگر هستند. بعد از این که من تمام رجال این مملکت را که می‌شناسم در نظرگرفتم یگانه کسی را که برای انجام این مقصود ملی صالح دیدم حضرت‌عالی هستید که دانایی و توانایی را توأم فرموده و دارای صفات و شرایط لازمه هستید. حضرت‌عالی را کسی نمی تواند اجنبی‌پرست، مستبد، منفعت‌پرست، جبان، محافظه‌کار، بی اطلاع بخواند. حضرت‌عالی را نمی‌توان هو کرد. حضرت‌عالی طرفدار زیاد در ایران دارید. حضرت‌عالی وکیل هستید و انتخاب شده‌اید و تشریف‌آوردن‌تان به تهران تولید سوء‌ظنی نخواهد کرد. بنابراین اگر با من هم عقیده هستید که اوضاع ایران و جریان‌های موجوده برای آتیه خطرناک است و وطن ما را به‌طرف انقراض سوق خواهد داد وظیفه ملی شما این است که کارهای دیگر خود را ترک کرده به ایران مراجعت فرمایید و بیشتر از این مملکت را از وجود خود بی‌بهره نگذارید. من وظیفه خودم را که در تذکر بود انجام دادم و اگرچه وظایف اداری بنده شاید منافی این تذکر بوده و شاید خیلی‌ها از این مراسله من اگر اطلاع بیابند خوشنود نشوند لازم دانستم مراتب را عرض کنم. باقی بسته به نظر محترم خودتان است . درخاتمه سلامتی وجود مسعود را همیشه خواستار بوده و هستم . 
 ارادت کیش ، عبدالحسین سردار معظم خراسانی  




تبعید احمد شاه

 روز ۷ آبان ۱۳۰۲ (۳۰ اکتبر ۱۹۲۳ ) پس از اینکه فرمان نخست وزیری سردار سپه صادر گردید .خبر مسافرت شاه  بدینسان به آگاهی مردم رسانده شد .  
نظر باینکه بندگان اعلیحضرت اقدس همایونی برای معالجه و رفع کسالت مزاج تصمیم به مسافرت به اروپا فرموده اند .عین دستخط ملوکانه را که در این موضوع شرف صدور یافته به اطلاع عموم میرساند.  سردارسپه – رئیس الوزرا  
دستخط شاه – 
عارضه کسالت مزاج که چندی قبل موجب مسافرت اروپا شد وتصور می کردیم بکلی رفع شده ،مجددا ظاهر وبا نهایت تاسف غیبت موقتی ما را از وطن عزیز برای استعلاج وضرورت معالجه ایجاب مینماید. انشاءاله روز ۲۴ ربیع الاول ۱۳۴۲ [۱۲ آبان ۱۳۰۲] از تهران ازخط بغداد به طرف اروپا حرکت خواهیم کرد و مقرر فرمودیم در غیاب ما برادر کامکار ولیعهد به امورات مملکتی رسیدگی نموده مطالب مهمه را بعرض رسانده واز مجاری امور ما را مطلع سازد. در این موقع سعادت ملت را از خداوند مسئلت می نمائیم واطمینان داریم در غیاب ما موجبات نظم و آسایش عمومی کاملا محفوظ وبرقرارخواهدبود ومقرر میفرمائیم عموم ادارات از لشگری و کشوری با حس شاه پرستی و وظیفه شناسی که در هر مورد از خودشان بروز داده اند طوری مراقب وظایف خدمت باشند که در غیاب ما وجهٌ من الوجوه خلاف نظم و انتظاری در امور مملکت حادث نشود. انشاءاله تعالی بزودی پس از تکمیل معالجه . خودمان هم به پایتخت مراجعت خواهیم کرد .شاه
سروان فرانک چارلز جدلیکا   Frank Charles Jedlicka  وابسته ی نظامی  سفارت آمریکا در  گزارش ۷ آبان ۱۳۰۲ (۳۰ اکتبر ۱۹۲۳) خود  نوشت: 
در اعلاميه دربار که شاه در ۲۷ اکتبر [۴ آبان ۱۳۰۲] امضا کرد به مردم ایران آگاهی داده شده است که شاهنشاه به منظور معالجه موقتاً ایران را به مقصد اروپا ترک می‌کند. به نظر می‌رسد که رسوایی توطئه‌چینی قوام‌السلطنه برای ترور رضاخان، وزیر جنگ ایران، و تهمت‌هایی که این وزیر به برادر شاه، ولیعهد و وارث تاج و تخت وارد کرده و او را در این توطئه دخیل دانسته، منجر به ناخرسندی شاه شده است. رفتار خشن وزیر جنگ، سرنگونی کابینه مشیرالدوله و منصوب شدن رضاخان به نخست وزیری، همگی دست به دست هم داده و روحیه ی شاه را پریشان نموده است. تاریخ خروج شاه برای روز یکشنبه، چهارم نوامبر [۱۲ آبان ۱۳۰۲]، مقرر شده است... بعید به نظر می‌رسد مردم ایران از اینکه "شاهنشاه" سرزمین خود را ترک می کند، ناراحت و غمگین شوند؛ همچنین انتظار نمی‌رود که غيبت او تأثیر چندانی بر سرنوشت ایران بگذارد. یکی از روزنامه‌های تهران در مورد سفر شاه به ممالک خارجه اظهارنظر کرده و مي‌نويسد از آنجا که اعلیحضرت مصمم به خروج از كشور هستند، از ايشان تقاضا مي‌شود كه تاج و تخت خود را به ملت بسپارد.
روز ۸ آبان ۱۳۰۲ (۳۱ اکتبر ۱۹۲۳) احمد شاه بهمراه وزیر دربار و نخست وزیر به قم رفتند تا شاه از روحانیون خداحافظی نماید. و روز بعد نمایندگان کشورهای خارجی را پذیرفت ، سپس روز  ۱۰ آبان  ۱۳۰۲ (۲ نوامبر ۱۹۲۳) از راه قزوین – کرمانشاه عازم بغداد گردید تا از آنجا به بیروت و سپس پاریس برود -- سفری که بدون بازگشت بود . رضا خان در مقام نخست وزیر ی شاه را تا مرز ایران  کرد وسپس به تهران برگشت. 

روز ۱۳ آبان ۱۳۰۲ (۵ نوامبر ۱۹۲۳)  سلطان عبدالمجید خلیفه عثمانی وادار به استعفا شد و مصطفی کمال آتاتورک به ریاست جمهوری ترکیه رسید. محمدحسن میرزا ولیعهد در تلگرافی تبریکی به آنکارا نوشت:
جناب غازی مصطفی کمال پاشا رئیس جمهوری ترکیه، به مناسبت اعلان جمهوری ترک و انتخاب آن جناب به ریاست جمهوری در غیاب اعلیحضرت اقدس شهریاری تبریکات صمیمانه خودرا تقدیم آنجناب نموده شوکت دولت ترکیه را مسئلت می نماید. -- محمدحسن قاجار، ولیعهد ایران

در ۱۸ آبان ۱۳۰۲ (۱۰ نوامبر ۱۹۲۳)، علاء [وزيرمختار ايران در واشنگتن]  در دیداری در وزارت خارجه ی آمريكا "پرسيد كه آيا گزارش نامطلوبی از اوضاع ايران داشته‌ايم؟ وقتی پاسخ شنيد كه تا آن لحظه ما هيچ گزارش تازه‌ای از تهران نداشته‌ايم، گفت كه خود شخصاً گزارش‌های اطمينان‌بخشی از تهران دريافت كرده است. به گفته ی او هيچ رابطه‌يی ميان نخست‌وزيری رضاخان و سفر شاه به اروپا نيست؛ و شاه مدتها پیش از نخست‌وزيری سردارسپه تصميم به خروج از كشور گرفته بوده است.

 " کورنفلد در گزارش موسمی خود در ۲۹ دی ۱۳۰۲ (۲۰ ژانویه ۱۹۲۴) نوشت: 
سفر شاه بیش از همه رضاخان را خرسند نمود. در واقع بر پایه ی اخبار در خور اعتمادی که به من رسیده است او در پی این است که ولیعهد نیز کشور را ترک کند تا با استفاده از این فرصت خود را نایب‌السلطنه کند. شکی نیست که روس‌ها به این قضیه تن نداده و مخالفند.(...) 
رسیدن به نخست وزیری پایان آرزو و بلندپروازیهای رضاخان نيست. وی بر آن است  تا پادشاهی غیررسمی کنونی خود را به شاهنشاهی قانونی تبدیل کند؛ البته اين كار به زودی انجام خواهد شد. خانواده سلطنتی نیز دریافته است که به روزهای پایانی خود رسیده است. ولیعهد و همچنین سالارالسلطان، عموی شاه، صراحتاً به من گفتند که دودمان قاجار نیز محکوم به زوال ست.
رالف اچ. ساپر، Ralph H. Soper نماینده کمپانی سینکلر،  انگلیس را عامل اصلی کناره‌گیری مشیرالدوله معرفی می‌کند: 
نخست وزیر پیشین با شروط قرارداد ما موافقت كرده بود و آن را به هيأت وزرا و میلسپو نيز ارائه كرده بود و در نظر داشت ماه آینده این قرارداد را به عنوان لايحه به قوه مقننه معرفی کند. می‌توان گفت مخالفت بریتانیا تا اندازه‌ای در سقوط او نقش داشته است. رضاخان اکنون  نخست وزیر و عملاً دیکتاتور ایران است. اين روزها او در ركاب شاه است و او را تا مرزهای کشور بدرقه می‌کند. شاه احتمالاً در اروپا خواهد ماند.   

انگلیس ها در مسیر سفر احمد شاه به اروپا تا آنجا که می توانستند نسبت به او،  به ویژه در عراق، بی احترامی روا داشتند. اما هنگامیکه او  وهمراهانش در ۲۱ آبان ۱۳۰۲ (۱۳ نوامبر ۱۹۲۳) به بیروت رسیدند، كميسر عالی فرانسه با برپایی ضيافت شامی به افتخار شاه از اعلیحضرت پذیرایی کرد. پال نِیبِنشو Paul Knabenshue  سرکنسول آمریکا در بیروت در گزارش ۱۳ آذر ۱۳۰۲ (۵ دسامبر ۱۹۲۳) خود نوشت: 
به موجب اطلاعات رسیده به من مقامات انگلیسی در بغداد توجه چندانی به عبور شاه از این کشور نکردند اما در مقابل، فرانسوی‌ها به دقت  عبور کاروان شاه ایران را دنبال نمودند. گمان می‌رود که  با توجه به اوضاع کنونی ایران  فرانسوی‌ها اهداف مهمی را در این کشور دنبال می‌کنند.
رضا خان و دکتر میلسپو

در این هنگام دکتر میلسپوی آمریکایی که  در کابینه ی قوام السلطنه  استخدام شده بود تا کشور را از وابستگی مالی به انگلیس رهایی بخشد، سخت در گیر ودار اصلاحات وضع مالی ایران بود . در همان اوایل  آغاز کار هیئت آمریکائی   توماس آر. اوئِنز  Thomas R. Owens کنسول آمریکا در بغداد در ۱۵ آذر ۱۳۰۱ (۷ دسامبر ۱۹۲۲) در گزارشش به وزارت خارجه می نوشت: 
بسیاری از انگلیسها در بغداد  امیدواریشان  را به اینکه کوششهای هیئت آمریکایی به موفقیتی بارز بی انجامد ابراز می کنند. اما بسیاری از این ابراز امیدها به آشکار ناخالصانه و دورویانه است. همه ی نشانه ها به این واقعیت اشاره دارند که انگلیسها براستی  امیدوارند که هیئت در مأموریتش شکست بخورد   و به جدیت در کارند تا این نتیجه دلخواه دست یابند. 

 از دید سرپرسی لورن:
دکتر میلسپو  نسبت به انگلیس رفتاری دوستانه نداشت (...) و در  برپا سازی اتهام بر علیه انگلیس نقشی ابزاری داشت (...) او در جستجوی برپاساختن  یک انحصار عملی جهانی برای  عرضه ی نفت معدنی بود. (...) باور او در باره ی هدفهای انگلیس  به شدت  زنگار گرفته  از کتاب مزخرف آقای مورگان شوستر "اختناق ایران"  بود.  
به باور لورن اگرچه میلسپو  کوشید ایران را از   شر دستدرازی انگلیس رهایی دهد، اما  "هرگز  نمی خواست و نکوشید تا نفوذ  عملی انگلیس را در ایران به خطر اندازد. "  به باور او میلسپو تنها می خواست که "سنگ ترازی در مقابل نفوذ ما باشد" وبنابراین لورن چنین وانمود می داشت که او را به خودش  وانهاده  است و  کاری به کار او  ندارد. چون به گفته ی او میلسپو "اعتقاد داشت که نفوذ انگلیس هرگز  آزمندانه  و بیدادگرانه و به گونه یی نامناسب به کار گرفته نشده است" و "خاموشی مهربانانه و پشتیبانی اخلاقی ما ... برای موفقیت او در اجرای وظیفه اش  بسیار مفید هستند".  

از سوی دیگر جوزف سائول کورنفلد Joseph Saul Kornfeld وزیر مختار آمریکا اندکی پس از ورودش به ایران متوجه ی دخالتهای نابجای انگلیس ها در وظایف میلسپو شده بود و در  تیر ماه ۱۳۰۲ (جولای ۱۹۲۳) گزارش می داد:
روابط میان میلسپو و نمایندگان خارجی محترمانه است.  انگلیس ها به ویژه با مهربانی، قطعاٌ مانعی در برابر هیئت او [میلسپو]   هستند. قصد انگلیس ها  ریا کارانه sinister است. از آنجا که نتوانسته اند از آمدن هیئت [میلسپو] جلوگیری نمایند از روی قصد  در کارند تا  از آنها استفاده برند و در عین حال نابودشان کنند. متاسفانه آنها دارند موفق می شوند.  دولت ایران مایل نیست توصیه های میلسپو را بدون چون و چرا بپذیرد. اخیراٌ هنگامی که او در برابر شورای وزیران  اصرار به جمع آوری مالیات بر تریاک در اصفهان نمود، نخست وزیر مشیرالدوله اظهار داشت که این یک موضوع سیاسی  و بنابراین خارج از مسئولیت اوست.     
 کورنفلد از احساس خودپسندی و  ناسربفرمانی انگلیس ها  در برابر کارشناسان آمریکایی در ایران در شگفت بود . او درگزارش خود به وزارت خارجه می نوشت:
انگلیس ها فقط تازمانی از مشاورین پشتیبانی می کنند که به منفعت شان باشد.  بسته پستی ۲۰۵ هیئت که در راه است گزارش گفتگویی را دربر دارد  که رئیس هیئت نمایندگی انگلیس به یکی از کارشناسان آمریکایی شهرداری که برای انگلیسی ها، و یا هریک از اتباع خارجی دیگر،  برای پرداخت مالیات جاده استثنا قائل نشده است می گوید : اگر هیئت آمریکایی در طرز رفتارش  با انگلیسی ها به این نحو ادامه دهد انها را وادار خواهدساخت که به همانگونه با آنها رفتار کنند که باشوستر رفتار نمودند.  کاردار سفارت بلژیک  به پیشکار هیئت ما گفته است که دستیار مدیر بانک [انگلیسی] شاهنشاهی ایران  به طور خصوصی به او گفته است که  اگر هیئت نمایندگی  ایران برای درخواست وام به لندن بیاید نخستین چیزی که از آنها خواسته خواهد شد اخراج مشاورین آمریکائی است.  

با این همه، سرپرسی لورن از اصلاحات مالی میلسپو بسیار راضی بود زیرا به انگلیس که همه ی منابع در آمد ایران را دراختیار داشت اجازه میداد که سهم بزرگتری را نصیب برد. به باور او بطور کلی  اصلاحات میلسپو   بسیار خوب  طرح ریزی و انجام شده بود. "آنها مطمئناٌ  سازمان اداری وزارت دارائی را بهبود داده اند و گردآوری درآمدهای مالیاتی را مرتب تر نموده اند و در امور هزینه های دولت کنترل شدیدتری معمول می دارند و با سختگیری از استثنا و تبعیض به نفع توانمندان و ثروتمندان جلوگیری می نمایند"به گزارش مایکل زیرینسکی  "به خلاصه لورن نتیجه میگرفت که هیئت آمریکایی، همان گونه که کرزن می خواست،  ابزاری  برای سیاست انگلیس  برای به تحکیم رژیم رضا شده بود."  

انتقاد لورن از میلسپو که او زیر تأثیر کتاب مزخرف مورگان شوستر قرار داشت بس ناروا بود. حقیقت این بود که میلسپو همانگونه که  در کتابش آمریکائی ها در ایران Americans in Persia در ۱۹۴۶ نشان میدهد؛ از جنایتهای رضا خان وپشتیبانی انکلیس ها از او احساس چندش و بیزاری می نمود. او می نویسد رضاخان:"هزاران تن را زندانی و صدها تن را کشت و برخی از انان را بادستهای خود. " بنابراین طبیعی بود که او بخواهد تا آنجا که می تواند در برابر بیدادگری های او ایستادگی نماید. او می نویسد:
  دهشت بر مردم غلبه کرد. هیچ کس نمی دانست که به چه کس اعتماد کند: و هیچ تن جرأت اعتراض یا انتقاد نداشت. .. شواهد همچنین چنان می نمود که بسیارند و به دردناکی قانع کننده که جنایت شاه بر مردمی خاشع و حساس اعصابشان را لرزانیده و افکارشان را ا ز تعادل انداخته است . افزون بر آن، او روحیه ی وحشیگریی را از قفس آزاد نموده بود که  در  مواجهه با: احساس  نان را به نرخ روز  خوردن مردم،  نا همبستگی کشور ،  و بی سازمانی و ضعف دولت، به برآیندهای ناگواری منجر می شد.


کورنفلد  در جستجو برای یافتن دلایل  کارشکنی های انگلیس ها و دشمنی آنها با میلسپو به این نتیجه رسده بود که هرگونه پیشرفت ایران به زیان انگلیس هاست. او در گزارش ۳ تیرماه ۱۳۰۲ (۲۵ جون ۱۹۲۳) خود به وزارت خارجه آمریکا نوشت:
 افتخار آن را دارم که اظهار دارم که برداشتهایی که من در باره ی طرز رفتار انگلیسها بیان میدارم بر پایه ی گواهه های بسیاری استوارست.  چالش انگلیس ها با استخدام مشاورین آمریکائی  در رونوشت تلگراف پیوست که  وزیر مختار ایران در واشینگتن [حسین علا] از نخست وزیر ایران[قوام السلطنه] در ۱۵ ژانویه ی ۱۹۲۲ [۲۵ دی ۱۳۰۰] دریافت داشته است به آشکاری هویداست. 
این واقعیت که انگلیسها  موافقت خودرا با استخدام  مشاورین آمریکائی  ابراز داشته اند به هیچ عنوان به معنای آن نیست که آنها از آن راضیند. آنها به اجبار وانمود به خرسندی میکنند.  احساس نارضایی که انگلیسی ها در پس پذیرش خود نشان داده اند در بیانیه بسیار ریزه کارانه یی که سرپرسی لورن، وزیر مختار انگلیس در ایران،‌ برای آقای جان کلیتون  John Clayton  در روزنامه ی شیکاگو تریبون فرستاد منعکس است . در فرمولی که وزیر مختار پیشنهاد کرده، و این براستی چیزی مگر یک فرمول نیست، پشتیبانی انگلیسها از مشاورین را مشروط به رعایت "اکیدترین بیطرفی   درباره ی منافع  خارجیها در ایران" قرار داده است و المنظور آنها از "منافع خارجی ها" البته "منافع انگلیسی ها" ست. 
اگرچه چنین می نماید که سازمان دادن وضع مالیه ی ایران نفعی واقعی  برای امپراطوری انگلیس، که بزرگترین وام دهنده به ایران و یکی از همسایگان آن کشورست  خواهد  داشت، [در آن هنگام هندوستان انگلیس هم مرز با ایران بود] ، من متأسفانه باید بگویم که چنین نیست.
منافع ایران  و منافع انگلیس  به هیچ وجه یکسان نیستند.  ایرانی بازساخته شده و توانا در موقعیتی خواهد بود که بتواند قد برافرازد و بنابراین سر مشقی برای هندوستان خواهد بود که بسختی می تواند بگونه ایی مطلوب برای انگلیس ها دیده شود.
همچنین ایرانی بازساخته شده، لزوماٌ کنترل انگلیس را بر  بخش جنوبی ایران، یعنی منطقه ی میدانهای نفتی شرکت نفت ایران و انگلیس، که اینک عملاٌ یک استان انگلیسی است،  تضعیف می نماید.  و بازهمچنین اگر بر اثر موفقیت مشاورین آمریکائی، سرمایه  ی آمریکا احساس نماید که عاقلانه است که به مقیاس بزرگ وارد زندگی اقتصادی ایران شود، بانک انگلیسی شاهنشاهی ایران نخواهد توانست نرخ ارز "قران" را به دلخواه خود و بدون هیچ توجه به بهای نقره در بازارهای جهانی بالا و پائین ببرد.
به اعتقاد من، به همان اندازه که هیئت آمریکائی  ممکن است بکوشد که ایران را به رفاه و استقلال بیشتر برساند به همان اندازه منافع انگلیس را به چالش خواهد کشید  ودر نتیجه با رویارویی آنان مواجه خواهد شد.  
اگرچه چنین رویارویی ممکن است لزوماٌ موجب شکست مأموریت هیئت نشود، می باید جدی تلقی شود و اگر آمریکا متعهد به فعالیت اقتصادی بزرگی در ایران بشود باید این رویارویی با انگلیس را  به حساب گیرد  
با بقدرت رسیدن رضاخان انگلیس برآن شد که دکتر میلسپو نیز می باید مانند شوستر ایران را ترک کند   و مدیر الملک (محمود جم) از حقوق بگیران انگلیس مأمور مدیریت این مهم شد. روزنامه های پول بگیر از سفارت انگلیس در خرداد ۱۳۰۳ (جون ۱۹۲۴)‌حملات تند خود را به میلسپو آغاز نمودند. به گزارش کورنفلد در ۲۱ خرداد ۱۳۰۳ (۱۱ جون ۱۹۲۴) : 
ارباب کیخسرو و ذکاءالملک  چندان خوشبین نبودند و با اینکه هر دو اعتقاد داشتند که این حملات از سوی انگلیسها برانگیخته شده است، اظهار تأسف نمودند که رفتار دکتر میلسپو نیز بری از انتقاد نبوده است.   
در دو کنفرانسی که من با دکتر میلسپو داشتم  او آزادانه از  دشواری های وظیفه اش  سخن گفت،  که اهم آن  مخالفت مدیر الملک، وزیر دارائی بود. با توجه به این واقعیت  که این موردی آشکار است که مدیرالملک روابطی بسیار دوستدارانه با انگلیسی ها دارد ، چالشهای او با هیئت مالی آمریکایی از دید دکتر میلسپو  بازتابی از خواسته های انگلیس است.   
برای نمونه ئی از چگونگی کار انگلیس ها با و به وسیله ی مدیرالملک، سرهنگ مک کورماک  Colonel MacCormack، یکی از اعضای هیئت مالی، به آقای موری Murray پیشکار  هیئت نمایندگی، گفته است که چند روز پیش هنگامیکه  بدیدار مدیرالملک رفته بود،  یاد داشتی از سوی آقای هاوارد Havard  وزیر امور شرقی انگلیس خطاب به اورا دیده است که در خواست می نموده  که  قطعه ملک دولتیی کهمشاورین [آمریکایی] به خاطر اجاره ی مسخره ی ناچیزی که در گذشته یک ایرانی سرشناس  برای  آن می پرداخته است  از  او باز گرفته بودند به او با همان اجاره ی ناچیز پس داده شود. برداشت دکتر میلسپو اینست که ارتباطی قاطع میان حمله به مشاوران و اعتراض کنونی انگلیسها بر علیه هر گونه پروژه ی آمریکایی در ایران و جود دارد .  
دشمنی انگلیس با هیئت میلسپو تنها  ساخته ی خیالات  کورنفلد که  سر پرسی لورن اورا "حاخام از پشت کوه آمده"  می خواند نبود . چراکه  به کرات  گزارش هایی به همین سان را   والاس اس مورِی Wallace S. Murray کاردار موقت سفارت آمریکا که پس از کورنفلد  امورسفارت را به عهده گرفت، ویهودی نبود نیز بیان ارسال داشته بود.  برای نمون والاس مورِی در گزارش  ۱۷ شهریور ۱۳۰۳ (۸ سپتامبر ۱۹۲۴) خود نوشت:
ترکیب پشتیبانی ظاهری انگلیسها از هیئت مالی امریکائی به همراه کارشکنی های پنهانی شان در باره ی هر آنچه که هیئت کوشیده است  انجام دهد تا به آن حد رسیده که موجب توقف کامل فعالیت های هیئت شده است. دکتر میلسپو احساس می کند که بخش اعظم خرابکاری های اخیر  به وسیله ی وزیر پیشین دارائی، مدیر الملک، انجام شده بود که انگلیس اورا در کابینه پیشین [کابینه رضاخان]منصوب نموده بود و  اینک، خوشبختانه، برکنار شده است. 

دکتر میلسپو آنچنان مطمئن از این واقعیت شده است که مخالفت اصلی  با وظایف او از  سوی انگلیسی ها ست  که در آغاز ماه جون [خرداد ۱۳۰۳] یادداشتی در این باره برای وزارت خارجه ی آمریکا  تهیه نمود که آنرا به وزیر مختار، به آقای ساپر نماینده ی شرکت سینکلر و به معاون فقید کنسولگری ایمبری نشان داده بود، ولی هرگز جرأت نداشت که آنرا به مقصد ارسال نماید.  


میلسپو در  ارزیابی خود از حکومت رضاخان  به این  برآیند رسید که  رضاخان با غارتگری هایِ در مقیاس بزرگ خود فرصتی طلایی برای ایران را در آستانه ی سده ی بیستم برای دستیابی به آزادیی پایدار از دست داد. او نوشت:
به هرگونه که بتوان برنامه ی او را ارزیابی نمود، این آشکارست که مهمترین لطمه  از نابکاری رضا  از شیوه هایی ببار آمده بود که او در دیکتاتوری، فساد و دهشت به کار برد ... از دیدی ساختاری ایران هم معبد و هم دربار را داشت و انقلاب ساختار سوم، مجلس  را به وجود آورد که پاسدار قانون اساسی بود. دیکتاتوری نه تنها  جای هر سه ساختار را   از چشم اندازشان در  احساسات مردم تضعیف نمود که بل همچنین  آن روند انقلابی را که ممکن بود  موجب تقویت احساسات مردم در باره ی  حقوق بنیانی بشود معلق و بی اعتبار ساخت... دیکتاتوری هم رهبران را و هم توانایی رهبری را نابود ساخت. چنان می نمایانید که گویی رضا پندی را که به دیکتاتور یونانی داده شده بود به کار گرفت که چنان کن که به میانه ی گندم-زاری رفته ئی و سرهر شاخه را که فرازتر از دیگرانست می اندازی! چنین بود که  هیچ دولتمرد تازهی با استعداد و شجاع ،  شاید به استثنای یک یا دو نفر  در صحنه ظاهر نشد. رهبری سیاسی ایران اینک از بقایای آنهایی است که بیست سال پیش رهبر بوده اند و در آن هنگام هم تعداد آنان چندان نبود.  هیچ کشوری نزدیکتر از یان به ورشکستگی سیاسی نمی تواند باشد.    
تا سال ۱۹۲۶ [۱۳۰۵]  همه ی عوامل بنیانی اولیه ی پیشرفت از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در ایران پدیدار شده بود. و اگر به خاطر آغاز غارتگری  در مقیاس عظیم رضاخان و ارتشش نبود ،‌ ممکن بود که اعتماد مردمی به حکومت، که  لازمه ی اساسی برای وحدت ملی است  رفته رفته در ذهن مردم آفریده شود.  به آشکار نمایان است که اگر رضا  می توانست خودرا به وظیفه ی نگاهداری نظم محدود نماید، و اگر هیئت‌امریکایی به نگاهداری از خزانه داری  و راهنمایی برای توسعه ی کشور ادامه می داد ایران رفته رفته می توانست پیش شرطهای حکومت به خود و ثباتی دائمی را به دست آورد.  اما در آن سال ، رضا خان که ارتش را برای کنترل انتخابات مجلس به کار برد ،  خویشتن را شاه نمود،  و کشور به استبداد بازگشت بدون آنکه هیچ  نشان اعتراضی از آن مردان به اصطلاح نیکنام که بزدلی و   گیجی شان  موجب شد که کشورشان فرصتی طلایی را برای دستیابی به آزادیی پایدار از دست بدهد.   

آمضای قرارداد نفت با کمپانی سینکلر 

در خرداد ۱۳۰۲ (جون ۱۹۲۳)  مجلس چهارم در مذاکراتش در باره ی قرار داد نفت شمال به هردو کمپانی استاندارد اویل  جرسی و سینکلر  امتیاز نفت شمال را با شرایطی بهتر پیشنهاد  می داد. انگلیس ها در مذاکره با  استاندارد اویل برای آنکه موقعیت انحصاری  خود را در میدانهای نفتی ایران حفظ کنند،  حاضرشده بودند استاندارد اویل را  در میدانهای نفتی شرکت نفت ترکیه (که اینک شرکت نفت عراق، در زیر سرپرستی انگلیس شده بود)  در کردستان سهیم نمایند  و بنابر این استاندارد اویل پیشنهاد مجلس را برای امتیاز نفت شمال نپذیرفت. اما شرکت سینکلر با اندکی اصلاحات آن  پیشنهاد  را پذیرفت ودر ۲۸ آذر ۱۳۰۲ (۲۰ دسامبر ۱۹۲۳)  قراردادی  ۵۰ ساله را با  دولت ایران امضا نمود که گستره یی از ۴ استان از ۵ استان شمالی ایران را می پوشاند و بر مبنای آن دولت ایران ۲۰ در صد از بهای نفت استخراجی را دریافت می نمود. همچنین سینکلر وامی به مبلغ ده میلیون دلار را برای دولت ایران ترتیب می داد .  سینکلر به خاطر روابط دوستانه اش با روسیه شوروی  در موقعیتی بسیار  مطلوب  بود زیرا می توانست نفت  استخراج شده را  از طریق لوله های نفتی روسیه به ببازار برساند و نیازی به خط لوله های شرکت نفت انگلیس در ایران نداشت. رالف سوپر  با نماینده ی شرکت اولن و کمپانی Ulen and Company یک شرکت ساختمانی  آمریکایی برای گرفتن وام برای ایران وارد مذاکره شده بود تا از این وام برای پرداخت پروژه های آبادانی دولت  به وسیله شرکت اولن و کمپانی استفاده شود.  قرار داد دولت ایران با شرکت اولن در   ۷ اردیبشت  ۱۳۰۳ (۲۷ آوریل ۱۹۲۴) امضا شد.


به گزارش تلگرافی برنارد گوتلیب  کنسول آمریکا در تهران "امروزبعداز ظهر من شاهد امضای امتیازنفت شمال ایران میان رضاخان نخست وزیر و آر. ساپر نماینده شرکت اکتشافی سینکلر بودم". او در گزارش بعدی خود نوشت: "مرحله ی شگفت انگیز وگرنه که مهم این واقعیت است که بر پایه ی اعتراف مستقیم وزرای امورخارجه و دارائی  به نماینده ی سینکلر، دکتر میلسپو، مدیر کل وزارت دارایی تا هنگامی که رضاخان موافقتنامه ی امتیاز را امضا نمود کاملاٌ از جریان مذاکرات  ناآگاه نگاهداشته شده بود." گواهه های تاریخی نشان میدهند که رضاخان و فروغی وزیر دارایی او از  شرکت سینکلر  برای امضای امتیاز  سیصد هزار دلار که به پول دوران مبلغی بس هنگفت بود رشوه دریافت نموده بودند و از اینرو بود که نمی خواستند دکتر میلسپو  را درجریان مذاکره  بگذارند.  به گزارش آلن دالس رئیس امور خاور نزدیک در وزارت خارجه: "آقای کریگ Craigie از سفارت انگلیس به دیدارم آمد وگفت گزارش هایی به سفارت  رسیده که نشان میدهند کمپانی نفت سینکلر  برای جلب پشتیبانی برخی از مقامات ایرانی رشوه هایی پرداخته است. من گفتم شایعاتی از این دست و احتمالاٌ از همان مجری در گزارش انگلیس  به وزارت خارجه رسیداست. ولی ما هیچ اطلاعاتی برای تأیید این شایعات نداریم ."  اندکی بعد مطبوعات آمریکا از این جریان با خبر شدند  وگزارش های رشوه به رضاخان و فروغی را منتشر نمودند.

وزیر خارجه ی آمریکا چارلز اوان هیوز Charles Evans Hughes   در کابینه ی پرزیدنت وارن هاردینگ Warren Harding در تلگرامی به سفارت آمریکا در ایران نوشت:
 واشینگتن هرالد  در شماره ی ۷ فوریه [۱۷ بهمن ۱۳۰۲] می نویسد: " در جنگ تلخی  میان گروه های نفتی برای اداره ی میدان های غنی نفتی ایران، به یک آمریکایی نسبت داده شده است که به وزیر خارجه ی ایران یکصد هزار دلار رشوه داده است." مقاله همچنین می گوید: "وزیر خارجه ایران که از زیرکی خود در گرفتن پول احساس سربلندی می کند در باره ی یکصد هزار دلار رشوه آگهی داده است. همه روزنامه های عراق داستانهایی دراین باره  را چاپ نموده اند. "
 کورنفلد وزیر مختار آمریکا در تهران از این  اتهام بسیار شرم زده و آزرده شد و در پاسخ نوشت:
وزیر خارجه [ فروغی] مردی با حیثیتی  غیر قابل سوءظن می باشد. نصرالمله که روزنامه ئی است که بگونه ی غیرمرتب منتشر می شود و از هیچگونه اعتباری برخوردارنیست در ۱۵ ژانویه [۲۴ دی ۱۳۰۲] اظهار داشته که نخست وزیر  [رضاخان] سیصدهزارتومان از سینکلر دریافت داشته است.  این مقاله را هیچکس جدی نگرفته است. و در ۲۴ ژانویه [۳ بهمن ۱۳۰۲] همین روزنامه قاطعاٌ این خبر را تکذیب نموده است.
در مقاله ی روزنامه ی نصرالمله  سهم فروغی  صد هزار تومان از سیصد هزار تومان ( برابر با سیصد هزار دلار) رشوه ی کمپانی سینکلر به رضاخان  و فروغی گزارش شده بود. گواهه های تاریخی نشان میدهند که اطلاعات آن روزنامه درست بوده است و احتمالا سازمان جاسوسی انگلیس آن اطلاعات را برای سرافکندگی سینکلر و فسخ آن قرار داد در اختیار  نصر المله قرار داده بود.  

رضا خان که از آبروریزیی که جریان رشوه گرفتنش به بار آورده بود بسیار نگران بود و به فروغی فشار میاورد که هرچه زودتر ترتیبی برای چاره ی این رسوایی پیدا نماید. البته برای او دشوار بود که معنی آزادی مطبوعات در آمریکا را بفهمد. در این هنگام  حسین علا وزیر مختار ایران در واشینگتن از فروغی دستور گرفت که به این شایعات خاتمه دهد. علا که می دانست دولت آمریکا هیچگونه حقی برای زیر فشار گذاشتن مطبوعات ندارد،  با شرمندگی  با آلن دالس در وزارت خارجه دیدار نمود و از تأثیر منفی مقاله ی "واشنگتن هرالد" در شماره ی ۷ فوریه ۱۹۲۴ [۱۷ بهمن ۱۳۰۲] در باره ی رشوه ی سینکلر به رضاخان و فروغی به حیثیت ایران شکوه نمود. اما   به جای در خواستی ابلهانه از دالس  برای زیر فشار نهادن مطبوعات مسئله را به گونه ی درخواستی برای راهنمایی از او اینکه برای چاره ی این دشواری چه باید بکند مطرح نمود. بر طبق صورتجلسه مذاکره به گزارش دالس:
علا اظهار داشت که آن مقاله کاملا بهتان آمیز بی پایه و بسیار مایه ی تأسف است. و بدون تردید به حیثیت ایران در آمریکا لطمه وارد می آورد. اوگفت که در نامه ای به خبرگزاری آسوشیتدپرس این جریانات را تکذیب نموده است اما  تکذیب او هنوز به چاپ نرسیده است. به گفته ی او اگرچه او به این امر آگاه است که این مسئله خارج از حیطه ی مسئولیت وزارت خارجه ی آمریکاست  او بسیار ممنون خواهد بود اگر که من به او راهکارهایی را پیشنهاد نمایم تا   بتواند  با برآیندهای ناگواری که این مقاله  ممکن است به وجود آورد  مقابله نماید. 
آیا او باید به سردبیر نامه بنویسد؟  این داستان به راستی افترایی به کشور اوست. او چه می باید بکند؟ من به وزیر گفتم که من به آن بیانیه توجه کرده ام و کاملاٌ احساس اورا در این باره در میابم. با این همه من احساس نمی کنم که در موقعیتی هستم که بتوانم به او راهنمایی نمایم . در اغلب موارد بهتراست که مطالب جنجالی جراید را به حال خود رها نمود، اما او خود بهترین داور در باره ی اینکه چه واکنشی باید نشان دهد است.     
 در این هنگام در تهران  فروغی به دستور رضاخان به کورنفلد فشار میاورد که در این باره اقدامی به عمل آورد و او در گزارش خود به وزارت خارجه می نوشت: "من این فرازمندی را دارم که به این وسیله ترجمه ی مراسله یی را که از ذکاءالملک، وزیر خارجه را ارسال دارم که او  درباره ی مقاله یی  که در مطبوعات آمریکا پدیدار شده  که ادعا می نمایند که او رشوه یی صد هزار دلاری را برای دادن امتیاز نفت شمال از کمپانی اکتشافی سینکلر پذیرفته است آزردگی عمیق خودرا ابراز می نماید. همانگونه که من هم اکنون به وزارت خارجه نظر داده ام، ذکاءالملک یکی از محترمترین شخصیت ها در زندگی دولتی ایران است.  من نمی دانم وزارتخانه چگونه می تواند این ناروایی را چاره نماید.  ولی  محترماٌ پیشنهاد می نمایم که وزارتخانه با صدور اعلامیه یی به بی چون و چرا این اتهام بی پایه را تکذیب  نماید. " 

 و البته وزارت خارجه نمی توانست چنین کاری بکند. به هر روی هنگامی که  در  روز ۲۳ بهمن ۱۳۰۲ [۱۳ فوریه ۱۹۲۴]  تلگرافی از علا رسید که خبر عدم موفقیتش به چاپ تکذیب نامه اش در مطبوعات آمریکا  را میداد،  فروغی در یادداشتی شگفت آور به سفارت آمریکا از آنها خواست که مطبوعات آمریکا را وادار به چاپ تکذیبنامه نمایند! 

این بس دشوار است که بپذیریم که فروغی و وزارت خارجه از بلاهت چنین در خواستی بی اطلاع بودند و بنابراین  چنین می نماید که رضاخان با  ناآگاهی قزاقانه ی خود دستور فرستادن آن یادداشت ابلهانه را داده بود.  کورنفلد سه روز بعد در تلگرامی به وزارت خارجه نوشت:
روز ۱۴ فوریه [۲۴ بهمن ۱۳۰۲] وزیر امور خارجه  به من نوشت"من متأسفم که  توجه شما را جلب نمایم که بر پایه گزارش تلگرافی که دیروز از آقای علا دریافت نمودیم جراید آمریکا تکذیب اخباری را که چندی پیش انتشار داده اند نپذیرفته اند و من بنابراین از شما  درخواست می کنم  برای آنکه جراید آمریکا تکذیبنامه ی رسمی را که او به آنها داده است  پذیرفته و منتشر نمایند گامهای لازم و فوری را بردارید !"
چارلز هیوز وزیر خارجه ی آمریکا در پاسخش در  ۲۶ بهمن ۱۳۰۲ [ ۱۶ فوریه  ۱۹۰۴] به کورنفلد از اوخواست که به فروغی ناآگاه در این باره درس بدهد. او نوشت:"شما باید به آگاهی وزیر خارجه برسانید که قوه ی اجرائیه در این کشور نمی تواند  نوشته ی مطبوعات را در این کشور کنترل نماید. همانگونه که آقای وزیر بدون تردید آگاه هستند، دادگاه های کشور می توانند بر پایه  آنچه که قانون  برای مقابله با اطلاعات نادرست  و یا افترا آمیز اجازه می دهد  چاره های قانونی را  فراهم آورند. " 

 البته گواهه ها ی تاریخی چنان که خواهیم دید نشان میدهند که رضاخان و فروغی به راستی رشوه گرفته بودند  و چون خود میدانستند که چه کرده اند از رفتن به دادگاه در هراس بودند. دکتر میلسپو در نامه یی سری  به آلن دالس،‌به تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۰۳ (۲۱ سپتامبر ۱۹۲۴)‌ بر پایه ی اطلاعاتی موثق اگاهی می داد که رضاخان چند ماه پیش مبلغ دویست هزار دلار ، دقیقا برابر با همان مبلغ رشوه ی شرکت سینکلر را به بانکش در اروپا ارسال داشته است. در باره ی مابقی صد هزار دلار رشوه که به جیب فروغی رفته بود، او زیرکتر از آن بود که بسادگی ردپایی از خود بگذارد. هرچند ده سال بعد در هنگامی که تیمورتاش در باره ی قرار داد نفت مذاکره می کرد وزیر مختار جدید آمریکا چارلز سی هارت Charles C. Hart که در جریان مذاکرات بود در باره ی زیرکی او در رشوه گیری با ظاهری آراسته و فریبنده وی را "شاهکاری برای مجموعهcollection piece خواند. داستان این بود که در اسفند ۱۳۰۸ (مارچ ۱۹۳۰) ماکس دیکسون Max Dixon نماینده ی شرکت  نفتی پترولیوم بوند اند شِیر نیویورک Petroleum Bond and Share Corporation of New York که به همراه شریکش حسن مصطفی اف  برای کوشش در گرفتن امتیاز نفت شمال  به کمک دوستش محمدعلی فروغی  که در آن هنگام وزیر  اقتصاد ملی بود به تهران آمده بود  به گزارش چارلز هارت:
آقای  دیکسون گفت که فروغی وزیر تازه منصوب شده ی اقتصاد شریک او  و حسن مصطفی اف است و آنها برای فروغی  سندی دال به شراکت او فرستاده اند. بنابر این وزیر اقتصاد دارای سهمی برابر با آقای دیکسون  و مصطفی اف  از هر گونه سودی که از مذاکره برای گرفتن امتیاز برای کمپانی "پترولیوم بوند اند شیر"   عایدشان بشود میباشد.  لزومی نیست که گفته شود، که این اطلاعات  به گونه یی به نهایت سری گفته شد. با وجود این آقای دیکسون گفت  به عقیده ی او فروغی از درستکار ترین آشنایان او در ایران است! (...) این  خاطرات مرا در آلبانی بیاد می اورد  در هنگامی که مراسله ها یی از تیرانا را در ۱۹۲۵ در وزارتخانه  می خواندم، در آغاز رفتن به آن منصب، من مراسله یی را خواندم  که نقل قولی از یک آلبانیایی می نمود و میگفت که دیگر هم میهنان او، از طبقه ی بیگ ها، به عقیده ی او تنها  میهن پرست و تنها  مرد با صداقت در کشوراست. این اظهار نظر بنظرم در آنزمان و بعدها برایم جالب بود و هنگامیکه من با این شخص بزرگ  که به تنهایی به عنوان نماد فضیلت ایستاده بود  آشنا شدم    عمیقترین احساس خنده اور درونی را در من موجب شد. آشنایی ما مگر برای دوره یی کوتاه چندان طول نکشیده بود که دریافتم او یک کلاهبردار تمام عیار بیش نیست چیزیکه هنر شناس آنرا "شاهکاری برای مجموعه" می خواند.
بگزارش هارت هنگامی که گفتگوها در باره ی امتیاز به کندی پیش میرفت فروغی "این شاهکاری برای مجموعه" توصیه میکرد شاید این عاقلانه باشد که دیکسون ایرات را برای دوسه ماهی ترک کند تا به دولت وانمود نماید که چندان هم علاقه یی به گرفتن امتیاز ندارد و دولت را وادار نماید تا شرایط بهتری را پیشنهاد نماید. و چنین بود که دیکسون اعلام نمود که تصمیم دارد ایران را در تابستان ترک نماید و شاید تا پائیز بر نگردد.    

 به هر روی پیش از آنکه مجلس پنجم این دوقرارداد با سینکلر را تصویب نماید  ماجرا ی مشکوک قتل  معاون کنسولگری آمریکا سرگرد رابرت ایمبری Robert  Imbrie   رخ داد که یکی از عوامل فسخ هر دو قرارداد بود و در نتیجه همه ی سیصد هزار دلار رشوه برای هیچ بود.  از اینرو بود که والاس موری  Wallace Murray کاردار سفارت آمریکا با اظهار تأسف از اینکه اینک دیگر آمریکا در ایران هیچگونه دلبستگی نفتی ندارد می نوشت:
حالتی  از اضطراب  و نااطمینانی در حلقه های سیاسی امروز ایران حکمفرماست که موجب نگرانی است . باور این است که نخست وزیر [رضاخان]  خواهان تقییر رژیم است که بر اثر آن او نایب السلطنه یا شاه بشود. برای اجرای نقشه هایش او ممکن است وادار باشد  از انگلیس ها تقاضای یاری نماید.  من ناچارم که بگویم در سرانجام موفقیت یک چنین کودتا به یاری انگلیس ، از بخت رقابت آمریکا برای امتیاز نفت شمال، به عقیده ی من، بسیار کاسته خواهد شد.

 از این رو بودکه انگليس ها  از بقدرت رسیدن رضا خان در این دوران حساس بسیار خرسند بودند. برای نمون در مجمع سالیانه بانک شاهنشاهی ایران در لندن در آذر ۱۳۰۲ (دسامبر  ۱۹۲۳)، سر‌ هيو بارنس،  Sir Hugh Barnes رئیس هیئت مدیره بانک،  و یکی از مدیران شرکت نفت انگلیس در ایران با خرسندی بسیار  خبر نخست وزیری رضاخان و خروج احمدشاه از ایران را اعلام نمود و گفت: 
 سال گذشته خبر از موفقیتهایی دادم که تشکیلات نظامی سردارسپه به ثمر آورده است و از آرامشی که در نتيجه ی كنترل نظاميان در سراسر ایران  برپاشده است سخن گفتم؛ سردارسپه اکنون با به دست آوردن فضای عمل بیشتر تلاش می‌کند توانایی اجرایی خود را بیشتر به کار گیرد... و به نظر می‌رسد که با ارتشی متشکل از سربازان مردمی و وفادار، ایران به سمت نظمی مستحکم و ثباتی بیشتر پیش می‌رود که سالهاست ایران هرگز به خود ندیده است.   



احمدشاه در اروپا می کوشید تا با سران ایلها و دیگر مخالفین برای بازگشت به ایران رابطه بر قرار کند اما توانایی او در برابر سنگ اندازی های مهیب انگلیس ناچیز بود . ویکتور مالت Victor Mallet جانشین جرج چرچیل در وزارت خارجه انگلیس از اینکه  احمد شاه مانند وثوق الدوله و فیروز دل آنرا ندارد که از سیاستهای انگلیس پشتیبانی نماید خشمگین بود و در گزارش خود  می نوشت احمدشاه  "جانوری بینواست  که  کاملاٌ از شجاعت بی بهره و بکلی غیر قابل اعتماد است".  اولیفانت پسر خاله ی سرپرسی لورن با او موافق  بود و می نوشت : "شاه فردی بینوا و بیزار کننده است که هیچ کس دیگر  بیانیه های پیاپی او که به ایران باز خواهد گشت را باور نمی کند. " 
چندی بعد  ویکتور مالت در گزارشش از بازی های سرپرسی لورن  در ایران پشتیبانی نمود و  نوشت:
 منافع اساسی ما در  ایران درخواست حکومت مرکزی ثابت و پرقدرت است که قادر باشد در برابر نفوذ روسیه و گسترش تبلیغات کمونیستی ایستادگی نماید،  نظم را در  راه های بازرگانی، نواحی  میدانهای نفتی و استانهای مرزی بلوچ و افغان حفظ نماید و با فعالیتهای ضد انگلیسی روحانیون و مطبوعات  رویارویی نماید.     به دید میاید که رضا خان چنین شرایطی را هدف  گرفته است.  اگر در تلاشها برای رسیدن به این خواسته هایش،  او گاه به گاه با برخی از منافع ناچیز انگلیس به غلط در افتد ، ممکن است در هر از گاه برای ما این ارزش را داشته باشد که به او راه بدهیم، اگر که چنین واکنش منجر به تقویت وضعیت نکات حیاتی برای ما در میدانهای نفتی در خلیج، در مرزهای هندوستان  و عراق  بشود.  
 این مالت بود که هنگامی که رضاخان در گیرودار تلاش برای برکناری احمدشاه بود  در گزارشی   برای اولیفانت نوشت: "قهرمان بزرگ رضاخان نادرشاه است،  و شگفت آور نخواهد بود اگرکه او  شیوه ی همانند نادر را در مسیرش به کار گیرد. برای ما دیوانگی خواهد بود  که در این بازی حساس و خطرناک که در حال اجراست  دستی را بگیریم." ودر باره ی نقش او و اولیفانت و لورن در نشاندن رضاخان به تخت پادشاهی در جای خود بیشتر خواهیم گفت. 


انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی 

انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی در تابستان ۱۳۰۲ (۱۹۲۳) انجام پذیرفته بود و جز شهر تهران انتخابات در تمام حوزه‌ها زیر نظارت نظامیان  بر پا شده بود و بیشتر نمایندگان دستچین شده ی رضاخان و یاری دهندگان او بودند که  به زور سرنیزه ی نظامیان سر از صندوقها درآورده بودند. بدین ترتیب، رضا خان  درهمه ی حوزه های انتخاباتی به عنوان نماینده ی اول آن حوزه انتخاب شده بود!  ولی پس از نخست وزیریش از پذیرفتن نمایندگی  سر باز زد.  در نشست دوم مجلس پنجم در ۲  اسفند ۱۳۰۲ (۲۲ فوریه ۱۹۲۴)  مشاراعظم انتخابات همدان را  چنین گزارش داد:
...  از راپورت‌های واصله این مسئله محقق است که هیئت نظار و مأمورین حکومتی کاملاً مراعات اصول و مواد نظامنامه انتخابات را نموده و نتیجه که از این مقدمات معظم حاصل شده است هیئت نظار و مأمورین حکومتی را به صحت انتخابات معقتد نموده اعضاء شعبه هم پس از مذاکره و مشاوره و استفصاء کامل در دوسیه عموماً موافق با عقیده هیئت نظار و حکومت محل گردیده صحت نمایندگی آقای ضیاءالملک را که به اکثریت ۱۰۴۲۲ رأی در درجه دوم واقع بوده‌اند تصدیق می‌نماید نماینده اول همدان آقای سردار سپه بوده‌اند چون ایشان از قبول نمایندگی استعفا داده‌اند نماینده دیگر از شعبه مربوطه معرفی خواهد شد.
 یحیی دولت آبادی در باره ی انتخاب شدنش در مجلس پنجم می نویسد: 
... سردار سپه به واسطه ی  خیالات بلندی که در سر دارد مخصوصاٌ می خواهد اشخاصی که حرف آنها در جامعه ایرانی نفوذی داشته باشد به وکالت مجلس پنجم  برگزیده شوند. نهایت با قید اطمینان داشتن از موافقت آنها  با سیاست خود، تا بتواند به دست ایشان به مقاصد شخصی  و نوعی که  دارد برسد .
 اوسپس با نوعی صداقت اعتراف می کند که "واز روی این نظر حکومتها  و نظمیه ها برای اشخاص دارای وجاهت ملی که آنها را با سردار سپه موافق یا غیر مخالف  می دانستند تبلیغات کردند و از  موانعی که در پیش پای انتخاب آنها تولید گردد جلوگیری نمودند." به عبارت دیگر این شهربانی و ارتش بود که تشخیص می داد فلان نماینده دارای وجه ی ملی هست یانیست ( والبته معلوم نیست با چه معیاری چنین تشخیصی ممکن بود!)  و سپس  شهربانی  موانعی که در پیش پای نمایندگانی بود که مخالف با رضاخان نبودند را بر می داشت . دولت آبادی ادامه  می دهد: 
به این سبب زمینه ی انتخاب شدن نگارنده  به وکالت  مجلس پنجم در اصفهان  حاضر شد،  چه تجدد خواهان اصفهان به من علاقمند بودند و روحانی نمایان آن شهر هم که موافقت نداشتند اولاٌ جرأت مخالفت نمی کردند و ثانیاٌ تصور احتیاجی به وجود نگارنده می نمودند به هر حال مقتضی موجود و مانع مفقود بود و نگارنده با اکثریت هنگفتی از شهر اصفهان به نمایندگی مجلس پنجم شورای ملی انتخاب شدم، بی آن که به محذوراتی که نمایندگی  این مجلس ، که یک مجلس عادی نیست، در بردارد خصوصاٌ  برای من متوجه بوده باشد. 
 در این هنگام کرزن برای دنبال نمودن برنامه اش در ایران در موقعیتی دشوار قرار داشت. هنوز  بیش از شش ماه از استعفای بونار لاو نخست وزیر پیشین نگذشته بود و استانلی بالدوین اینک سخت نگران اوضاع داخلی انگلیس و افرایش بیکاری بود. در مورد اوضاع بین المللی هم بحران روهر میان فرانسه و آلمان سخت کابینه را مشغول نموده بود. آلمانها از پرداخت غرامت هنگفت جنگ جهانی اول به فرانسه ناتوان بودند و فرانسوی ها وبلژیکی ها می خواستند روهر را اشغال نمایند تا آلمان را وادار به پرداخت غرامت نمایند.

از انتخاباتی که موجب به قدرت رسیدن محافظه کاران شده بود هنوز بیش از یکسال نگذشته بود و با اینکه محافظه کاران در اکثریت بودند، اما این اکثریتی بود که بونار لاو به دست آورده بود و بالدوین که نخست وزیریش بر پایه ی انتخابات نبود به فکر انتخابات جدیدی بود تا بتواند  با بدست آوردن اکثریتی تازه توانایی رهبری خود را  به اثبات برساند.  

اینچنین بود که از آزادی عمل کرزن  در ایران کاسته شده بود.  در انتخابات عمومی روز پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۰۲  (۶ دسامبر ۱۹۲۳) در انگلیس حزب محافظه کار استانلی بالدوین با اینکه بیشترین آرا را  در میان احزاب به دست آورد  در نتیجه ی ائتلاف حزب لیبرال هربرت اسکویت Herbert Asquith با حزب کارگر رمزی مک دونالد Ramsay MacDonald سرنگون شد و رمزی مکدونالد به نخست وزیری رسید و خودش مقام وزیر خارجه را  از لرد کرزن گرفت. اگرچه  دولت او چندان بختی برای ماندگاری نداشت زیرا این  پارلمانی معلق hung parliament بود و هر روز ممکن بود که با رأی مخالف لیبرال ها دولتش سرنگون شود. (کما اینکه هنوز  بیش نه ماه از عمر دولت مک دونالد نگذشته بود  که در انتخابات سال بعد بالدوین به دیگر بار نخست وزیر شد). 


رمزی مکدونالد


پژوهشگران برآنند که چون هم مکدونالد و هم بالدوین می دانستند که دولت کارگری موقتی است توافق نمودند که کادر اداری وزارتخارجه در دست کارمندانی بلند مرتبه چون دیویدسون بر جا بماند. زیرا مک دونالد بیش از هر چیز به  چاره ی بحران اقتصادی  و بیکاری در انگلیس می اندیشید. از سوی دیگر اینک در روسیه سه تن گانه ی کامنف، زینوویف و استالین با اطمینان خاطر بیشتری بر علیه امپراطوری انگلیس تبلیغ می نمودند و موسولینی در پی ایجاد رابطه ی بازرگانی با روسیه بود. و مکدونالد برآن بود که پیوند بازرگانی را با بلشویک ها به انجام رساند، کاری که کرزن با سیاستهای سختگیرانه اش معوق ساخته بود. 

مکدونالد پرونده ی ایران را به دقت بررسی نمود و به این نتیجه رسید که می باید از راهکارهای سرپرسی لورن پشتیبانی کند. وزارت خارجه ی انگلیس در چنین شرایطی می خواست هر چه زودتر قضیه ی سرپرستی ایران و انحصار میدانهای نفتی را فیصله دهد و از این رو بود که سر پرسی لورن از رضا خان خواست  که هر چه زودتر مجلس پنجم را باز گشاید تا  مسائل معوقه از جمله مسئله ی نفت به سر انجام رسد. 

  
به هر روی رضا خان در  تلگرافی در ۱۲ دی ۱۳۰۲ (۳ژانویه ۱۹۲۴) به همه ی نقاط کشور دستور داد که انتخابات می باید  به گونه یی پایان پذیرد که مجلس شورای ملی را بتوان در روز ۱۶ بهمن ۱۳۰۲ (۶ فوریه ۱۹۰۴) بازگشایی نمود متن تلگراف او چنین بود:
چون برای اول شهر رجب  مجلس شورای ملی حتماٌ باید مفتوح شود و تا این تاریخ  کلیه ی نمایندگان  باید در مرکز حضور داشته باشند لزوماٌ تأکید می کنم که آقایان نمایندگان  را بدون فوت وقت باید حرکت داده روانه نمایند  ودر صورت تأخیر شدیداٌ  مسئول خواهند بود. رئیس الوزرا و فرمانده کل قوا - رضا
با این همه، هنوز  لورن امیدوار بود که تا پیش از انکه دولت مکدونالد زمام امور را دردست بگیرد مسئله ایران را حل کرده باشد و چنین بود که رضا خان در تلگراف دیگری به همه ی نقاط کشور نوشت:

 انتخابات اغلب از نقاط خاتمه یافته است . چون در حوزه ی مسئولیت شما چناچه باید سرعت اقدام ملحوظ نمی شود لزوماٌ تأکید می کنم در پیشرفت انجام انتخابات جدیت نمده مخصوصاٌ به نظار تذکر  دهید که در انجام وظائف خود تسریع نموده اهتمام کنند که هرچه زودتر انتخابات انجام یافته  نمایندگان رامعرفی  و روانه ی مرکز نمایند رئیس الوزرا و فرمانده کل قوا - رضا
 چنین بود که روز دو شنبه  ۲۲ بهمن ۱۳۰۲  ( ۱۲ فوریه ۱۹۲۴) ولیعهد محمدحسن میرزا  مجلس را با سخنرانی زیر رسما افتتاح نمود. 
بسمه تعالی: با نهایت مسرت و خرسندی دوره ی پنجم مجلس شورای ملی را بنام اعلیحضرت شاهنشاهی افتتاح می نمائیم  و توفیق نمایندگان ملت را در ایفای مهمه  خود از خداوند متعال خواهانم. چون ذات شاهنشاهی اعمال را بر اقوال ترجیح می دهند این است  که این منظور پسندیده را به طور ساده و جازم به اطلاع نمایندگان می رسانم ، بحمدالله تعالی  روابط ما با دول متحابه کاملاٌ حسنه و ادامه ی این وضع  منظور بلا تردید دولت می باشد بسط  انتظامات مملکتی  و تدارک تمام وسائل این مقصود  اهم منظور است. بهبود  امور اقتصادی  و فراهم ساختن  موجبات ترقی  آن محل توجه کامل است . توسعه ی معارف و تعمیم آن در کلیه مملکت حتی الامکان و حسن جریان عدلیه  ووضع قوانین لازمه برای این مقصود نصب العین می باشد.  جزئیات  و تو ضیحات هر یک از این فقرات  هنگام ارسال لوایح متعلقه به آن روشن می باشد. 
در سومین نشست مجلس پنجم در ۲۵ اسفند ۱۳۰۲ (۱۶ مارچ ۱۹۲۴) در هنگام رسیدگی به اعتبار نامه ی نمایندگی  میرزا عبدالله وثوق معتمدالسلطنه برادر ناتنی وثوق الدوله و قوام السلطنه از درگز،  مدرس در سخنرانی شجاعانه یی  دخالت های رضاخان در انتخابات را شدیدا مورد انتقاد قرار داد. در روزنامه مذاکرات مجلس مخالفت او چنین ثبت شده است.
آقای مدرس در جلسه قبل مخالفت كردند. اگر بیاناتی دارند بفرمایند. 
مدرس- اولاً مخالفت بنده با بعضی از آقایان هیچ دلالت ندارد كه بنده بهتر از آقایان باشم خیلی احتمال قوی می‌دهم كه آقایان بهتر از بنده باشند و لكن چون این مجلس را به منزله تمام ایران می‌دانم مثل این است كه سی كرور اهالی ایران در این‌جا تشریف دارند قانون هم از برای اشخاصی كه در این كرسی‌ها باید بنشینند. یك صفاتی و دو انتخاباتشان یك ترتیباتی مقرر فرموده است. معلوم است از برای هر كار و شغلی رجال مخصوصی است، پس من اگر مخالفت كردم با چند نفر از آقایان عقیده شخصی‌ام این است كه یك جهتی از جهات قانونیه را فاقدند. عقیده‌ام این است. شاید آنها هم عقیده‌شان درباره من این رقم باشد. چون این چهار نفر كه من مخالفت كردم در حقیقت یك ماده اجتماعی دارند. لهذا به واسطه این كه عمر مجلس را زیاد حذف نكنم، به یك دفعه مخالفت خود و بیان خودم قناعت می‌كنم. جهات یا راجع به افعال و اوصاف و اخلاق است كه از این جهت بنده صحبتی ندارم، و صحبتی نمی‌دارم ، زیرا زیاده بر معلوماتی كه آقایان دیگران در این باب دارند بنده ندارم، فقط از حیث و جهت كیفیت انتخاب آقایان است، و آن این است كه آقایانی كه چه در این دوره و دوره سابق در خدمتشان بودم؛ چه در شعبه و چه در مجلس دیده‌اند كه من در امور جزئیه و كیفیت انتخابات هیچ وقت هیچ اشكالی نمی‌كردم، كه مثلاً ده روزش نه شده، یا امروزش باید فردا، و فردایش پس‌فردا بشود. این مسائل را نباید زیاد درش مذاكره كرد و نباید مورد توجه قرار داد. لیكن اگر مطلبی باشد نسبت به اصول قانون حكومت كه نسبت به او یك ضروری داشته باشد، چه در شعبه و چه در مجلس همیشه مخالفم، و مخالفت من هم علت تامه از برای قبول كردن آقایان نیست. چه قبول شود، به وظیفه خود رفتار كرده‌ام، و چه قبول نشود، مطابق سیاست من عمل شده است، به واسطه این‌كه مجلس از اول باید معرفی خود را بكند و عقیده من این است كه این انتخابات از روی فشار شده و از روی اعتبار نشده است. 
شیخ‌العراقین‌زاده- مدارك‌تان چیست؟ 
مدرس- و انتخاباتی كه از روی فشار شود آن شخص كه روی این كرسی بنشیند غصب است اما درك هر كس شبهه دارد تنها تشریف به برد به شعبه و این دوسیه‌ها را بیند. 
(همهمه بین نمایندگان) (صدای زنگ) 
تدین- خلاف است كذب است. 
مدرس- كار به خارج هم ندارم دوسیه‌ها ببندید مثلاً در دوسیه آقای نوری‌زاده، می‌گوید: "حكومت گفته است من باید اجازه از رئیس تیپ شمال بگیرم"، این انتخاب، انتخاب ملی نیست. یا مثلاً در قمشه ی ما سی نفر را تبعید كردند و انتخاب كردند و هرچه این‌جا شكایت كردند كسی به دادشان نرسید. این انتخاب، انتخاب ملی نیست. این عقیده ی شخص من است. 
(همهمه بین نمایندگان) (این‌طور نیست) 
مدرس- من عقیده ی خودم را باید اظهار كنم. اگر آقایان قبول دارند خوب، و اگر قبول ندارند رأی بدهند. نزاع نیست، اظهارعقیده است. و مجلس باید عقیده‌اش نسبت به تمام مطالب چه انتخابات و چه غیر انتخابات آزاد باشد. 
آقای معتمدالسلطنه در دوره سابق (از بختشان است) همیشه حسب‌الفرموده آقای رئیس‌الوزراء باید انتخاب شوند! در دوره سابق هم همین طور شد و بنده به ایشان رأی ندادم این دفعه هم این‌طور شد. 
تدین- این طور نیست مدرك می‌خواهد. 
مدرس- این‌طور است. 
تدین- مدرك بدهید. 
(صدای زنگ) (همهمه بین نمایندگان) 
مدرس- من اظهار عقیده‌ام را عرض می‌کنم شما هم رأی بدهید. من معرفی می‌كنم شما هم رأی بدهید. بنده اظهارعقیده‌ام را می‌كنم ولو مخالف با تمام روی زمین باشد. 
(همهمه بین نمایندگان) (صدای زنگ) 
مدرس- عرض كردم من عقیده‌ام را اظهار می‌كنم ولو مخالف با تمام روی زمین باشد. 
(از طرفی بعضی از نمایندگان دلیل لازم است) 
مدرس- دلیلش واضح و روشن است بروید دوسیه را ببنید سرخس را ببنید، سرخس چی ؟ حسن معتمدالسلطنه چی؟ خوب اظهار عقیده است، شما هم اگر عقیده دارید رأی بدهیدو من عقیده‌ام این است كه این انتخابات از روی فشار شده و به غیر از اراده ی ملت شده و باطل است. 
رئیس- آقای بنان‌السلطان (اجازه) 
بنان‌السلطان- بنده واگذار كردم به آقای تدین. (...) 
رئیس- آقای تدین. (اجازه) 
تدین- بنده در عین اینكه ابداً مایل نبودم این‌گونه مذاكرات در این مجلس پنجم طرح شود، ولی متأسفانه طرح شد. همان‌طوری كه آقای مدرس اظهار عقیده كردند، بنده هم حق دارم اظهارعقیده كنم. بنده خیلی امیدوار بودم و معهذا امیدوار هم هستم كه این مجلس یعنی مجلس پنجم كاملاً در بدو امر از افكار خودش و از آن وحدت روحی كه مابین همه آن موجود است، یك نمایشاتی بدهد و خیلی میل دارم كه در یك قسمت این مجلس پنجم به هیچ‌وجه شباهت به مجلس چهارم نداشته باشد. 
نمی‌خواهم تنقید از مجلس چهارم بكنم برای این‌كه خودم هم افتخار عضویت آن را داشته‌ام. ولی آن روح اختلاف و دوئیت و آن روحی كه لاینقطع عده نمایندگان را مثل یك دریا  دارای جذر و مد می‌كرد، و آن روحی كه لاینقطع و اغلب اوقات مجلس را صرف یك تقاضای خصوصی می‌كرد، و به این جهت باز می‌ماند از اینكه یك قدم‌های بزرگ نسبت به سعادت و مصالح مملك بردارد. و امیدوار هستم كه آن روح خبیث در این دوره طلوع نكند. چون ما در این دوره  امیدوارم موفق شویم یك كارهایی به خیر و صلاح این ملت انجام دهیم. 
و اگر بنا باشد ما وقت خودمان را صرف یك قضایای جزئی و خصوصی كه در درجه نَوَدم است نسبت به قضایای مهم بكنیم، خیلی تأسف‌آور است. البته نباید یك قضایایی كه در سابق خوب جلوه نكرده است در نظر عامه، در این دوره تكرار شود. عقیده ایشان این است كه انتخابات اشخاص مزبور در تحت فشار بوده است ولی خیلی خوب بود كه مداركش را ولو به‌طور فهرست هم باشد ارائه داده و قرائت می‌كردند. بعد هم كه مورد را مثال زدند و جهت مخالفت من نسبت به بقیه هم بر روی این اصل است. بنده عرض می‌كنم این‌طور نبوده و دوره چهارم هم نسبت به معتمدالسلطنه یك مخالفت‌هایی شد، بنده كه در اقلیت بودم ایشان آن دوره در اكثریت بودند و بالاخره برحسب تحقیقاتی كه شد بعد از چند ماه رأی دادند و قبولشان كردند. اگر بعد از مجلس چهارم در ظرف این مدت خدای نخواسته یك چیزهایی اتفاق افتاد كه ما نمی‌دانیم آن یك چیزی است و اما این‌كه گفتند مثل سابق از نقطه‌نظر رئیس‌الوزراء وقت ایشان انتخاب شده‌اند تكذیب می‌كنم مگر اینكه سند كتبی ارائه بدهید... 
(از طرف بعضی نمایندگان صحیح است) 
تدین- یا تلگرافی به امضای رئیس دولت وقت نشان بدهید والا قویاً دروغ است و تكذیب می‌كنم. 
(بعضی از نمایندگان (صحیح است) 
تدین- خیلی جای تأسف است در یك جایی آقای مدرس می‌فرمایند مثل این است كه سی كرور ملت ایران این‌جا است! و در یك جایی كه می‌خواهند در پشت تریبون قضاوت بكنند، و یك صدایی و ندایی را به تمام ملت ایران بشنوانند؛ وقتی كه مطالبه مدرك بشود دیگر هیچ. پس این قابل قبول نیست در هیچ محكمه دعوای بی‌مدرك قابل قبول نیست. 
بنابراین ممكن است بگوییم؛ این اظهار شما مبنی بر بعضی مطالب است به علاوه اگر فشار هم بوده یك بام و دو هوا كه نمی‌شود این را هم سربسته عرض می‌كنم از بعضی از رفقاتان كه خودتان هم رأی دادید وجهه آن‌ها با وجهه معتمدالسلطنه یكی است. پس باید گفت یك بام و دو هوا نمی‌شود رئیس دولت به هیچ‌وجه در این قضایا دخالت نداشته، مگر سند ابراز شود نمی‌خواهم وارد یك قضایای خصوصی بشوم و اجتناب می‌كنم. ولی لازمه در اقلیت افتادن این است وقتی در اقلیت می‌افتد طبعاً یك انتقاداتی می‌كنند و یك موضوعاتی طرح می‌كنند ولی متأسفانه ایشان نمی‌توانند رل اقلیت را بازی كنند زیرا ایشان همیشه جنبه مثبتی را داشته و جنبه منفی را نداشته‌اند. ولی بنده حقیقتاً برای این‌كه خاتمه به این قضایا داده شود و وقت مجلس صرف این چیزها نشود و مدتی بحث نكنیم كه چطور شد، چطور نشد، ایشان این‌طور عقیده دارند جمعی دیگر هم هستند، البته یك عقیده دیگر دارند، كه بروفق معلومات خودشان رأی خواهند داد. و بنده در آخر مذاكرات خودم برای اینكه باز دامنه پیدا نكند و ایشان یك مذاكراتی بكنند و بنده یا دیگری باز مجبور بشویم مدافعه بكنیم و مدتی وقت مجلس صرف این قضیه بشود عرض می‌كنم كه بالاخره حكمیت را به رأی مجلس باید واگذار كرد و مذاكرات را اگر آقایان موافق باشند دیگر كافی است.
در جلسه ی بعدی مجلس در روز ۲۷ اسفند ۱۳۰۲ (۱۸ مارچ ۱۹۲۴) تدین در نقش پلید خود  با استناد  به پرونده  سازی های قوای نظامی   که برای  سرکوبی مخالفین دولت برپاشده بود با اعتبار نامه ی میرزا هاشم آشتیانی نماینده ی تهران که از فراکسیون دمکرات و از یاران اصلاح طلب مدرس بود مخالفت نمود. مخالفت او تا به آن اندازه زشت و ناروا بود که حتی میرزا علی اکبرخان داور که از هواداران رضا خان بود به دفاع از آشتیانی پرداخت تدین در سخنرانی آکنده از ریب وریای خود گفت:    

طرز انتخابات تهران و جریاناتش تصور می‌کنم براحتی پوشیده و مخفی نباشد و شکایاتی که در آن تاریخ از طرف عده زیادی اظهار می‌شد و در جراید آن تاریخ مطرح بود که نمرات جراید الان در دست است و متجاوز از سیصد چهارصد نمره روزنامه مختلف الان موجود است که در تمام آنها شکایات راجع به سوء جریان انتخابات تهران عنوان شده است ولی برای این که حتی‌الامکان مایل نیستم که یک مذاکراتی در این مجلس بکنم مگر در موقع ضرورت عجالتاً در شرح دادن ترنیت و جریان انتخابات تهران و توابع و آن اتفاقاتی که افتاده است خودداری می‌کنم و این را هم اینجا عرض می‌کنم که سوءجریان انتخابات شامل دوازده نفر نمایندگان تهران نیست. اشخاصی منتخب هستند که دآراءی یک وجهه عمومی و یک آراء طبیعی هستند البته غرضم این‌ها نیستند و آن آقایان را محتاج هم نمی‌دانم اسم ببرم و البته همه آقایان خوب می‌شناسند ولی برای این که باز سوءتفاهمی تولید نشود عرض می‌کنم از قبیل آقای مشیرالدوله آقای رئیس محترم مجلس و آقای مصدق‌السلطنه و آقای مستوفی‌الممالک و بالاخره بنده مخالفتم با ۴ نفر از نمایندگان تهران که مشترک‌اند در یک موضوع خواهد بود و مربوط به این آقایانی که آراء طبیعی داشته‌اند نخواهد بود. بنابراین نمی‌خواهم به‌طور تفصیل وارد در بیان سوءجریان انتخابات تهران شوم و اگر مقتضی شد البته عرض خواهم کرد به این جهت عرض می‌کنم که این راپرت نمایندگی آقای آشتیانی از آن شعبه که صادر شده است تمام دوسیه‌های متعلق به امر انتخابات در آن شعبه نبوده یکی از آن دوسیه‌هایی که خیلی مهم است و طرف گفتگو است دوسیه لواسانات است و کن و سولقان هم در درجه دوم و حتی به قدری دوسیه لواسانات و کن و سولقان طرف اهمیت بوده است که ارجاع آن به عدلیه و جلب اشخاص و دوسیه‌های استنطاقی در عدلیه تهیه شده است. بنابراین بنده یک نفر عضو هستم در این‌جا و حق دارم که ببینم دوسیه لواسانات وضعیتش چیست؟ و همچنین سایر دوسیه‌هایی که مرتبط به این امر است و آنچه که بنده اطلاع دارم دوسیه لواسان فعلاً در مجلس نیست بنابراین بنده به همین قدر اکتفا می‌کنم و نمی‌خواهم وارد شوم در بیان یک مطالبی و پیشنهاد می‌کنم که این راپرت برگردد یا به همان شعبه یا یک کمیسیون و دوسیه کن و سولقان و سایر دوسیه‌های مرتبط به این قضیه خواسته شود به مجلس و حقیقتاً رسیدگی شود و اگر چنانچه قضیه مخدوش بود که به عقیده آقای مدرس که دیروز اظهار کردند البته خود ایشان و سایرین هم موافقند که به یک دوسیه مخدوش نمی‌شود رأی داد و اگر نبود چه بهتر از این تا رفع این شبهه از عموم بشود و با یک نزاکت و آبرومندی ما همه‌مان رأی بدهیم به اعتبارنامه آقای آشتیانی اگر این تقاضای بنده را آقایان قبول می‌کنند بنده اکتفا می‌کنم و اگر قبول نمی‌کنند بنده حاضرم عرایض خودم را به‌طور مفصل عرض کنم.
 پس از آنکه نوبت سخن  به مدرس رسید او در پاسخ تدین گفت :
مدرس- عرض می‌شود چون من خودم هم یکی از نمایندگان تهران هستم به این جهت مناسب نبود که بنده صحبت بدارم. لکن دیگر (الضرورات تبیح‌المحظورات) یک وقت مسئله اشکال‌تراشی است. بسیار خوب فرمودند که در روزنامه‌ها خیلی اشکالات و شبهات این‌ها هست؛ البته می‌دانید که انتخابات همه اطراف دارد. طرف دارد. دوست دارد مغرض دارد. همه‌جور هست. 
و قطعاً خیلی کم اتفاق می‌افتد که در باب انتخابات یک‌جا اشکالات و شبهات، حق یا غیر، در روزنامه‌جات و غیر روزنامه‌جات نشود. این مسئله را بنده انکار ندارم. لیکن بنده عرض می‌کنم؛ که در آن وقت خیلی از آقایان مستحضراند، که دولت وقت با ما نبود من نمی‌گویم بر ضد ما بودند. لکن دولت وقت با ما نبود که بفرمایند به واسطه این‌که دولت با ما بوده است بعضی عملیات شده باشد، که از طریق جریان قانونی یک قدری خارج شده باشد. 
مسئله دوسیه لواسانات را هم که می‌فرمایند، بر فرض ما تصدیق کنیم که یک شبهاتی داشته باشد، باز ربطی به من و آقای آشتیانی و امثال این‌ها ندارد. و رأیی هم در لواسانات نداریم یک رأی بنده دارم و آقا هم یک جزیی که اگر آنها را الغاء بکنید باز هم اکثریت شش و هفت را دارند. و این که فرمودند به کمیسیون تحقیق رجوع شود اگر بنا شود انتخابات تهران به کمیسیون تحقیق رجوع شود خوب است بفرمایند کدام دوسیه است که نباید به کمیسیون تحقیق رجوع شود! لهذا بیاناتی که فرمودند بنده این بیانات را هیچ دلیلی برایش ندیدم و تقاضایم این است که رأی گرفته شود هیچ هم از دستور خارج نشود دیگر رأی با مجلس است. 
پس از اینکه باز نوبت سخن به تدین رسید او که پشتش به پشتیبانی رضا خان گرم بود به دیگر بار اتهامات خود را بگونه یی ریاکارانه و به وانمود در پرده پوشی تکرار نمود وگفت:
 بنده همان طور که عرض کردم حتی‌الامکان مایل نیستم که یک مطالبی را اظهار کنم که آن مطالب کاملاً مبتنی بر یک شواهد و ادله‌ای است که درنظر بنده معلوم است. بنده عرض می‌کنم حق دارم یک نفر نماینده که هستم ببینم دوسیه متعلق به امر انتخابات را یا خیر؟ بنده خواستم ببینم دوسیه لواسانات نبود در مجلس اگر مجلس می‌خواهد این مقر را از من سلب کند امر دیگری است به این جهت بنده پیشنهاد کردم که ارجاع به کمیسیون شود تا در آنجا رسیدگی بشود، برای این که یک جواب مقنع و ساکت کننده به عموم معترضین و اشخاصی که در آن تاریخ شکایت کرده‌اند داده شود. باز هم عرض می‌کنم که مایل نیستم در آنجا بعضی مسائل را بگویم که مایل نیستم در آنجا بعضی مسائل را بگویم ولی آقایان اگر البته مایل هستند که اولاً حق بنده را سلب بکنند و ثانیاً اگر بخواهند بنده مطالب را اینجا پشت تریبون عرض کنم حاضرم و اجازه می‌خواهم مسائل را آنچه که اطلاع دارم برطبق معلومات خودم به اطلاع مجلس برسانم.
البته در پشت آنچه که او میگفت تهدیدی بود از پرونده سازی رضاخانی که او   اندکی بعد به گونه یی باز تر آنرا مطرح نمود وگفت:
... بنده هم تصدیق می‌کنم چون موضوع انتخاب از جمله موضوعاتی است که داوطلب ممکن است زیاد داشته باشد. بنابراین از مجموع داوطلبین انتخاب و وکالت یک عده معدودی منتخب می‌شوند و آنهایی که محروم مانده‌اند البته ناراضی هستند. این یک اصل به جای خودش درست است اما در انتخاب اگر چنانچه تهدید یا تطمیع باشد و یک مدارکی هم از برای ثبوت این مسئله باشد آن وقت دیگر نمی‌شود گفت که از نقطه‌نظر عدم رضایت است. راجع‌ به سوءجریان انتخابات یک دوسیه بزرگی در عدلیه تهیه شده است و اشخاص زیادی هم به عدلیه جلب شده‌اند و پس از استنطاق محکوم شده‌اند. به مدتی حبس یا جریمه نقدی در اثر چه؟ در اثر این‌که تعرفه را خریده است یا این که می‌فروخته است و بالاخره این‌ها منتهی به جاهایی می‌شده است.  (...)  اگر واقعاً آقایان در اینجا تصور می‌کنند که راجع به ایشان چیزی نیست این وحشتی ندارد. مثلاً آقای مدرس می‌فرمایند من یک رأی بیشتر ندارم پس دیگر وحشتی ندارد که بنده هم ببینم دیگران هم ببینند یک رأی دارند یا صد رأی دارند و بالاخره در آنجا یک جریانات سوئی که منتسب بزید یا عمرو باشد نشده اشخاصی مأمور شده‌اند از طرف یک اشخاص دیگری به این‌که بروند در آنجا تبلیغات بکنند و پول بدهند و رأی بخرند و رأی تهیه کنند دوسیه مفصلی هم در این باب الآن در عدلیه حاضر است آیا بعد از این معلومات که اشخاصی از اینجا یک عده مأمور و یک عده مبلغین فرستاده‌اند و به آنها مخارج داده‌اند پول داده‌اند که شما بروید در آنجا تبلیغ کنید و برای فلان زید رأی تهیه کنید آیا می‌شود گفت که این انتخاب مشروع است؟ منتهی جوابی که موافقین به من خواهند داد این است که خواهند گفت که این‌طور نیست بنده خواهم گفت این‌طور هست حکم کیست؟ مجلس است بعد از مراجعه به دوسیه بنده عرض می‌کنم کدام یک نفر از شما آقایان دوسیه لواسانات را دیده‌اید؟ اگر دیده‌اید بفرمایید، می‌فرمایید مجلس رسیدگی و حکمیت کند مجلس چطور رأی بدهد؟ آیا قضاوت بدون مراجعه به مدارک طرفین هیچ منطق دارد در دنیا می‌گویم بنده مدعی هستم اسناد هم هست شما رأی نمی‌دهید که اسناد را بیاورند آن‌وقت چطور شما می‌گویید حکمیتی که ما می‌کنیم عادلانه است؟ مگر من چه تقاضایی کردم؟ من تقاضا کردم که دوسیه را بیاورند من ببینم و دیگران هم ملاحظه کنند آن‌وقت هر چه حق بود همان را تصدیق کنید. شما با دوسیه ندیده چطور موافقت می‌کنید و چرا تقاضای مشروع بنده را قبول نمی‌کنید و می‌خواهید محاکمه کنید؟ من حرفم این است والا شما هرطور می‌خواهید رفتار کنید مختارید بنده می‌گویم در مقابل ادعای خود سند دارم و سند هم در دوسیه لواسانات و در عدلیه است. اگر بنده در اقلیت هستم آن موضوع دیگری است ولی اگر حرف من منطقی نیست آن را رد کنید بنده مدعی هستم و می‌گویم اسناد و مدارکی دارم که فعلاً اینجا نیست و در عدلیه است مهلت بدهید بیاورم یا از طرف مجلس و مقام ریاست نوشته شود که دوسیه را بیاورند. آیا من حق ندارم این تقاضا را بکنم چیز غریبی است؟ ...
در این هنگام بود که علی اکبر داور حقوقدان از جای برخاست و  به آشکار به او گفت که او در اشتباه است و اگرچه شکایت هایی شده است و دادگستری مداخه هایی نموده است اما اگر بر اثر آن شکایت انتخابات آشتیانی را لغو نمایند انتخابات همه ی نمایندگان را باید لغو نمایند. داور گفت :
گمان می‌کنم آقای تدین مختصر اشتباهی کرده باشند اظهاراتی که فرمودند و نظری که نسبت به کمیسیون دادند که ما چون علم غیب داریم رأی می‌دهیم این طور نبوده در جریان انتخابات تهران مثل کلیه انتخاباتی که در این مملکت شده است و بعد از این هم خواهد شد بالطبیعه یک صحبت‌ها و یک گفتگوها و یک اعتراضات و یک شکایاتی هست. (جمعی از نمایندگان- صحیح است) منتها شعبه خواست یک دقتی بکند و دید که اگر بخواهد تبعیض نشده باشد و هیچ تصور غرض مخصوص نرود و دوسیه‌ها را از آن نقطه‌نظر مطالعه نماید به چه ترتیب باید با انتخابات تهران رفتار شود در تهران هزار و دویست هزار و چهارصد کاندیدا بوده است البته غیر از آن عده که انتخاب شده‌اند بقیه ناراضی بوده‌اند و یک قسمت از این شکایاتی که شده در دوسیه لواسانات متمرکز شده است . 
دوسیه لواسانات را که آقای تدین فرمودند ندیده‌اند و باید دید بایستی اول ببینیم آن دوسیه چیست آیا دوسیه انتخابات لواسانات است؟ خیر دوسیه‌ای است که یک عده اشخاص شاکی درست کرده‌اند و یک عده هم می‌گویند از روی غرض بوده است. نمی‌دانم، چون داخل در کار نبوده‌ام، در دوسیه عدلیه هم دقت نکرده‌ام، چون مربوط به مجلس نبوده است. 
نمی‌دانم که آن دوسیه ساخته شده است. (مثل این که یک عده می‌گویند) یا یک عده حقیقت در عدلیه جلب و استنطاق شده‌اند و این دوسیه تهیه شده. بلی عدلیه مداخلاتی کرده است.  یعنی صحبت شده و عده رفته‌اند تظلم کرده‌اند که انتخابات لواسانات در تحت اثر تطمیع و تهدید و از این قبیل اقدامات غیرقانونی بوده. شعبه تصور کرد که اگر بگوید به واسطه این‌که یک اقدامات غیرقانونی در یک انتخاباتی می‌شود آن انتخابات لغو است پس تمام انتخابات ایران لغو است. برای این که در هیچ نقطه از نقاط ایران نیست که یک عده برخلاف قانون اقداماتی نکنند و یا تطمیع و تهدیدی واقع نشده باشد. 
همیشه بیست نفر سی نفر عده را تطمیع می‌کنند که به آنها رأی بدهند اگر به همین اقدام این چند نفر که رفتند تطمیع کردند انتخابات لغو بشود بالطبیعه کلیه انتخابات باید لغو شود به جهت این که هیچ نقطه نیست که یک عده دست به این اقدام نزده باشند.  
ولی باید دید تا چه اندازه آن اقدامات مؤثر در امر انتخابات است. در لواسانات یک عده زیادی از کاندیدهای تهران رأی داشته‌اند اگر بنا باشد که رأی داشتن در لواسانات باعث به هم خوردن انتخابات بشود بایستی همه به هم بخورد. ولو اینکه یک یا دو یا سه رأی داشته باشند و گمان می‌کنم که غالب کاندیدهایی که ما در اینجا گذراندیم گاهی یکی دو رأی و شاید پنج و شش رأی داشته‌اند. شعبه به این نظر رأی داد که ما می‌آییم می‌بینیم اشخاصی که در لواسانات رأی داشته‌اند چقدر رأی داشته‌اند،  اگر آن آراء را از میزان کل جدا کنیم باز دارای اکثریت می‌شدند یا نه؟ 
اگر دارای اکثریت شدند که رأی می‌دهیم و اگر اکثریت‌شان به هم می‌خورد که خیر در این صورت چون یک صحبت‌هایی را جمع به لواسانات شده است ما رأی نسبت به آن اشخاص را عجالتاً نگاهداشته و تحقیقات می‌کنیم. آقای آشتیانی در لواسانات یک عده آراء که سیصد و خورده‌ای بود داشتند این مقدار رأی را که از کلیه آراء آنها کسر کردیم باز دیدیم حائز اکثریت هستند. به عبارت آخری گفتیم که اگر در آراء لواسانات خلاف قانونی شده باشد در صورتی‌که به آراء ایشان ضرری برساند باید انتخاب ایشان باطل شود. پس داشتن یک رأی یا دو رأی هم ضرر می‌زند و باید انتخاب سایر آقایانی که در آنجا رأی داشته‌اند به هم بخورد و لغو بشود. 
تدین- این‌طور نیست. 
داور- بنده نفهمیدم چرا این‌طور نیست اگر عده یک یا دو رأی یا ده رأی یا بیست رأی داشته‌اند می‌گویند چون کافی نیست اکثریت فلان کاندید را از بین نمی‌برد عده آراء آقای آشتیانی هم کافی نیست و اکثریت ایشان را از بین نمی‌برد و اگر داشتن رأی در لواسانات سبب بطلان انتخابات می‌شود پس سایرین هم همین حال را خواهند داشت اما اگر می‌گویند داشتن رأی در لواسانات فقط از برای آقای آشتیانی ضرر دارد این را شعبه نمی‌تواند تصدیق کند.
به هر روی تدین که انتظار چنین پاسخ مستدلی را آنهم از یکی از هواداران رضاخان نداشت از رونرفت و آغاز به یاوه سرایی نمود، که جرم آشتیانی جرمی جنائی است و او را  به گونه یی جانی خواند!  تدین گفت:
آقای مخبر محترم شعبه نفت اشتباه به بنده دادند و تصور می‌کنم خودشان اشتباه کرده‌اند. ایشان اظهار می‌کنند که بر فرض آقای آشتیانی در لواسانات و کن و سولقان چند رأی داشته باشند آن را موضوع کنیم مضر به اکثریت‌شان نیست. بنده این را نمی‌خواهم بگویم عرض می‌کنم جریان انتخابی که جنبه جزائی پیدا کرده است جنبه جنایی پیدا کرده است اگر معلوم شود یک شخص انتخاب شده است به سه هزار رأی یک رأیش به وسیله تطمیع بوده است این شخص جانی شمرده می‌شود. ولی بنده این نسبت را به آقای آشتیانی نمی‌دهم. (...) بنده می‌گویم دوسیه انتخابات تهران نسبت به آراء کن و سولقان و لواسان یک جنبه جنایی پیدا کرده است. شما می‌فرمایید اگر آراء آنجا را کم کنیم باز دارای اکثریت خواهند بود؟ چیز غریبی است من نمی‌خواهم بگویم چند رأی داشته‌اند به علاوه شما تمام دوسیه را به هم بزنید اگر صورت جز آراء لواسانات را پیدا کردید؟ من نمی‌دانم این چه ترتیبی است نمی‌فهمم؟ بنده که الان مخالفت می‌کنم از نقطه‌نظر جنبه جنایی و جزائی است (...)
سپس مدرس با اشاره به این که داور از لحاظ حقوقی مسئله را تشریح نموده است، آشکارا به تدین گفت که می خواهد جنگ بیرونی یعنی  تنش میان او و رضاخان را به داخا مجلس بکشاند . در اینجا بود که تدین با عصبانیت به نمایندگان فراکسیون خود دستور داد تا از مجلس خارج شوند. 
مدرس- من خیال می‌کردم بعد از بیانات کافی که آقای مخبر فرمودند که الحق والانصاف چون سررشته از مطالب قانونی دارند از این جهت هرچه می‌فرمایند ما باید تصدیق کنیم دیگر هیچگونه صحبت هم باقی نماند لیکن متأسفانه آقای تدین یک اظهاراتی فرمودند که می‌توانم عرض کنم فاب‌الحسوب اولها کلام . جنگ بیرونی را می‌خواهند بیندازند توی مجلس.
تدین- اشتباه می‌کنید.
مدرس- اشتباه نمی‌کنم.
تدین- حرف‌تان را پس بگیرید.
مدرس- پس نمی‌گیرم. شما می‌خواهید جنگ بیرون را توی مجلس بیندازید و من حاضر نیستم...
تدین- چه جنگی.
مدرس- حالا عرض می‌کنم. تنها مسئله انتخابات تهران نیست. انتخابات تهران یک دوسیه دارد...
تدین- به خودتان هم می‌رسد.
مدرس- برسد. بنده و آقای آشتیانی و صد امثال بنده و آشتیانی فدای این جنگ‌های بیرونی می‌شویم بنده همانم که در مقابل شما مخالفت با قرارداد کردم...
تدین- شما هم همان هستید که به حضرت عبدالعظیم تشریف بردید. حرف خصوصی را نزن...
مدرس- حرف خصوصی را شما می‌زنید...
تدین- مطالب خصوصی را چه حق داری در مجلس مذاکره می‌کنی من حاضر نیستم این‌ها را بشنوم...
(آقای تدین از صندلی خود برای خروج حرکت فرمودند)
مدرس- بفرمایید...
تدین- آقایان بیایید بیرون.
مدرس- بنده همین جا می‌مانم.
تدین- فراکسبون تجدد را می‌گویم. مردکه هر مزخرفی که دلش می‌خواهد می‌گوید...
(آقای تدین و جمعی از نمایندگان از مجلس خارج شدند)  




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بخش سوم - پادشاهی محمد شاه قاجار (۱۸۴۸-۱۸۳۴) و سرزدن جوانه های مشروطیت

        ا یک سال  پس از درگذشت عباس میرزا، پدرش فتحعلی‌شاه قاجار، پس از سی وهفت سال پادشاهی، در روز پنج‌شنبه یکم آبان ۱۲۱۳ (۲...