۱۳۹۷ فروردین ۱۰, جمعه

بخش نهم: نخست وزیری قوام السلطنه پس از کودتای سیدضیاء



فهرست بخش ها

بخش سوم : پادشاهی محمد شاه
بخش چهارم: انقلاب مشروطیت
بخش   پنجم : تقسیم ایران در پیمان ۱۹۰۷





احمد شاه و ولیعهد  در کنار قوام السلطنه  نخست وزیر، رضا خان  با لباس قزاقی درپشت سر شاه ایستاده است.


 در ۸ خرداد ۱۳۰۰، پس از آنکه احمد شاه،  سید ضیا را  از نخست وزیری  برکنار نمود  قوام السلطنه  را که ۵۵ روز بود که در زندان عشرت‌آباد بازداشت  بود به نخست وزیری برگزید. قوام یکسره  راهی کاخ فرح‌آباد شد و  پس از چهار ساعت گفتگو با شاه در باره ی شرایطش برای پذیرفتن مسئولیت زمامداری، فرمان انتصابش را خود نوشت:
نظر به حسن كفايت و خدمتگزاري جناب اشرف قوام السلطنه و امتحانات عديده كافيه كه در اين موقع در استقرار انتظامات مملكتی داده و اعتماد كامل خاطر همايونی ما را به صداقت و دولتخواهی و شاه‌پرستی خود جلب نموده است‌، محض اهميت موقع و برای تهيه آسايش عمومی، معزی اليه را به صدور اين دستخط مهر طلعت مبارك به رياست وزراء منصوب فرموديم‌، كه هيأت وزيران را تشكيل داده در انتظامات مملكتی و اعاده امنيت و آسايش عمومی مساعی جميله به عمل آورند. مزيد رضامندي و اعتمادخاطر ملوكانه را جلب و تحصيل نمايند. ۲۲ رمضان ۱۲۹۹ ـ شاه 
 قوام با پویایی و اطمینان به خود، مجلس چهارم را به ریاست ميرزا حسين خان مؤتمن الملك و  نیابت ریاست سيدحسن مدرس، پس از دوران بلند فترت،  باز گشود.  سپس در نخستین گام ، زندانیان سیاسی را آزاد کرد.  بیشتر نمايندگان مجلس چهارم‌، همان نمايندگان مجلس سوم بودند  كه بيش از نيمی از آنان دست چین های وثوق الدوله  برای هواداری از پذیرفتنامه ی ۱۹۱۹ بودند.  با این همه قوام به نشان احترام به رژیم مشروطه از این مجلس تقاضای رأی اعتماد نمود. او در سخنرانی  خود در این نشست گفت:   
بزرگترین نیاز مملکت، اصلاح و ایجاد وسائل ارتباطیه است. راه آهن که در دنیای امروز در حکم شرايین مملکت است. مقابله با فقر و بیکاری،  اصلاح مالیه ی عمومی،  از جمله از طریق استخدام کارشناسان خارجی ، به غیر از کشورهای همجوار. (...)
  [می باید] حتی الامکان قوانینی وضع شود که اصلاحات مملکت در او منظور بوده  و قابل اجرا باشد و خرف پرنسیپ و تئوری نباشد.  
در این هنگام  سرپرسی لورن Sir Percy  Loraine ، که در کنفرانس ورسای شرکت داشت به جانشینی نورمن،  در تهران  برگزیده شد. اما تا رسیدن لورن به تهران رجینالد بریجمن Reginald Bridgeman،  کاردار موقت سفارت انگلیس بود. او می نویسد: "نخست وزیر[قوام السلطنه] از من خواست که گزارش های در باره ی پیوندهای نزدیک او را با بلشویک ها باورنکنم و چنین اظهار داشت که برای مردی چون او با اندیشارهایش، ناممکن است که به نگرش کمونیزم دلبستگی داشته باشد. "  بریجمن سپس می افزاید: "من فکر می کنم این درست باشد. البته او می باید از گسستگی با روس ها اجتناب ورزد و رفتاری بی سوگیرانه را پیش گیرد". 

قوام به  بیشترین اندازه از تهدید بلشویک ها و نا خشنودی آمریکایی ها از گفتگوهای وثوق الدوله با انگلیس ها،  برای خنثی نمودن بازی های ریاکارانه و پنهانی کرزن،  بهره گرفت.  او  از دادن جانی تازه به موافقتنامه ی ۱۹۱۹ کرزن   که به وثوق الدوله  دیکته شده بود تا ایران را در زیر سرپرستی انگلیس قراردهد، براستی پیشگیری نمود . و در برابر تقدیم دودستی نفت ایران  به انگلیسها  موانع بسیار ایجاد نمود. کرزن که از هربرت نورمن ناراضی بود که چرا نتوانسته با اعمال زور قرار داد ۱۹۱۹ را به ایران بقبولاند امیدوار بود که سرپرسی لورین آن قرار داد را به شکلی نو جانی تازه دهد.

 اگرچه انگلیس در جنگ جهانی اول پیروزمند به در آمده بود  اما هزینه های جنگ اقتصاد آن کشور را در برابر رقبایی مانند آمریکا و ژاپن بسیار نزار ساخته بود . در سالهای ۱۲۹۲ تا ۱۳۱۸ ( ۱۹۲۹-۱۹۱۳ )  نرخ رشد اقتصادی انگلیس میانگینی  نزدیک به   ۷ /۰  در صد داشت، در حالیکه  میانگین نرخ رشد آمریکا و‌ژاپن نزدیک به ۵ برابر  آن بود. انگلیس نه تنها  از لحاظ نفتی وابسته به امریکا بود  که بل  میزان بدهیش به آمریکا از ۶۲ میلیون لیره  در ۱۶-۱۹۱۵ به بیش از ۱ بیلیون لیره در ۱۹-۱۹۱۸ رسیده بود  در همین دوره کسر بودجه ی انگلیس از ۳۴۰ میلیون لیره به ۱.۶ بیلیون لیره رسیده بود.   

چنین بود که سرانجام کرزن و یارانش به این برآیند رسیدند که برای رهایی از وابستگی نفتی به آمریکا نمی توانند به بستن قراردادی بادولت ایران دلخوش نمایند که بل می باید همه ی دولت ایران را  سرسپرده  به خود سازند. 

فئودور ارونویچ روثشتاین وزیر مختار روس در ایران


در این هنگام وزیر مختار روسیه در ایران   فئودور ارونویچ روثشتاین، Фёдор Аронович Ротштейн دوست لنین ( و سردبیر روزنامه ی گاردین) بود . به  نوشته ی رولاند چامبر نویسنده ی "آخرین انگلیسی: زندگی دو رویه  آرتور رانسام"    The Last Englishman: The Double Life of Arthur Ransome  :
در ۱۹۱۷  روثنشتاین ، دوست مورد اعتماد لنین، هم مقامی برجسته در حزب سوسیالیست  انگلیس داشت و هم یک بلشویک بود   وآنچه که بس شگفت انگیز تر می نمود   این بود که  او همچنین در مقام فوق العاده حساس  مترجم و مفسر کارمند  وزارت جنگ انگلیس بود .
چنین می نمود که روثنشتاین به خوبی می دانست که چگونه افکار عمومی ایرانی ها را  در باره انگلیس ها بازی دهد. نورمن در گزارشهایش  از تبلیغات ضد انگلیسی روثشتاین  و هماهنگی  کمونیستها با نیروهای ملیون میرزا کوچک خان  در گیلان  ابراز نگرانی می کرد در حالی که این روثشتاین بود، که چنانکه خواهیم دید،  موجب شکست جنبش جنگل شد.   حزب کمونیست ایران در باکو  اخیراٌ  کمیته ی مرکزی تازه یی را به رهبری  انقلابی کهنه کار، حیدر خان عمواوقلی برگزیده بود و اعضای پیشین حزب مانند سلطانزاده و جوادزاده که با همبستگی با نیروهای ملیون سر ناسازگاری داشتند کنار گذاشته شده بودند.  حیدر خان عموقلی در گفتگویی با معاون کنسولگری ایران در تفلیس، "به آشکاری از قصد خود  برای برپایی انقلاب در ایران و برپایی یک دولت شوروی" سخن گفته بود و هنگامیکه دیپلمات ایرانی به او اعتراض نموده بود که : "چنین سیاستی   به ویرانی ایران بدست نیروهای روس منجر خواهد شد،"  او پاسخ داده بود که: "کمونیستهای ایران با مقامات روس به این تفاهم رسیده اند  که انقلاب ایران بدون دخالت نیروهای روس تحقق پذیرد." 

 همانگونه که در جای خود خواهیم گفت، دشواری ها اقتصادی انگلیس در این دوران بسیار بود   وابستگی نفتی به آمریکا، کسر بودجه یی گزاف، بدهیی هنگفت به آمریکا برای وامهای دوران جنگ، نرخ رشد اقتصادی پآئین و بیکاری. از این رو بود که جان مینارد کینز در خزانه داری انگلیس به خاطر صرفه جویی های بودجه یی مقرر نمود که نیروهای انگلیس می باید چاره یی برای  کاهش هزینه های گزاف اردوگاه های نظامی  خود در ایران  پیدا کنند؛ و چنین بود که بر طبق برنامه ی نورمن و ژنرال آیرون ساید،  تصمیم به تخلیه نیروهای انگلیس از ایران را گرفتند و اینک طبق برنامه شان می باید نیروهای قزاق  و ژاندارمری ایران باهم در ارتشی یک ریخت ادغام شوند و در زیر فرماندهی افسران انگلیسی جای خالی نیروهای انگلیس را پر نمایند . در همین حال نیروهای انقلابی گیلان در حال افزایش بودند و می توانستند جایگزین نیروهای  فراخوانده ی روس شوند . برپایه ی اطلاعات جاسوسی سفارت انگلیس، نیروهای انقلابی گیلان، زیر فرماندهی میرزا کوچک خان، احسان الله خان و خالو قربان برای یک پاتک سه سویه  به تهران آماده شده بودند.  

در سالهای ۱۳۰۶-۱۲۹۹ (۱۹۲۶-۱۹۲۰)  سازمان جاسوسی انگلیس توانسته بود بسیاری از پیام ها ی دیپلماتیک مسکو و سفارتخانه ها ی شوروی در ایران و ترکیه را رمز شکنی نماید.  وزارت خارجه ی انگلیس  به پیامهای چچرین و روثنشتاین  ودیگر مقامات  اهمیت بسیار می داد .    و  مدرسه ی رمز  و راز دولت the Government Code and Cipher School  یا   "GC & CS"  که به وزارت خارجه انگلیس پیوسته شد، یکی از رازگشایان برجسته ی روسیه ی تزاری را در استخدام داشت. 

برای نمون هنگامی که کراسین برای گفتگو ها ی بازرگانی میان روسیه و انگلیس به لندن وارد شد  وزارت خارجه انگلیس می دانست که او چه امتیازاتی را می تواند بدهد.  و حتی میدانست  لنین در باره للوید جرج نخست وزیر انگلیس به او گفته است: " اون للوید جرج خوک هیچ  دلواپسی از شرم  در باره ی فریبکاریش ندارد . یک کلمه از حرفهایش را باور نکن." انگلیس ها با رمز گشایی پیامهای چچرین آنچنان از  دروغ ها ی او آگاه بودند که کرزن در یاداشتی به کابینه ی انگلیس نوشت "با یک چنین دروغگوی بزرگ و کامل بیهوده است که مدارا نمود."  با این همه کرزن می دانست  که چچرین حاضرست  در ایران با سیاست های او در باره ی رضاخان سازگاری نشان دهد.  او از پیام چچرین   به روثشین  اگاهی داشت که "با قاطعیت از  اشتباه فاجعه آمیز  تلاشی تصنعی برای بپاسازی کمونیزم" در ایران اجتناب کنید  "و شدیدترین  عدم مداخله در امور داخلی کشور" را مراعات نمائید.  و  کرزن می دانست که دستورکارهایی همانند به اردژونیکدیزه   ريیس حزب کمونیست  آذربایجان ودیگر مقامات قفقاز فرستاده شده بود. پس از کنفرانس  راپاللو  میان آلمان و روسیه سازمان جاسوسی انگلیس  دریافت که روسها پول  و تبلیغات بیشتری در ایران مصرف می نمایند.     

 به گزارش وابسته ی نظامی انگلیس "نیروهای شورشی در شمال ایران ... در رابطه با روثشتاین ازسوی بلشویک ها کنترل و راهنمایی میشوند". علیرغم این که روثشتاین پیاپی به نورمن اطمینان می داد که او با پیشروی نیروهای میرزا کوچک خان بسوی تهران مخالف است  و "مصمم است که از آن جلوگیری نماید"، نورمن به این باور بود که "نقشه ی شورشی ها  که برپایه ی به هم پیوستن سه ستون در حال پیشروی به سوی پایتخت است... مطمئناٌ از یک مغز ایرانی تراوش نکرده است. (...) روندار همیشگی بلشویک ها که هم اکنون ما  با آن در باکو، بخارا، ایروان و تفلیس آشنا شده ایم محتملاٌ در تهران نیز دنبال خواهد شد."

به هر روی، نورمن به نومیدی به این برآیند رسیده بود که  "بازی بریتانیای بزرگ در شمال ایران به پایان رسیده است و تنها  راه باقی مانده برای دولت اعلیحضرت (پادشاه انگلیس) اینست که اردوگاه های خودرا در سایر نقاط کشور تقویت نمائیم." چنین بود که  او نقشه ی گسترده یی برپایه ی تجزیه ی جنوب ایران در زیر سرپرستی انگلیس  برای حفاظت از مناطق نفتی جنوب  با به کارگیری  تفنگداران جنوب ایران    South Persia Rifles و به کمک ایلخانان بختیاری طرح نموده بود.

اطلاعات جاسوسی در لندن نگرانی نورمن را تأیید میکرد . روسها نیروهای بسیاری را در قفقاز گردآورده بودند. و برخی از مقامات آنها در باکو به  مسکو فشار می آوردند که  هنگام یک حمله ی تعیین کننده ی سرنوشت ساز به ایران فرا رسیده است. لیکن  وزارت خارجه "سیاست جنوب" نورمن را عملی نمی یافت، زیرا نگاهداری تفنگداران جنوب با مخالفت خزانه داری انگلیس و دولت انگلیس درهندوستان روبرو بود.   از سوی دیگر  سرگرد ای.دبلیو نوئل E.W. Noel  که برای بررس موقعیت ایل بختیاری به ایران آمده بود گزارش داده بود  که ایلمردان بختیاری دیگر سر به فرمان و پیرو ایلخانان خود نیستتند و برای پیشگیری از گسترش بلشویزم از شمال به جنوب "  این برای ما نابود کننده خواهد بود که سرنوشت خویش را  به خان ها بسپریم  و از آنها به عنوان سلاح خویش بهره گیریم" . به پیشنهاد او " برای ما ضروری است  که خلاء میان  خان ها و مردم ایل را پر کنیم "  او  برآن بود که یک نیروی بختیاری زیر فرماندهی  افسران انگلیس به وجود آورده شود . اما کرزن و وزارت خارجه می دانستند که هیچ امیدی به اینکه خزانه داری چنین بودجه یی فراهم نماید وجود ندارد. بنابراین کرزن و وزارت خارجه در پی نقشه یی بهتر  مانند نقشه ی نورمن بودند، اگر بتوان نیروهای قزاق و ژاندارمری و پلیس جنوب را متحد نمود و آنها را در زیر فرماندهی افسران انگلیسی نهاد. مسئله ی کمبود بودجه حل شده بود. زیرا هزینه ی این ارتش را ایرانی ها می پرداختند، ارتشی که در خدمت دولت انگلیس بود. 

گریگوری چچرین Георгий  Чичерин وزیر خارجه ی لنین در این هنگام  در دیداری با نریمان کربلائی نجف‌اوغلو (نریمان نریمانف)  رئیس جمهور  آذربایجان شوروی  گفته بود که  پس از خروج نیروهای انگلیس از گیلان نیروهای شوروی فرا خوانده خواهند شد. به گفته ی او:  
 در شرق  ما  به فکر ستیزه یی نظامی نیستیم . و به پیمان مان  با انگلیس اهمیت  بسیار زیادی می نهیم. هر گونه فعالیت نظامی ما   در آینده بستگی به این خواهد داشت که تا چه اندازه پیمان ما با انگلیس موفق بوده است 
 با این همه   استالین و گریگوری  اوردُژنیکیزده Григо́рий Орджоники́дзе (انقلابی گرجی که در زمان انقلاب مشروطه  به هواداری انقلاب  به ایران آمده بود) هوادار پیشروی در قفقاز وپشتیبانی از انقلابیون گیلان بودند. ‌آنها در اواخر بهمن ۱۲۹۹ (فوریه ۱۹۲۱)  توانسته بودند لنین و تروتسکی را وادار نمایند  تا سپاه یازدهم  ارتش سرخ را برای چیرگی بر گرجستان بکارگیرند.  پس از تسخیر تفلیس در ۱۱ اسفند ۱۲۹۹ (۲ مارچ ۱۹۲۱) پاولسکی کمیسیر سیاسی ارتش یازده سرخ   در نامه یی به مسکو پیشنهاد می نمود که در ایران نیز می توان با عملیاتی همانند عملیات گرجستان  به نتایجی  موفقیت آمیز دست یافت. به نوشته ی او ایستادگی "نیروی ایران وانگلیس می تواند با نخستین  حمله ی  نیروهای ما به آسانی درهم شکسته شود."  


در ۱۱   تیرماه ۱۳۰۰  (۲ جولای ۱۹۲۱)، بر خلاف انتظار روثشتاین،  پانصد تن سپاهی روس به بندر انزلی وارد شدند و دو روز بعد رشت را اشغال نمودند .  در این هنگام یک سپاه دوهزارنفره  از انقلابیون ایران  به یاری چند افسر روسی  زیر فرماندهی احسان الله خان و سعدالدوله  به سوی تهران پیشروی نمودند  و پس از  شکست قزاق ها گردنه ی سَلَج انبار را در جاده ی قزوین -تهران اشغال نمودند.

رضا خان، وزیر جنگ قوام السلطنه،  در ۲۳ تیر ۱۳۰۰ (۱۴ جولای ۱۹۲۱)  برای کسب تکلیف با وابسته نظامی انگلیس در سفارت دیدار نمود  به گزارش وابسته نظامی انگلیس:  " به نظر میرسید  رضا خان از موقعیت خود بسیار نگران است زیرا در یافته بود که دغل بازی هایش با روثشتاین  به زیانش تمام شده است." هنگامی که رضاخان از روثشتاین پرسید  " معنای برگشتن نیروهای شوروی چیست؟" وزیر مختار روسیه پاسخ داده بود: "او از این موضوع بی خبر ست  و این باید کارخود سرانه ی دولت شوروی آذربایجان باشد که دولت مسکو دشواری فراوانی برای  کنترلش دارد."  هرچند روثتشاین بخوبی می دانست که این می باید کار استالین باشد. 


وزارت خارجه انگلیس اینک اوضاع را چنین ارزیابی می نمود که  شوروی ها در مورد ایران هم دارند همان رفتاری را  به اجرا می گذارند که در قبال بخارا و گرجستان پیش گرفته بودند  . ... آنها پیمانی را می بندند و بعد یک قدرت دیگر ، مانند آذربایجان، ارمنستان شوروی ،  و یا بین الملل سوم ،  که ادعا می کنند رویش هیچ نفوذی ندارند، را علم میکنند تا آن پیمان را پاره کنند." و اولیفانت  Oliphant   در این باره نوشت که این نشان می دهد که "قولهای شوروی ها چقدر  ارزش دارد (...) ایرانی ها فقط به تجربه  درخواهند یافت  که سیاست روسی شان را که مشاورالممالک رهبری نموده به کجا منتهی خواهد شد."

 اما این بحران  همچون  توفانی زود گذر بود. زیرا  در  این هنگام  روثشتاین که هنوز بسیار مورد احترام لنین و چچرین بود  در پیامهایی به لنین  از   نگرش او  در این باره  که "ایران هنوز  برای انقلابی کمونیستی هیچ آمادگیی ندارد" هواداری می نمود.   افزون برآن او اظهار می داشت که عملیات روسیه در شمال ایران موجب بهم خوردگی روابط روسیه با انگلیس خواهد شد وممکن است انگلیس را به نشان دادن واکنشی در جنوب ایران برانگیزاند. چنین می نمایاند که پس از اینکه روثشتاین  دریافت که نیروهای شوروی در بندر انزلی پیاده شده اند بی درنگ با لنین تماس گرفت و از او خواست که نریمان اُف را کنترل نماید. او در گزارشی به لنین نوشت: که ایران کشوری عقب مانده و فاقد طبقه ی پرولتاریاست و انقلاب در این کشور به جز آشفتگی و نابسامانی برآیند دیگری نخواهد داشت. 

در ۲۵ تیر ۱۳۰۰ (۱۶ جولای ۱۹۲۲)  لنین در نامه یی به چچرین نوشت : "روثشتاین از باکو شکایت دارد" و پیشنهاد نمود که قطعنامه یی به کمیته مرکزی فرستاده شود که به باکو هشدار داده شود که برخلاف سیاستهای دولت شوروی در ایران رفتار ننماید  و "اردژو نیکیدزه را  وادار نماید،" تا به این سیاستها احترام بنهد.  لنین در پاسخش به روثشتاین نوشت:
 چنین به دید میاید که  من با  سیاست محتاطانه ی شما در مورد ایران کاملاٌ موافقم   من در باره ی "طرف دیگر قضیه" چیزی نشنیده ام با این همه فکر نمی کنم که نکات اصلی مورد توجه شما  را بتوان رد نمود .   چرا شما در باره ی ایران چیزی نمی نویسید که  که به همه ی ما  شانس این را بدهد، که در باره ی کشوری این چنین جالب،  که  برای همه ی ما این همه ناشناخته است، بیشتر بدانیم.   
روثشتاین  برخلاف استالین با جنبش گیلان مخالف بود. زیرا ظاهراٌ  او ایران را در مرحله ی پیشرفته ی پرولتاریایی برای انقلاب نمی دید!  وی در همان ابتدای ورودش به ایران   در باره ی دولت سوسیالیستی میرزا کوچک خان گفته بود: "کارتاژ می باید نابود شود!". چنین می نمود که تا لنین زنده ست و لگام قدرت را به دست دارد روثشتاین می تواند آفندهای استالین را واپس زند.

روثشتاین که از رابطه نزدیکش با رضا خان و هواداران او بسیار خرسند بود در تلگرافی به باکو از "پیشروی پیروزمندانه" اش از شمال که "به اوج خود درتهران" رسیده بود، خبر می داد. او در تلگرافی به چچرین، وزیرخارجه روسیه، با توجه به رابطه ی نزدیک و پرنفوذش بر هیئت حاکمه ی ایران، به او اطمینان می داد که "به جز گروهک کوچکی در دربار، ... همه چیز بر وفق مراد ماست" و  تنها مانعی  که  در برابر برپایی "روابطی صمیمانه" بادولت ایران، که در جستجوی راه چاره یی '' از سوی شوروی" برای گریز از "خدعه های انگلیس" است، جنبش گیلان است. او بر آن بود که روسیه می باید این مانع بزرگ، کوچک خان جنگلی، را از جلوی سیاستهای خود بردارد. 

در ۲۷ تیر ۱۳۰۰ (۱۸ جولای ۱۹۲۱) روسیه  نیروهای  خود را از گیلان به دیگر بار فرا خواند و پیشروی نیروهای انقلابی احسان الله خان با تنش میان افسران روسی و فرماندهان ایرانی به کندی گرائید.  از سوی دیگر نیروهای ساعدالدوله (پسر سپهدار تنکابنی) که به احسان الله خان پیمان همراهی داده بودند به نیروهای قزاق پیوستند و نیروهای  احسان الله خان شکست سختی خورد و گردنه ی سَلَج انبار را  از دست داد. این روثشتاین بود که  سیاست محتاطانه ی روسیه را در ایران مدیریت می نمود تا سیاست وزارت خارجه ی انگلیس در باره ی رضاخان به برآیندی خرسندانه بیانجامد.  و این قوام السلطنه بود که به او  این برداشت را می داد که سیاست هایش برای روس ها کامیابانه است. زیرا برای قوام یکپارچگی ایران مهم بود. 

چچرین   برداشت و نگرش فئودور روثشتاین را در باره ی جنبش گیلان کاملاٌ منطقی و بخردانه می یافت، و او بود که توانست  به ولادیمیر ایلیچ لنین و میرزا داود حسین اُف وزیر خارجه ی آذربایجان بپذیراند؛ که عدم پشتیبانی از جنبش گیلان موجب تضعیف نفوذ انگلیس در ایران خواهدشد، زیرا ایران نیاز به حکومت مرکزیی گستاخ برای ایستادگی در برابر کرزن دارد.  و از سویی دیگر  تنها تأثیرِ ی که به پاخیزی میرزا کوچک خان دارد اینست که  در برابر راهکارهای روثشتاین، برای گسترش هنایش بلشویک ها در ایران،   مانع به وجود می آورد . 

و در همان حال، روثشتاین،  برای از میان بردن جنبش جنگل، با جدیت از یکسو  با راهکارهای باکو در چالش بود  و از مسکو می خواست که  باکو را از فرستادن اسلحه به رزمندگانی که به جنبش گیلان می پیوندند باز دارد  . و از سوی دیگر، به پیشنهاد قوام، او می کوشید تا میان کوچک خان و رضاخان میانجیگری نماید و به گونه یی صلح آمیز دولت سوسیالیست گیلان را از میان بردارد تا از یک پیکار چریکی طولانی که ممکن بود به انگلیسهای بهانه یی برای مداخله دهد جلوگیری نماید.

روثشتاین در  ۳ مهرماه ۱۳۰۰ (۲۵ سپتامبر ۱۹۲۱) پیشنهاد صلح مشابه یی به حیدر خان عمو اوغلو داده بود، اما کوچک خان که با هرگونه مصالحه با رضا خان مخالف بود از حیدر خان کناره گرفت. در ۷ مهرماه ۱۳۰۰  (۲۹ سپتامبر ۱۹۲۱) کمیته یی به نام "کنگره برای آشتی و رفع اختلاف" بین کمیته مختلط رشت با شرکت احسان‌الله خان،  میرزا  کوچک خان، خالوقربان و حیدر عمواوغلی در ملاسرا (صومعه‌سرا) تشکیل شد . در این نشست پس از اینکه پیشنهادهای روثشتاین در میان نهاده شد، و آشکارشد که حیدرخان با آن پیشنهاد موافقت نموده است،  میان هواداران  کنارآمدن با رضا خان و میرزا کوچک خان مشاجره و ستیزه یی خشونت بار در گرفت.  حیدر خان عمو اوغلو  توانست ازآن  معرکه به جنگل بگریزد اما چندی پس از آن  نیروهای میرزا توانستند او را دستگیر  و اعدام نمایند.   

خالو قربان و احسان‌الله خان  نیز که با  پیشنهاد روثشتاین  و حیدر خان همراه بودند، با پشتگرمی به او،   نیروهایشان را در  رشت  برای  پیکار با میرزا  آماده نمودند. روز یکشنبه ۱۰ مهر ۱۳۰۰ (۲ اکتبر ۱۹۲۱) خالو قربان و احسان الله خان با خاوین  Хавин  کنسول روسیه  در رشت دیدار کردند و موافقت خودرا با پیشنهاد روثشتاین مبنی بر ترک مبارزه ی مسلحانه و پایان جمهوری گیلان اعلام نمودند.  روثشتاین همه ی جنگلی های  شهروند  جمهوری آذربایجان را مورد عفو قرار داد و به پیشنهاد او رضاخان نیز شهروندان ایرانی جنبش را عفو نمود. میرزا کوچک خان اینک از هر سو زیر تهدید   قزاق های رضاخان  وجنگلی های بلشویک بود. با این همه او دریافته بود  که راهکارهایی که روثشتاین پیگیری می نماید و پشتیبانی او از رضاخان  از جای دیگری آب می خورد و نشان دهنده ی آنست که می باید کاسه یی در زیر نیم کاسه باشد*. 

بی.پی روگاچف Б.П. Рогачев وابسته ی نظامی سفارت روس همه گونه   امکانات را برای پیروزی رضا خان فراهم نموده بود،  اینک عملیات جنگی رضا خان با همکاری انگلیس وروس را در پهنه یی گسترده بر علیه نیروهای جنگل   به اجرا در آورده بود و دیگر هرگونه ایستادگی  برای کوچک خان ناممکن بود.  پس از ریشه کنی نیروهای جنگل دکتر حشمت  از یاران میرزا کوچک خان که  دستگیر شده بود  به فرمان سردار معظم (تیمورتاش) اعدام شد و به فرجام میرزا کوچک خان به همراه کائوک آلمانی درتکاپو  برای رسیدن به خلخال از گذار بلندی های شمال غرب گیلان  در کوران برف و سرما   جان می سپارند. 

در دی ماه ۱۳۰۰ ( دسامبر ۱۹۲۱)  وابسته نظامی سفارت انگلیس  در تهران با خرسندی گزارش ی داد  که رضا خان "اینک بیش از همیشه  یک دیکتاتور نظامی شده است، کابینه را کنترل می کند ،   از مجلس به کلی  بیزار است و شاه از او درهراس است." و کرزن در لندن به نیشخند بود که قزاقی که "هیچ جاه طلبی  سیاسی" نداشت چه زود "به یک دیکتاتور نظامی تمام عیار تبدیل شده است." 

سیاست شوروی در قبال ایران، نقش شومیاتسکی و اولتیماتوم کرزن

لرد کرزن در ۱۲۸۸ (۱۹۱۹) در نامه یی به گریگوری واسیلویچ چچرین Георгий Васильевич Чичерин وزیر خارجه ی روسیه  که  روزنامه تایمز در شماره (۹ اکتبر ۱۹۲۰) آنرا  منتشر نمود، سیاست خارجی روسیه شوروی را به شدت  مورد حمله قرارداده بود،  و به ویژه نوشته بودکه؛دولت بلشویک  " به فرستادن نیرو به ایران ادامه داده است و در این لحظه  دارد به ایران نیرو  می فرستد."  بلشویک ها اگرچه مانند ملیون ایران از قرارداد ۱۹۱۹ وثوق بسیار آزرده ونگران شده بودند اما  به حزب توده دستور داده بودند که تا هنگامیکه بورژوازی در ایران گسترش کامل نیافته است از دست زدن به انقلاب خودداری کنند.  چنین بود که  در ۷ اسفند ۱۲۹۹ (۲۶ فوریه ۱۹۲۱)  پیمان دوستی ایران و روسیه به امضا رسیده بود.

واقعیت این بود که لئون  تروتسکی  در جون ۱۹۲۰ ( خرداد ۱۲۹۹)  در نامه یی سری به لنین ، زینوویِف  ودیگر سران بلشویک  نوشته بود که:
همه ی اطلاعات در باره ی وضعیت خیوه ، ایران،  بخارا  وافغانستان  این حقیقت را به اثبات میرساند  که انقلاب  سوسیالیستی  در این کشورها  در  حال حاضر برای ما دشواری های بسیاری ببارخواهند آورد. .. تا هنگامی که وضعیت غرب آرام نگرفته است و تا هنگامی که صنایع ما و سیستم حمل و نقل ما بهبود نیافته اند،‌  گسترش حکومتی سوسیالیست در شرق  به همان اندازه ی برپایی  جنگی در غرب خطرناک  خواهد بود  ...  امروز  آبستنی یک انقلاب سوسیالیستی  در شرق  اصولاٌ  عامل مهمی در رابطه ی  دیپلماتیک با انگلیس خواهد بود . بنابر این من چنین نتیجه می گیرم   که ۱. درشرق ما باید خودر ا وقف  کارهای سیاسی وآموزشی بنمائیم ...  و درهمان حال   روی عملیاتی که به پشتیبانی نظامی  ماحساب می کنند و یا که ممکن است به آن نیاز داشته باشند همه گونه احتیاط ممکن را بکار ببریم ۲.  ما برای رسیدن به تفاهمی با انگلیس در باره ی شرق می باید  همه ی راه های ممکن  را که در اختیار مان است دنبال نمائیم . 
 چچرین و لنین با این راهکار پیشنهادی تروتسکی موافق بودند و به برقراری رابطه ی بازرگانی با انگلیس اولویت می دادند. چنین بود که لنین که می دانست انگلیس و لرد کرزن نسبت به میدان های نفتی ایران فوق العاده حساسند، برای تنش زدایی با انگلیس و برقراری روابط تجاری با آن دولت پیمان دوستی روس و انگلیس را امضا نمود،  تا به انگلیس اطمینان خاطر دهد که بر سر بر پایی انقلابی کمونیستی در ایران نیست. او به برقراری رابطه ی بازرگانی با انگلیس نیازمند بود زیرا اوضاع اقتصادی روسیه بسیار نابسامان بود. از سوی دیگر  وزیر مختار روسیه  در ایران روثشتاین  نیز اوضاع ایران را هنوز برای برپایی یک انقلاب پرولتاریایی آماده نمی دید. 

 با این همه، هنگامیکه کریستین گئورگویچ  راکفسکی     Христиа́н Гео́ргиевич Рако́вский، بلشویک بلغار هوادار تروتسکی، که  یکی از پایه گذاران کمینترن بود، به چچرین  پیشنهاد نمود که  دولت شوروی می باید از برانگیختن ناخشنودی انگلیس در ایران اجتناب نماید؛  چچرین پاسخ داده بود که شوروی می باید از منافع ملی خود در ایران دفاع نماید، زیرا  سیاست روسیه در ایران برپایه  برقراری امنیت مرزهای جنوبی روسیه دربرابر تجاوز انگلیس به ویژه به میدانهای نفتی باکو بود. 

راکفسکی برآن بود که اتحاد شوروی می باید اصول انقلابی خود را  "پاکیزه" نگاه دارد  وبنابراین می باید نیروهای خودرا از بندر انزلی خارج نماید، و حال آنکه چچرین به حفظ امنیت برای اصول انقلابی اهمیت میداد و بنابراین می خواست تا هنگامیکه خطر تجاوز انگلیس از میان نرفته است نیروهای روسیه را در ایران نگاه دارد. 

 به نوشته ی چچرین "داستان اینست که برادری میان ملتها و امنیت ما باهم ناسازگارند، " به گفته ی او؛  اگر روسیه بر پایه ی اصول انقلابی خود رفتار نماید آنگاه دست انگلیس ها در آسیای مرکزی   قوی تر  خواهد شد.   به نوشته ی او در شرق "توده های مسلمان ابتدایی" به جای آنکه به "رفقای" ما تبدیل شوند،  هدفهای آسانی برای انگلیس ها و اَمیران دست نشانده ی آنها، با جیب های پر از رشوه از "طلای انگلیسی" شان،  هستند. به باور چچرین انزلی به منزله ی اهرمی بود که به وسیله ی آن روسیه شوروی می توانست  امنیت  خود را در جنوب دریای مازندران به پاسداری دارد. امنیت شیلات و منابع نفتی باکو برای روسیه امری حیاتی بود. و بنابراین او از راکفسکی می پرسید: "کدام را  ترجیح می دهید، می خواهید  برادری ملتها را داشته باشید  یا  امنیت منابع نفتی را -- برای صنایع مان؟"

چچرین  با بهره گیری از گفته ی  دیپلمات روسی آدولفِ آبرومویچ ایوف  Адольф Абрамович Иоффе که در ۱۹۱۸ گفته بود: "انقلاب انقلاب است،  اما  نفت است که نفت است!" برآن بود که تا هنگامیکه انگلیس نیروهای "تفنگداران جنوب ایران" خود را  در فارس نگاه  داشته است، روسیه شوروی نیز می باید که نیروهایش را در انزلی نگاه بدارد، و این امر آنچنان آشکار ست که هیچ نیازی به توجیهی برپایه اصول انقلابی ندارد. 

گریگوری چچرین 
  به گفته ی چچرین " در واقع، سیاست کلی  ماچه در هدف هایش و چه در محتوی اَش کاملاٌ با سیاست انگلیس متفاوت است ." اما با همه این که اتحاد شوروی از امتیازات روسیه ی تزاری در ایران چشم پوشیده است " نمی باید ضروریات واقعی امنیت  مان را فراموش کنیم." چچرین نمی خواست که  دولت ایران ، که همیشه احتمال دارد به"طلای انگلیسی" فروخته شده باشد، طرف انگلیس ها  را بگیرد و  با وجود آنکه تفنگداران انگلیس در جنوب ایران باقی می مانند نیروهای"وحشی روسیه"  را وادار به تخلیه ی شمال بنمایند.  به سخنی کوتاه، راهکارشدنی Realpolitik  ایجاب می داشت که ایده آلهای سوسیالیزم   به واپس افکنده شود. 


روسها بر این باور بودند، که به نوشته ی ماکسیم ماکسیمویچ لیتوینف  Макси́м Макси́мович Литви́нов ، معاون اول چچرین در وزارت خارجه روسیه (و وزیر  خارجه ی استالین   در ۱۹۳۰)، :"اروپا و آمریکای بورژوا، از همان آغاز دولت کمونیست، هرگز از این هدف باز نایستاده اند که 'کارتاژ می باید نابود شود'،" و از اینرو انگلیس همیشه سیاست سنتی خود را  برای تضعیف روسیه  شوروی دنبال می نماید. چنین بود که روسیه  که نگران محاصره ی دریایی انگلیس بود، اگرچه نمی خواست  به هیچ وجه دربرابر اولتیماتوم انگلیس سرخم نماید، اما آماده می بود که به آن کشور امتیازاتی، مانند پذیرفتن حکومت رضا خان  را بدهد، تا در برابر با عادی شدن روابطش از انزوای سیاسی بدر آید. از دید روسها رضاخان نماینده ی بورژوازی بود که کشاورزان و رنجبران می توانستند با اتحاد  با او حکومت اشرافِ زمیندار  را که خود شان  را به انگلیس فروخته بودند سرنگون سازند. چچرین در نامه ایی به لنین در این باره نوشته بود:
 در کشورهای ستمدیده، 'اتحاد با بورژوازیِ خودی'  فقط هنگامی کاملاٌ  مناسب است؛ که نابود کردن زمینداران، که با زور سر نیزه  بر ملل ستمدیده یی مانند ایران  حاکمند، ضروری باشد.  برای ایرانیان، به ویژه،  'جنبش مشترک رنجبران و بورژوازی'  برای سرکوبیِ  بیدادِ برتاب ناپذیرِ زمیندارانی که به انگلیس  فروخته شده اند  در برنامه است. در هر موردِ بخصوص، 'اتحاد با بوروژوازی'   از سوی  علل داخلی تعیین می شوند و نه به جهت  'ضروریتِ آزادی ملی' . اما  به عنوان یک اصل کلی، در یک برهه ی تاریخی مشخص،  'اتحاد با بورژوازیِ خودی'،  برای آزادی، می باید بدون هیچ قید و شرط، رد شود.  
 لنین  با پیشنهاد 'اتحاد بورژوازی و رنجبران'، به آوند یک چاره ی راهگشا، موافق بود، به ویژه که چنین چاره یی در ایران انگلیس را آرام می ساخت، و این به مصلحت روسیه بود. پس او در پاسخ به چچرین نوشت:  
روابط متقابل مردمان، و ساختوست جهانی همه ی  دولتها،  در  ستیزه ی گروه کوچکی از ملتهای امپریالیست  با جنبش سوسیالیستی  و دولتهای  سوسیالیستی تعیین میشود، که در رأس آنها  روسیه شوروی قرار دارد.  اگر ما این موضوع را در دید خود نداشته باشیم  نمی توانیم هیچ مسئله ی  ملی و یا استعماری را بدرستی مطرح نمائیم.
 از سویی دیگر،  در همان سال دفتر سیاسی اتحاد شوروی و لنین  کمک مالیی  ده هزار لیره یی  به  حزب کارگر انگلیس را در زیر رهبری "رمزی مک دونالد،" که در ۱ بهمن ۱۳۰۲ ( ۲۲ ژانویه ۱۹۲۴) به نخست وزیری رسید،  تصویب نمودند.  بر پایه ی دستور لیونتیف  به سفیر روسیه، در انگلیس  این "خبر" می باید به پنهان نگاه داشته می شد،  زیرا ممکن بود به حیثیت حزب کارگر لطمه وارد نماید. "اگرچه طبق معمول ما باید به یاد داشته باشیم که  خارجی ها   نسبت به راز داری  بی توجه اند.  و بنابراین ما نگران از این هستیم که دیر یا زود  افکار عمومی، یا به حداقل سازمان  اطلاعات  انگلیس،  از این جریان باخبر می شوند  و این برای ما عواقبی جدیتر خواهد داشت تا برای حزب کارگر."

کابینه ی ائتلافی انگلیس در این هنگام از دوجناح تشکیل شده بود. جناح لیبرال للوید جرج نخست وزیر، که از سیاست "واقعیت گرایی" دفاع می نمود و مایل بود بلشویک ها را به گونه یی  "گشته شده" de facto بپذیرد، و پیوندی بازرگانی با آنها بر پا سازد، تا سرانجام  این روند به شناسایی "قانونی" de jure منجر شود. به گفته ی او: "ما نتوانسته ایم روسیه را با زور  باز گردانیمش ،  به باورمن، اما می توانیم  این کار را با بازرگانی انجام دهیم و نجاتش دهیم . کار تجارت تأثیری هشیاری آور دارد . عملیات ساده ی جمع و تفریق در کار تجاری بزودی همه ی نظریه های عجیب وِ غریب را  باطل می کند." جناح  محافظه کار کابینه را وینستون چرچیل وزیر جنگ و لرد کرزن وزیر خارجه رهبری می نمودند، که تنها راه چاره در باره خطر بلشویزم را 'تغییر رژیم' می دانستند. 

گفتگوهای بازرگانی   انگلیس و روسیه، که در اردیبهشت ۱۲۹۹ (می ۱۹۲۰)  به خاطر جنگ روسیه و لهستان قطع شده بود،  در ۱۲ مرداد  ۱۲۹۹ (۳ اگوست ۱۹۲۰) با آمدن لئونید بوریسویچ کراسین Леони́д Бори́сович Кра́син به لندن از سر گرفته شد. به همراه او لِو کامنف Лев Каменев بود،  که اعتبار نامه اش به لرد کرزن او را  "رئیس هیئت ویژه ی صلح" معرفی می نمود،  که مأمور گفتگو برای صلح  با "دولت انگلیس و همچنین  متحدینش" است . اما  للوید جرج در ۱۹ شهریور ۱۲۹۹ (۱۰ سپتامبر ۱۹۲۰)،  هنگامیکه او برای مشاوره به  مسکو بازگشته بود، به او اطلاع داد که  دیگر نمی تواند به لندن بازگردد، زیرا به خاطر مداخله اش در امور داخلی انگلیس اینک شخص ناپذیرفتنی  Person Non Grata در شمر میاید.  سازمان جاسوسی انگلیس توانسته بود پیامهای تلگرافی او را به چچرین رمز گشایی نماید.   ایوان میسکی Ива́н  Ма́йский دیپلمات روس، که در زمان زمامداری  استالین سفیر روسیه در انگلیس شد، در باره ی پیمان  بازرگانی ۱۹۲۱  روس و انگلیس می نویسد: 
 در آغاز تاریخ دولت شوروی،  پیمان بازرگانی با انگلیس، که در ۱۹۲۱ به امضا رسید،  نقش بسیار مهمی بازی نمود . این تنها توافق ساده ی سیاسی  میان دوقدرت نبود.   این یک میانبر قاطع در محاصره اقتصادی بود که در آغاز سده [ بیستم]،  پس از انقلاب اکتبر،  برپا شده بود، میانبری که  که پس از آن از میان رفتن کامل محاصره  را بدنبال داشت.  پیمان ۱۹۲۱ روسیه وانگلیس  گواهه ی  آشکار پیروزی قدرت شوروی بر دشمنانش بود و  شناسایی واقعی جهان بورژوازی از آن پیروزی  بود. 

نه  لنین  و نه چچرین حاصر نبودند که پیمان بازرگانی با انگلیس را فدای پیروزی سوسیالیزم در ایران نمایند. از سوی دیگر سیاست انگلیس   در ایران، در این هنگام،  با بهره گیری از نقش فریبنده ی رضا خان به آوند یک رهبر ملی و استقلال طلب، کوششی برای جلب اطمینان روسها و از میان بردن تهدید آنها به میدانهای نفتی  بود. رضا خان آنچنان  اعتماد روثشتین را  به یاری سرپرسی لورن  به خود جلب نموده بود که چندی پس از ورود  روثشتین به تهران هنگامی که کمونیست های باکو به انزلی حمله نموده بودند؛ او در پیامی خشمگینانه به باکو ، از اینکه آنها همه ی آنچه را که او بارابطه اش با رضاخان و  دولتمردان وابسته به او رشته نموده بود پنبه می کنند، شکایت  داشت. روثشتاین از میرزا کوچک خان خوشش نمی آمد و می گفت "کارتاژ می باید نابود شود" و چچرین در این باره با او موافق بود . هرچند  راستی این  بود، که سردبیر منچستر گاردین و مترجم وزارت خارجه ی انگلیس، از باکو می خواست که به دوستش رضاخان فرصت خودنمائی بدهد.

چچرین  در ۲۸ آبان، ۱۳۰۰  (۱۹ نوامبر ۱۹۲۱) در نامه یی به جوزف استالین  توصیه می نمود که به جای برداشت "باریک بینانه ی سیاسی" راهکارهای  سوسیالیستی می باید با "سیاست فعالانه ی اقتصادی"  تکمیل شود و " تنها تلاش برای آزادی ملی  در رویارویی با  قوانین اقتصادی کافی نیست "  به نوشته ی او شومیاتسکی در مغولستان چنین برنامه هایی را پیاده نموده بود و در ترکیه یلسکی  برخی کارخانه ها را که مورد استفاده روسیه نبود می خواست به ترکیه انتقال دهد که با فرستادن تعدادی متخصص  و کارشناس از روسیه صنایعی ناوابسته را در آن کشور  ایجاد نمایند.  در مورد ایران چچرین ادامه می داد که:  
چنین  برنامه ریزی هایی  هم اکنون از سوی ما در مورد ایران انجام شده است و همزمان با‌ آن، ولی به گونه یی مستقل، رفیق روثشتاین  در تهران  و کمیسریای تجارت خارجی (نارکومو نِتُرک Наркомвнеторг) در مسکو   برنامه یی برای ایجاد بانک خودمان را درتهران  برای تأمین اعتبار برای فعالیتهای بازرگانی مان  و برای دادن یاری  به فعالیتهای اقتصادی ایرانی ها را پیشنهاد داده است. هم اکنون گامهایی برای  جلب سرمایه ی آلمان به ایران برداشته شده است ، که شما آنرا کاملاٌ تصویب  فرموده اید ، که همچنین  هدف آن مدرنیزه کردن اقتصاد ایران بطور کلی است .  یک پیش شرط  برای پدیدار  جنبش انقلابی کارگری در ایران می باید  وحدت اقتصادی  و توسعه اقتصادی کشور باشد. اگر ما می خواهیم  که چنین توسعه ی اقتصادیی به دست سرمایه جهانی نیافتد ، ما نیز می باید به ایران پایگاه هایی برای توسعه اقتصادی عرضه نمائیم.  من در خواست می کنم که نظرخودتان  را در باره این موارد اظهار نمائید.     
 رابطه ی رضا خان با سفارت روس انچنان نزدیک شده بود که بی.پی روگاچف Б.П. Рогачев وابسته ی نظامی سفارت روس هر هفته رضاخان را ملاقات می نمود و از گزارش های کابینه با خبر میشد و  روثشتاین آنچنان احساس اطمینان می نمود که  در گزارش ۲۹ تیر ۱۳۰۰ (۲۰ جولای ۱۹۲۱) خود به چچرین اظهار می نمود که هنایش و نفوذ او بر دولت ایران آنچنان ژرف شده است که می تواند نامزدهای نخست وزیری را پیشنهاد و یا رد نماید. 

 از سوی دیگر ، رابطه ی نزدیک روثشتاین با رضا خان و دولتمردان طبقه ی حاکمه موجب دلسردی و خشم حزب توده شده بود و آن ها در گزارش هایشان به مسکو از اینکه روثشتاین بجای اینکه با اتحادیه های کارگری و دیگر نیروهای انقلابی رابطه بر قرار نماید با اشراف و توانمندان در رابطه است شاکی بودند. 

وزارت خارجه ی روسیه شوروی در پاسخ به نارضایی های حزب توده در یادداشتی به روثشتاین یاد آور شد که  نزدیکی و پیوندهای ارتباطی او به طبقه ی حاکمه ایران  موجب پدیداری احساساتی منفی برای اتحاد شوروی در میان کشاورزان و پیشه وران و " عناصر انقلابی" شده است .  این یادداشت به وزیر مختار خاطرنشان می نمود که سیاست اتحاد جماهیر شوروی در ایران  تنها محدود به رهایی  روسیه از  "تحریم های خارجی" نیست  که بل  هدف آن تقویت و گسترش "همه ی جنبش های پیشرو" می باشد. در این رابطه مسکو از او می خواست  که توجه یی بیشتر به ایجاد رابطه با بورژوازی شهری، اتحادیه های کارگری، پیشه وران و ایلها معطوف نماید.  روثشتاین در مقام دفاع از خود به چچرین نوشت: "مردمان طبقه ی پائین" در ایران سازمان نیافته اند و خرده بورژوازی و طبقه متوسط نیروی فعال سیاسیی در شمر نمی آیند  و   توانایی کنشمندی سیاسی ناوابسته را ندارند.
    
چنین بود که روثشتاین  از پشتیبانی جنبش جنگل سر باز زد اما پس از شکست میرزا کوچک خان وقلع وقمع کمونیستهای گیلان  جوزف استالین  که دریافته  بود که روسیه اهرمی را که برای فشار بر انگلیس داشت از دست داده است  از ولادیمیر لنین خواست که روتشتاین را به مسکو فرا خواند. در این باره دیگر روثشتاین  قادر نبود که از  سیاست خود دفاع نماید و با اینکه چیچرین هنوز از روثشتاین پشتیبانی می نمود و می گفت که هر سیاست دیگر  به جز راهکار روثشتاین موجب بروز جنگ با انگلیس میشود، لنین اورا به مسکو فرا خواند.

داستان این بود که  در ۴ خرداد ۱۳۰۱ ( ۲۶ می ۱۹۲۲) ولادیمیر لنین دچار حمله ی قلبی شده بود.   چند هفته پیش از آنکه او سکته کند یکی از متخصصین خارجی  توصیه کرده بود که گلوله هایی که  در ترور او در  ۱۹۱۸، به دست کاپلان، هنوز  دربدنش مانده بود می باید  با جراحی خارج شود،  زیرا آنها ممکن است ساختوست بدنش را سمی نمایند.  این تشخیص را دکترهای دیگر  لنین مسخره تلقی نموده بودند . 

به هر روی سکته ی  لنین موجب شد ه بود که سمت راست بدنش فلج شود  و توان سخن گفتن را از دست بدهد.  اگرچه این نشانه ها به سرعت  رو به بهبود  نهادند و گزارش ها ی پزشکی خوشبینانه می نمود  ولی بر دکترهای کنار بالین  او و همکارانش  پدیدار گشته بود که پایان کار او نزدیک است  و حتی اگر او درمان شود  برایش اداره ی امور  به گونه یی پرکارانه، و طاقت فرسا دیگر ممکن نخواهد بود.  برای رهبری حزب کمونیست هردو امکان چندان رضایت بخش نبود. چرا که اگر  لنین می مرد  حزب در پراکندگی و آشفتگی اش لطمه یی  فراوان می دید.   از سوی دیگر  اگر زنده  اما ناتوان  می ماند،  آینده دهشتناکتر می نمود. 

 برای دولت در انزوا مانده ی بلشویک که دشمنان ودشواری ها بسیار داشت، رهبری مصمم و پر  توان مانند  لنین، همچون روزگاران تندرستیش،  بس مورد نیاز بود.   زیرا گرفتن تصمیماتی سریع  مانند کودتای اکتبر  و یا   به کار گیری  "سیاست نو اقتصادی" برای ماندگاری رژیم بس حیاتی بود . چنین بود که  برای برپا نگاه داشتن و پاسداری از  حزب،    گروهی سه نفره  رهبری روسیه را بدست گرفتند ؛ زینوویف  به خاطر رابطه طولانیش با لنین، رهبری کمونیزم بین المللی  و پشتیبانان حزبیش در پتروگراد (سینت پترز بورگ)  و کامنوف که رئیس  دفتر سیاسی (پولیتبورو) در غیاب  لنین بود  و رئیس دولت مسکو  و بسیار مورد احترام سران حزب   گزینش هایی طبیعی بودند .  اما  گزینش استالین که بانک زن بود و  آسیایی ورفتاری قلدر مآبانه داشت دربرابر تروتسکی که روشنفکر و سخنرانی ورزیده و اروپایی شسته و رفته بود بس شگفت آور می نمود. هرچند  استالین که سرکردگی سازمان دهی حزب را بر عهده داشت، کنشگر سیاسیی سخت کوش و زیرک و بی رحم بود که بارها دستگیر شده و توانسته بود که از معرکه جان سالم بدر برد.  به نوشته ی تروتسکی این زینوویف بود که بخاطر دشمنیش با او استالین را برپاساخته بود تا از رسیدن او به قدرت جلوگیری نماید، غافل از اینکه با این گزینش روزی جان خود را ازدست خواهد داد. به هر روی لنین هنوز اسما کارها را زیر نظر داشت. اما این استالین بود که تصمیم گیر بود و  این تروتسکی  بود که  به کنار گذاشته شده بود .

 استالین در مقاله هایش در پراودا  در این هنگام خود را به راستی نزدیک به لنین نشان می داد. برای نمون او  در بار ه ی دیدارش در لنین  تیرماه ۱۳۰۱ (جولای ۱۹۲۲)  نوشت  "لنین سرحال  و شاداب" بود اگرچه در او اندکی خستگی به چشم می خورد زیرا  بی صبرانه می خواست به کار برگردد . "ما به دکترها بسیار خندیدیم که نمی توانند سیاسیون حرفه یی را بفهمند  که هنگام دیدار باهم  نمی توانند جلوی خود را از حرف زدن در باره ی سیاست بگیرند."  یک ماه بعد او نوشت:  لنین کاملا درمان شده است و دور و برش را  مطالب سیاسی پر کرده است  "  آرامش و  جدیتش  کاملا سر جایش  برگشته.  لنینی که می شناختیمش" آنها باهم بسیار خندیده بودند این بار بر سر گزارشی در  مجله ی  اِمیگره Émigré که نوشته بود لنین مرده است . او با لبخند گفته بود "بزار هرچی می خوان دروغ بگن و شاد باشن . نباید کسانی که دم  مرگن را  از آخرین شادکامی هاشون محروم کرد". با این همه پیدا بود که استالین رفته رفته قدرت را به دست گرفته است و راهکارهای سختگیرانه ی  او  برای گسترش بلشویزم اینک می باید در آسیا وبه ویژه در ایران دنبال شوند. 

این استالین بود که به خدمت روثشتاین در ایران پایان داد.  روثشتاین در مسیر بازگشتش از تهران به مسکو،  در گفتگویی با روزنامه ی کارگر در باکو در ۸ خرداد ۱۳۰۱ (۳۰می ۱۹۲۲)  در دفاع از خود گفت: که با فعالیتها یش در ایران  توانسته موفقیتهای زیادی در  چالش با " باور و واهمه " از انگلیس داشته باشد و توانسته بسیاری از مقامهای سیاسی و اقتصادی را از دست آنها خارج سازد.  او همچنین در گزارش  خود به دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی نوشت که  سزاوار هیچگونه "سرزنشی نیست که بل می باید  مورد پشتیبانی و پذیرش" قرار گیرد. وی  تصمیم انگلیس را، در باره ی از میان بردن "تفنگداران جنوب ایران" و فسخ قراد ۱۹۱۹ وثوق، از دستاوردهای خود قلمداد نمود. در حالیکه همانگونه که دیدیم  این ژنرال دیکسن بود که برای بازسازمان دادن ارتش ایران زیر فرماندهی افسران انگلیس، تفنگداران جنوب ایران را با بریگاد قزاق روس ادغام نموده بود. و قرارداد وثوق  با نقشه ی روی کار آمدن رژیم رضا خان دیگر به  کار انگلیس نمی آمد.   

به هر روی دفتر سیاسی حزب کمونیست  در  ۷ تیر ۱۳۰۱ (۲۹ جون  ۱۹۲۲ ) او را  از وزیر مختاری  ایران برکنار نمود و به جایش  بوریس زاخارویچ شومیاتسکی Борис Захарович Шумяцкий  را به وزیر مختاری برگزید. شومیاتسکی از آزادی مطبوعات بهره گرفت  و برای بسیاری از روزنامه ها ی ایران  نوشته و خبر فراهم می نمود. او همچنین نشان داد که رابطه با هیئت حاکمه ی ایران و رضا خان لزوماٌ  به معنای آن نیست که روسیه نتواند با عناصر انقلابی در رابطه باشد. در این هنگام شومیاتسکی توانسته بود روابط بازرگانی میان روسیه و ایران را بهبود بخشد، زیرا استالین به رضاخان به عنوان انقلابی راستینی  که می خواهد به حکومت فئودالی اشراف پایان دهد  باور کرده بود.  


لرد کرزن که از فعالیتهای تبلیغاتی  شومیاتسکی در ایران بسیار خشمگین شده بود،  دراردیبهشت ۱۳۰۲  ( می  ۱۹۲۳)  با دادن اولتیماتومی   به دولت شوروی از آنها خواست که در ظرف ده روز به همه ی تبلیغات ضد انگلیسی خود پایان دهند.  و شومیاتسکی به مسکو فراخوانده شود.  به گفته ی تروتسکی در سخنرانیی در مسکو در۳ تیر ماه ۱۳۰۲ (۲۵ جون ۱۹۲۳):  

واما در باره ی شومیاتسکی، لرد کرزن پیشنهاد نمود که او را در ایران نگاه داریم  ولی او را به شدت توبیخ نمايیم. ما این پیشنهاد  را به این شرط پذیرفتیم که انگلیس نیز  نماینده ی خود را در تهران توبیخی همسان بنماید. و رفقا من به شما اطمینان میدهم که  او به توبیخی"اندک" نیاز نداشت.

 پس از اولتیماتوم کرزن  لئونید بوریسویچ کراسین  Леони́д Бори́сович Кра́син  که  گفتگوهای پیمان بازرگانی روس و انگلیس  را انجام داده بود مأموریت یافت تا به لندن رفته و از انگلیس ها دلجویی نماید. اودر مذاکراتش آنقدر به انگلیس ها امتیاز داد که چچرین و لیتوینُف را برآن داشت که می باید او را از نزدیک مراقب باشند. چچرین  به او سرزنش نمود که: 
سرافکندگی ما در شرق به مردم شرق  این برداشت را داده است که ما در  رویارویی با انگلیس بیچاره هستیم و این موجب می شود که همه ی آنها هوادار انگلیس بشوند. تفوق انگلیس در افغانستان معنایش  اینست که امنیت ما در تاشکند به خطر خواهد افتاد.  آسیای مرکزی دائماٌ زیر خطر خواهد بود و نیرنگهای ضد روسیه  می تواند تا کازان و اوفا گسترده شود (...). تفوق انگلیس در افغانستان  ما را در  ضعیف ترین نقاط مان  شکست خواهد داد.  تفوق انگلیس در ایران معنایش گرفتن امتیاز در کرانه ی دریای مازندران خواهد بود و تهدیدی همیشگی برای باکو خواهد شد که  هواپیماهای انگلیس با یک اشاره ی سر از لندن  می توانند با خاک یکسانش کنند.   
 چچرین چنین نتیجه گرفت  که چنین سرانجامی  "اساسی ترین امنیت   جمهوری مارا نابود خواهدساخت". 


ماکسیم   لیتوینف


خرده گیری لیتوینُف نیز به همان اندازه شدید بود او به ويژه از " شیوه ی مذاکره ی" کراسین خرده می گرفت زیرا این شیوه   انگار می نماید  که در مسکو ما  چشمداشت  به یک دگرگونی کامل داریم  در حالیکه   واقعیت اینست که  ما حاضر نیستیم  از هیچ چیز چشم  بپوشیم". او نیز مانند چچرین برآن بود که با امتیازاتی که کراسین به انگلیس ها داده است مردمان شرق دیگر نمی توانند روی ما حساب کنند  و در برابر فشار انگلیس سر تسلیم  فروخواهند آورد و "اگر شما نمی توانید این را  ببینید شما  سیاست واقعی  realpolitic را نمی فهمید. ما تا آنجا که ممکن بوده است  امتیاز داده ایم"  

   با این همه، مذاکرات بازرگانی بین ایران و شوروی، بر سر تعرفه‌های گمرکی (که در زمان قوام‌السلطنه به بن‌بست خورده بود) مجدداً از سر گرفته شد و به دنبال پی گیری پر تلاش مستوفی و وزیر خارجه اش فروغی، تقی‌زاده به  دیگر بار برای گفتگو به مسکو رفت و اینبار گفتگوها به انجام رسید. ودر نتیجه  بازرگانی خارجی با انگلیس و  هندوستانِ انگلیس  روبه کاهش نهاد . برای نمون در خراسان  کاهش بهای کالاهای وارداتی از انگلیس به خاطر  افت تقاضا برای شکر به میزان  ۱۸  در صد، برای پارچه بیش از ۱۱ در صد برای  بنزین بیش  از ۱۷ در صد و برای سیلیکات بیش از ۵ در صد بود،


مستوفی الممالک ووثوق الدوله در نمایشگاه محصولات ایران وروسیه

رضا خان برای جلب رضایت خاطر  شومیاتسکی  مبالغ هنگفتی را برای خدمات روسیه برای برقراری امنیت بازرگانی می پرداخت .  از فروردین ۱۳۰۱ تا فروردین ۱۳۰۲  دادو ستد بازرگانی میان  ایران و روسیه شوروی از ۸/۶ در صد کل بازرگانی خارجی  به ۲۵/۴ در صد افزایش یافته بود  .  و برپایه  ی گزارش هفته نامه ی بازرگانی خارجی    Внешняя торговля  هدف  سیاست بازرگانی شوروی در ایران  این بود که مسیر "کالاهایی را  تا کنون به سوی جنوب  فرستاده می شد را به سوی شمال بچرخاند."  شومیاتسکی اینک از هواداران سینه چاک رضاخان انقلابی شده بود.


در این هنگام روزنامه های روسیه شوروی از رضا خان به آوند "میهن پرستی آتشین" و "متحد کننده ی کشور" یاد میکردند. آنها همچنین ازشیخ مهدی خالصی کاظمی که بر علیه سرپرستی انگلیس بر  عراق، فتوای جهادصادر کرده  و  انگلیس هابه ایران تبعیدش نموده بودند هواداری می کردند.  روزنامه ی  پراودا در خواست شیخ را از دولت ایران برای بر پایی ناوگانی نیرومند در خلیج فارس  برای رویارویی با انگلیس چاپ  نموده بود  . پراودا همچنین سخنرانی شیخ خالصی را در تهران به روسی برگردان نموده بود که در آن شیخ گفته بود:
اگر باور به اینکه ایران باید خود را از  نفوذ انگلیس -- دشمن اسلام  و دیوی در چهره ی انسان -  رهایی دهد ، بلشویک گرایی است ، پس من یک بلشویک هستم....  اگر این بلشویک گرایی است   که  باورداشت که ایران باید، به هر سان،  برای دستیابی به حقوق خود به پاخیزد  و در برابر مداخله ی هر دولت بیگانه از خود دفاع نماید و یا اینکه انگلیس می باید از تبه-کاری و نیرنگ در شهرها و استانها و در میان ایلها و عشایر  و در مرکز و سرحدات  ایران دست بردارد  و مردم زجر کشیده را به فرجام به خودشان وانهد -- پس من یک بلشویکم .

رضا خان و شومیاتسکی  در سفارت روس

رضا خان وذکاءالملک فروغی  به همراه تنی چند از دولتمردان با شومیاتسکی در سفارت روسیه 

 با این که چچرین  رضاخان را ارتجاعی و شایسته برای زمامداری نمی دید،  استالین  و پلیس پنهانی  روسیه OGPU ، چنانکه خواهیم دید، با هواداری از رضاخان   به برکناری دولت  مستوفی یاری دادند.  هر چند چچرین بزودی دریافت که رضاخان بازیچه یی بیش در دست انگلیس نیست و چنین بود که راهکارهای او دیگر  تنها برپاسازی یک پرده ی محافظتی در شمال ایران نبود. به باور او و استالین روسیه نیاز به گونه یی پیمان ۱۹۰۷ برای  تقسیم ایران را داشت که اوضاع اروپا را به ثبات آورد. زیرا که استالین نگران آن بود که دولت تازه ی کنزرواتیو در حال پدید آوردن یک اتحادیه ضد شوروی است و پیمان لوکارنو Locarno  Pact میان انگلیس ، فرانسه ، آلمان، ایتالیا  و  بلژیک نشان آنست که انگلیس می خواهد روسیه ی شوروی را منزوی گرداند.

هرچند اینک که انگلیس ها مهره هاشان را برسر جا نهاده بودند دیگر نیازی به پیمانی مانند پیمان ۱۹۰۷ نداشتند و چنین بود که لورن به وزارت خارجه  قویا اندرز داد که می باید  پیشنهاد چچرین را نادیده بگیرند، زیرا که اوضاع اینک در ۱۹۲۵ عوض شده است و شرایط پیمان ۱۹۰۷ دیگر از میان رفته است. افزون بر آن در درون کابینه کنزرواتیوها نیز  کمتر کسی بود که با بستن  پیمانی با بلشویک ها روی خوش نشان دهد. به  گفته ی لورن "در ۱۹۰۷ تهران و شمال ایران در چنگال روسها بود و لندن از پیشروی آنها بسوی میدانهای نفتی جنوب هراسان بود و از اینرو بود که به بستن آن پیمان تن در داد تا روسها را در شمال ایران نگاه دارد." و حال اینکه انگلیس از نیرنگ بازی های ناشیانه ی شو میاتسکی و چچرین اینک ترسی ندارد. و اینک با در دست داشتن رضا خان و نیروهایش به آسانی می توان هرگونه تهدید بلشویک ها را پاسخ داد.

کمونیست های ایرانی هم چندان نیروی نگرانی زایی نبودند و کلنل محمد خان درگاهی به کاردار نظامی  سفارت انگلیس اطمینان داده بود  که  "کمونیست ها هیچ  سازمان گسترده یی در میان ایرانیان ندارند ." بگزارش جاسوسان انگلیس تنها   دو کمیته کمونیستی در تهران وجود داشت که بزرگترین آنها تنها بیست و چهار نفر عضو داشت.  گزارش یکی از مأموران انگلیس  بنام آزبُرن از "شکست  کامل راهکارهای روسیه و پیروزی  انبوه شده ی  خودمان" آگهی میداد.   به باور لورن، پیشنهاد چچرین " نخستین نشانه ی دست و پا گم کردن" آنها  در باره ی اوضاع ایرانستو حال آنکه بر واژ انگلیس  در زیر هیچگونه فشار برای رسیدن توافق با روسها نیست، "بنابرین نتنها ما   توان  آنرا داریم که پیشنهاد  آنهارا نادیده بگیریم  که شاید به همان اندازه که موجب باخت ما خواهد بود روسها امید به برد از آن دارند، که بل ما می توانیم به خود پروا دهیم  که آنرا ستایشی،البته از سر بلاهت، از کارایی راهکارهایمان بگیریم " . ازین گذشته، لورن  بر آن بود  که   گفته ی چچرین،  در باره ی اینکه مسکو،  "باز بودن دستهای ما را در محمره (خرمشهر)" می پذیرد  برای  انگلیس ارزش چندانی ندارد، زیرا اینک انگلیس در ایران دولت مرکزیی فرمانبردار  بر پا ساخته بود که می تواننست از منافع  آن کشور در جنوب ایران پاسداری نماید.

تو طئه ی ترور  قوام السلطنه و رضاخان


  اینک لورن برای دادن درسی به قوام السلطنه "دغلباز"  به  رضاخان دستور داد که با مشاورالملک وکمیته ی سری  او همکاری نماید.   علی قلی خان مسعود انصاری، مشاورالملک، که بتازگی از  گفتگوهای پنج ماهه، برای بستن قرار داد دوستی ۱۹۲۱،  از  مسکو بازگشته بود. در آن قرار داد، لنین و چچرین تمام امتیازها و تعهداتی که استقلال و آزادی ایران را خدشه دار می ساخت لغو نموده، جزیره آشورا ده  و اموال شرکت راه آهن تبریز جلفا را به ایران  بازداده و ممنوعیت  دریائی ایران در دریای خزر (موضوع فصل هشتم عهدنامه ترکمان چای) و حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) لغو نموده بودند. همچنین حق اداره کردن قریه زرگنده ، از روسیه  به ایران باز داده شد، و  در باره ی برپایی یک کمیسیون مشترک برای تثبیت تعرفه های گمرکی صادرات و واردات بین دو کشور  گفتگوهایی انجام گرفت و  به فرجام مسکو پذیرفت که   دو کشور کنسولگری هائی را در شهرستان ها پایه گذاری نمایند. 

مسعود انصاری، مشاورالملک چهره یی مرموز در وزارت خارجه  بود که   با کمیته ی مجازات  پیوند داشت. عمادالکتاب، که به هنگام پادشاهی رضاخان در دفتر مخصوص وی به مقام نویسنده ی فرامین رسید،   در دست نوشته های خود آورده که وقتی کمیته ی مجازات  آغاز به فعالیت نمود، تیمورتاش، سردار معظم خراسانی، به خانه همه کسانی که می شناخت رفت تا جان خود را نجات بخشد. مهمترین  دیدار  وی با مشاورالممالک انصاری بود که حاضر شد پنج هزار تومان برای نجات جانش بدهد. به گزارش عمادالکتاب  در آن زمان علیقلی خان مشاورالممالک انصاری مصدر کاری نبود. بعدها او مقامهای مهمی مانند وزارت خارجه را  در دست گرفت. وی رئیس هیئت نمایندگی ایران به کنفرانس ورسای بود.

روز جمعه ۱۸ شهریور ۱۳۰۰ (۹ سپتامبر ۱۹۲۱)  اعضای کمیته یی سری به اتهام توطئه برای قتل   قوام السلطنه و رضاخان در اداره ی قزاقخانه بازداشت شدند و در زیر نظر کمیته یی مرکب از اعضای وزارت دادگستری، اداره ی شهربانی و قزاقخانه زیر پیگرد و بازپرسی قرار گرفتند.  بنا به گزارش ملک الشعرا بهار اعضای کمیته سری  در برگیر این افراد بود :۱- آقای ظهیرالسلام، ۲- ضیاءالسلطان، ۳- میرزا احمدخان برادر سالار فاتح، ۴- عون السلطنه،  ۵- میرزا اسحق خان رهبر، ۶-  سالار منصور قزوینی، ۷- هشترودی، ۸ -میرزا احمد تنکابنی ۹- معدل الملک شیرازی، ۱۰-مشاور اعظم، ۱۱ - مشارالملک (موقعیکه برای دستگیری مشارالملک می  روند مشارالیه  به در بار سلطنتی متحصن می گردد و لی بعد در تحت باز داشت در می آید)، ۱۲- نیرالسلطان، ۱۳ - نصیرالملک ،  ۱۴- معززالسلطان، ۱۵- منتخب السلطان وچندنفر دیگر که گویا از نظامیان هم در بین آنها بوده است. 

در اعلامیه یی که سرتیپ محمود آقا امیر اقتدار (محمود آقا انصاری) در این باره انتشار داد نوشت:

 برای استحضار خاطر عامه اعلام می دارد که  در تعقیب اقرار  اشخاصی که مأمور  سوء قصد  به دونفر از اعضای هیئت دولت حاضر بودند کشف توطئه  و دسته بند ی مفصل و خطیری گردیده و مباشرت و ریاست ظهیرالسلام و مشاورالملک  در این دسته بندی ها  و اقدام به سوء قصد  به موجب دلایل و امارات کثیره  و اقاریر صریحه ی خود ظهیرالاسلام  محقق گردیده است، هیأت استنطاقیه  برای تکمیل این امر درصدد جلب مظنونین و استنطاق آنهاست. البته پس از ختم استنطاق احاله ی امر به محکمه  و وسایل استحضار عامه کاملاٌ فراهم خواهد گردید. سرتیپ دوم محمود آقا انصاری  
به گزارش بهار:
رئیس کمیته ی نامبرده گویا چنین تصمیم داشته که پس از مبادرت  و اجرای منظور خود از طرف عموم اعضا ی کمیته  یک نفر را به ریاست وزرائی انتخاب کند و زمامداری را بر عهده گرفته  به عملیات  خویش ادامه دهند.  بالاخره پس از مدتی مشارالملک  و عده ای را تبعید  و بقیه را پس از مدتی  از زندان قزاقخانه  آزاد نمودند  ولی مشارالملک  روز ۱۲ میزان ( ۱۲ مهر  ۱۳۰۰- ۴ اکتبر ۱۹۲۱) که به بین النهرین  تبعید شده بود از آنجا تلگرافاتی به مجلس وسایر مقامات مخابره کرد و رسماٌ به بازداشت خود اعتراض نمود و پس از مدتی اجازه داده شد که به تهران مراجعت نماید و چنانکه بعداٌ  خواهیم دید در کابینه ایی که سردار سپه تشکیل داد عضویت پیدا می کند .
 ضمن این بازپرسی یا متعاقب آن کشف می شود که گویا تروریست هائی که می بایستی به عملیات  تروری نمایند از نظامیان بودند . تروریست های  نظامی دستگیر و به عنوان  این که این نظامیان بر خلاف دیسیپلین و مقررات رفتار کرده اند بنابر حکم محکمه نظامی  امر به تیر باران   می دهد و ابلاغیه ئی  نیز برای گرفتن زهر چشم  نظامیان واشخاص  ذی نفوذ صادر می نماید و سه ساعت به ظهر مانده روز ۵ میزان (۵ مهر) چهار نظامی را تیر باران می کنند.

دستاوردها و راهکارهای قوام السلطنه

قوام به یاری وزیر دارایی کاردان خود دکتر مصدق، که در دوران ۸ ماهه ی نخست وزیریش برای او اختيار تام گرفته بود،  می خواست که  آمریکا را به آوند نیروی تراز ‌آورنده یی در برابر بازی قدرتهای روس و انگلیس در ایران   به بازی آورد: و از این رو از علاقمندی   شرکت استاندارد اویل به سرمایه گذاری  برای استخراج نفت شمال به شیوه یی زیرکانه بهره گیری نمود. او امتياز استخراج نفت شمال را برای پنجاه سال به شركت امريكايی  استاندارد اويل‌ واگذار نمود كه  پیمان آن را حسين علاء وزير مختار توانای ايران در واشنگتن به امضاء رسانید 

 در ۱ آذر ۱۳۰۰ (۲۲ نوامبر ۱۹۲۱)  مجلس شورا با رأیی همگانی ( در جلسه ی غیر علنی)   امتیاز  نفت شمال را  از خوشتریا گرفت و   اعطای آن امتیاز را برای درآمدی ۱۵ درصدی از "سود ناخالص" به شرکت استاندارد اویل نیوجرسی تصویب نمود . این امر موجب دهشت و هراس انگلیس و شرکت نفت ایران و انگلیس شد. زیرا ۱۵ در صد در آمد از سود ناخالص بس  بیشتر از ۱۶ درصد امتیاز انگلیس از "سود خالص" بود. به عبارت دیگر انگلیس دلواپس آن  بود که ایران، پس از دریافت این سود کلان از استاندارد اویل، به کمپانی نفت انگلیس پیشنهاد مشابه ای را تحمیل نمایند و آزادی شرکت  برای نشان دادن هزینه های بالا در ترازنامه اش از میان برود. برای نمون شرکت نفت انگلیس با فروش نفت به دریاداری و نیروی هوایی انگلیس با تخفیف هایی در بهای نفت  برابر با ۴۰ تا ۹۰ درصد، در ترازنامه اش سود خالص بسیار اندکی را نشان میداد که در نتیجه ی آن مالیاتهایی که شرکت نفت انگلیس در ایران به دولت انگلیس می پرداخت در ظرف چهارسال پیش از ملی شدن نفت،    از  تمام در آمد نفتی  ایران در مدت ۵۰ سال بیشتر بود!


  بریجمن  ‌Bridgeman کاردار سفارت انگلیس در گزارشش به تأثیر دولت قوام بر روحیه ی ایرانی ها اشاره می کند و می نویسد؛ در ایرانی ها این احساس پدیدار شده است که "می توانند امور خود را، بدون کمک کارشناسان خارجی، اگر که نه بهتر از آنها، که به همان خوبی اداره کنند. " سرپرسی لورن هم پس از ورودش متوجه دگرگونی هایی که دکتر مصدق، سید حسن مدرس و البته قوام السلطنه مسببش بودند اشاره می کند و می نویسد: برداشت او این است که اینک "احساس ملی گرایی در حال گسترشی" پدیدار شده است و می افزاید که "افکار عمومی اینک بس کارنده تر و هماهنگ تر از چندی پیش است که من با آن آشنا بودم و به شدت میهن دوستانه شده است." و چنین بود که لورن به این برآیند رسیده بود که دولت ایران می کوشد تا با روس و انگلیس پیوندی کم رنگتر داشته باشد. و هنگامی که در دی ماه(دسامبر) کاردار نظامی سفارت دلواپسی خودرا در این باره به رضاخان رسانید او به آنها آسودگی خاطر داد که " اینک که رشت و انزلی دردست نیروهای دولت است و جنبش شورشیان سرکوب شده است ، او دیگر از روس ها ترسی ندارد."  انگلیس ها اینک می باید دولت قوام راسرنگون میکردند تا از آسیب قرارداد استاندارد اویل که تهدیدی برای انحصار نفتی آنها در ایران بود رها شوند.  اینک نامزدی  رضا خان که از دشواری های نفت و بازرگانی هیچ آگاهی نداشت، برای در دست گرفتن زمام  بس عاقلانه تر می نمود .

همانگونه که در جای خود به آن خواهیم پرداخت، سر پرسی لورن و رضاخان در این هنگام به روسها چنین وانمود می کردند که رضاخان که از طبقه ی پائین اجتماعی برخاسته است انقلابیی راستین و میهن و پرست است و روثشتاین در گزارشهای خود به پولیت بورو در مسکو می نوشت که رضاخان می تواند شرایط انقلابی پرولتاریا را در ایران بر پاسازد. از سوی دیگر همانگونه که بهار در "تاریخ احزاب سیاسی" خود می نویسد: 
 از طرف دیگر رفیق "روتشتین" هم در زیر نفوذ حزب سوسیالیست و روزنامه های تند شهری و رجالی مانند مرحوم مستوفی و سلیمان میرزا  و طباطبائی  و غیرهُم  کاملاٌ مستهلک شده بود ،  و مقالات با حرارت جراید سوسیالیست  را که همه  بر ضد قوام السلطنه  و طرفداران او  انتشار می یافت   و تهمت "نوکر انگلیس" و " خائن!" بیت القصیده ی نوشته های ایشان بود خوانده و ترجمه کرده به مسکو می فرستاد، و هرچه ممکن بود  از سخت گیری و اشکال تراشی در باره ی دولت مضایقه نمی کرد و این مقدمات مورد ضعف قوام و رفقای او گردید. 


دکتر مصدق وزیر دارایی در کابینه قوام

قوام السلطنه و دوستان میهن دوست او پایه های  برنامه ی آبادانی و پیشرفت ایران را که در زیر فشار افکار عمومی غیر قابل برگشت بود بر پایه های مستحکم استوار ساختند برنامه هایی که بعدها به رضا خان نسبت داده شد.  مقایسه برنامه ی دولت قوام السلطنه با کابینه های  سیدضیا و مشیرالدوله  و مستوفی الممالک نشان می دهد که تا چه اندازه قوام  پیشرفته تر و ساختوستانه تر در صدد ساختن کشوری پیشرفته و مرفه بود ودر کابینه ی او به جز رضاخان که زورگو و بیسواد ی در زیر پشتیبانی نیروی نظامی انگلیس  بود، دیگران  همه از فرهیختگانی چون مصدق السلطنه (دکتری حقوق از دانشگاه نیوشاتل سویس - وزیر مالیه)  و عمیدالسلطنه (پزشک تحصیل کرده در فرانسه- وزیر دادگستری) و امیر اعلم (پزشک تحصیل کرده در دانشگاه لیون فرانسه-- وزیر فرهنگ) و شهاب الدوله شمس ملک آرا ( تحصیل کرده انگلیس- وزیر پست و تلگراف)  بودند که با نگرشی روشن بینانه و بخردانه  و با همه کار شکنی های استعمار انگلیس   برنامه ی آغازین پیشرفت را در دهناد مشروطه پایه نهادند .  

برنامه ی دولت  قوام السلطنه
نهایت خوشوقتی حاصل است که بعد از چند سال تعطیل موفقیت حضور در چهارمین مجلس شورای ملی برای هیأت دولت میسر گردیده و با نهایت مسرت دستور عملیات خود را در اصلاحات مملکتی به مجلس محترم پیشنهاد می‌نماید. یک نظر به سرتاسر مملکت و مشاهده احوال عمومی به خوبی ثابت می‌نماید که دوره امرار وقت سپری شده و روز سعی و عمل رسیده است مشکلات حاضره و پیشامدهای متنوعه کنونی را که در میزان تجارت گذشته بسنجیم خوب حس خواهیم کرد که بیش‌تر از هر وقت موافقت مجلس شورای ملی و هیأت دولت لازم است تا با توحید مساعی و افکار به نتایج مطلوبه که دیر زمانی است ملت ایران از اصول مشروطیت انتظار داشته‌اند موفق گردیده هر چه زودتر به اصلاح و ترمیم خرابی‌ها شروع شود.
آقایان نمایندگان محترم تصدیق می‌فرمایند که بهتر است در این موقع از آنچه به مرام و آرزو شبیه است صرف‌نظر شده نقشه‌ای در اصلاحات اتخاذ شود که به حال مملکت مفید و قابل اجرا باشد از این نقطه‌نظر سه موضوع مهم را که مملکت به آن محتاج‌تر است مقدم می‌دارم.
۱ - تکمیل وسایل نظم و امنیت، 
۲ - ایجاد و اصلاح وسایل ارتباطیه و سعی در تهیه موجبات دایر شدن استفاده از منابع ثروت داخلی مملکت به‌وسیله اعطا امتیازات مفیده به شرکت‌های بین‌المللی و تشویق تأسیس شرکت‌های ایرانی. 
۳ - اصلاحات اداری. 
برای حفظ سرحدات و استقرار نظم و امنیت طرق و شوارع و اجرای قوانین و تزیید نفاذ امر حکومت مرکزی محتاج به قشون منظم و کافی هستیم که با این‌که وضعیات قشون نسبت به سابق از هر جهت بهتر و منظم‌تر است. معذالک برای تکمیل انتظامات و رفع هرگونه نواقص دولت در نظر دارد یک عده صاحب منصب معلم از یکی از دول غیرهمجوار استخدام نماید. بدیهی است استخدام صاحب منصبان مزبور با تصویب مجلس شورای ملی انجام خواهد یافت و عده قشون و مصارف آن قریبا در ضمن بودجه کل مصارف مملکت به مجلس شورای ملی پیشنهاد خواهد شد.
متأسفانه باید اقرار نمود که مملکت ما از مهم‌ترین وسایل حیاتی که برای معیشت عمومی و رفع فقر و پریشانی و استقرار نظم و پیشرفت تجارت و تزیید عایدات اولین درجه ضرورت و لزوم را داشته محروم مانده است. راه‌های عرابه رو معدود و آنچه فعلاً دایر است به اندک غفلت در قلیل مدتی خراب می‌شود و راه‌آهن که در دنیای متمدن امروز در حکم شرایین مملکت است که بدن آن جریان امور تجارتی و اقتصادی متوقف و حیات اجتماعی در خطر است در ایران وجود ندارد بدیهی است بعد از استقرار نظم و امنیت بزرگ‌ترین احتیاج مملکت به ایجاد و اصلاح وسایل ارتباطیه است یعنی ایجاد راه‌آهن و راه‌های عرابه رو که در این موضوع دولت مشغول مطالعات است که هر چه زودتر لوایح مفیده را به مجلس شورای ملی عرضه نماید.
در این‌جا لازم می‌دانم خاطر نمایندگان محترم را به فقر و پریشانی عمومی متوجه نمایم که علاوه بر این‌که کمی کار و زیادی روز افزون عده به ‌کار از زمان متمادی به این طرف از جمله دردهای صعب‌العلاج مملکت بوده بر اثر جنگ بین‌المللی تجاوز عساکر اجنبی و توالی امراض مسریه و قحطی و مسدود شدن طرف و ابواب تجارت و بالجمله نقصان زراعت و فلاحت این درد مهلک را به اقصی درجه تصور و تحمل رسانده است.
علاج این وضعیت ازدیاد محصولات مملکتی و توسعه و استخراج منابع ثروت است و امروز موقعی که دولت اقدام جدی در این موضوع نموده برای توسعه فلاحت و ثروت‌های ارضی و مملکت نقشه‌های مفیده طرح و به مجلس شورای ملی تقدیم نماید لیکن بدیهی است برای مقاصد فوق تهیه پول و سرمایه لازم است و تهیه آن کاملاً مقدور نخواهد شد مگر به‌وسیله اصلاحات مالیه و جلب سرمایه‌های خارجی زیرا بدون این دو ایجاد و اصلاح راه‌ها و توسعه فلاحت و استخراج منابع ثروت و بستن سدها و مزروع نمودن اراضی لم یزرع که به توسط متخصصین فنی در نظر است مقدور نخواهد بود اینک باید دید مقصود از اصلاحات مالیه چیست و تهیه سرمایه‌های خارجی برای چه مقصود است؟ آقایان نمایندگان محترم شاید مثل من به وخامت وضعیات مالیه مسبوق نباشند در سنوات اخیر دولت همه ساله مبالغی علاوه بر عایدات خود خرج نموده و کسر عایدات را به‌وسیله مساعدت‌های خارجی جبران کرده است البته این ترتیب را بیش از این نمی‌توان مداومت داد باید مخارج زاید حذف و تخفیفات کلی در مخارج مملکتی داده شود و منظور ما باید موفقیت به تعادل جمع و خرج در اسرع اوقات باشد به این معنی که از یک طرف در تقلیل مخارج سعی کنیم و تا حدی که جریان چرخ‌های اداره دولت اجازه دهد از مخارج زاید کسر نماییم و از طرف دیگر در تکثیر عایدات اقدام کنیم و در این باب امید است قریبا لوایح مفیده به مجلس شورای ملی پیشنهاد شود که بعون‌ا... تحصیل این موفقیت ممکن گردد بدیهی است ازدیاد عایدات را تنها به‌وسیله وضع مالیات‌های جدیده انتظار ندارم بلکه یکی از مقاصد عمده دولت اصلاح ادارات مالیه در مرکز و ولایات است که در نتیجه حسن اداره آنچه از مالیات‌دهندگان دریافت می‌شود از حیف و میل مصون بوده کلاً به خزانه دولت عاید گردد و برای تکمیل اصلاحات تجدیدنظر در قانون تشکیلات مالیه لازم خواهد شد.
برای اصلاحات مالیه دولت لازم می‌داند که به وزیر مالیه از طرف مجلس شورای ملی موقتاً اختیاراتی مطابق پیشنهادی که خود وزیر مالیه خواهد کرد داده شود تا بتواند در مدتی که برای مطالعه و آزمایش پیشنهادهای اصلاحات وزارت مالیه لازم است از حدود عادی و ترتیب فعلی وزارت مالیه تجاوز نماید و نیز یکی از اهم و الزام احتیاجات فعلی تسویه و تصحیح عدم مساواتی است که نسبت به مالیات‌دهندگان مجری و معمول است و یقین است چنانچه تحمیلات مالیاتی اعم از قدیم و جدید با احتراز از تحمیل بر فقرا و ضعفاً بیش‌تر از روی عدالت مجری گردد و مالیات اراضی که مبنای مالیات ما است تعدیل شود و بر املاک جدیدالنسق که مالیات بسته نشده است مالیات وضع شود عایدات به مراتب زیادتر خواهد شد و همچنین وقتی که طرق و شوارع اصلاح و امنیت کامل در راه‌ها استقرار یابد و مسافرین و تجار به راحت و سهولت مراوده و حمل مال‌التجاره نمایند عایدات گمرکی و پستی نیز محسوساً اضافه خواهد گشت به علاوه در وصول بقایا و سایر مطالبات دولت نیز سعی وافی به عمل خواهد آمد و از این راه کمی نسبت به مصارف دولت خواهد شد.
مخصوصاً آقایان نمایندگان محترم را متذکر می‌شود که اصلاحات فوق‌الذکر بدون استعانت از معلمین و متخصصین فنی متعسر است و به همین نظر بوده است که در ازمنه مختلفه دولت‌های وقت به استخدام متخصصین اروپایی و امریکایی اقدام نموده‌اند بدیهی است در این موقع نیز مجلس شورای ملی اهمیت موضوع را در نظر گرفته پیشنهادهای آتیه دولت را به طوری که شایسته اهمیت موضوع است تلقی خواهد نمود.
اما راجع به تهیه سرمایه‌های خارجی تصور می‌کنم آقایان نمایندگان محترم با دولت هم عقیده باشند که برای اصلاحات فوق‌الذکر یعنی برای به‌کار انداختن منابع ثروت و سایر اصلاحات نافعه ناگزیر از توسیل به منابع ثروت خارجی هستیم و دولت در این باب مشغول مطالعاتی است که در موقع خود لوایح آن را به مجلس شورای ملی تقدیم خواهد نمود.
بدیهی است همچنان که برای مملکت مالیه و قشون منظم لازم است توسعه و تکمیل معارف نیز در اعلی درجه لزوم است اگرچه از چندی به این طرف عواید جدیده را دولت برای توسعه معارف تخصیص داده لیکن در این موضوع مهم تنها به تخصیصات سابقه نمی‌توان قناعت نمود بلکه باید سعی کرد که معارف در تمام نقاط مملکت به هر اندازه ممکن شود عمومیت پیدا کرده تمام اهالی از سعادت علم و دانش برخوردار شوند برای این مقصود حکومت حاضره در نظر دارد مبلغ معتنابهی به مصرف توسعه معارف تخصیص داده شود و علاوه بر ایجاد مدارس جدیده همه‌ساله یک عده از شاگردان فارغ‌التحصیل مدارس برای تکمیل تحصیلات در کلیه شعب علمی و فنی به خارج اعزام نماید به علاوه چون در شهر تهران و سایر شهرهای ایران عواید جدیدی به اسم مالیات‌های بلدی اخذ می‌شود لازم است که بلدیه هر شهر نیز در مخارج معارف محلی شرکت نماید.
از مسائل مهمه دیگر که توجه آقایان را جلب می‌کنم اصلاح امور قضایی است که در این مدت تجربه و عمل ثابت نموده است که قوانینی که فعلاً در جریان است کامل نیست امیدوارم آقایان نمایندگان تصدیق فرمایند که در قوانین قضایی تجدیدنظری شده طرح ساده‌تری اتخاذ شود که به سرعت جریان محاکمات افزوده اعتماد عامه را نسبت به مراجع قضایی تکمیل نماید قریباً لوایح قانونی اصلاحات مزبوره را تهیه و به مجلس شورای ملی تقدیم خواهد نمود از جمله مسائل مهمه که تاکنون کاملاً مورد توجه نبوده است موضوع صحیه عمومی است. بدیهی است مملکتی که با مساحت زیاد و جمعیت کم و وضعیت اقلیمی و بالاخره با احتیاج شدید به ازدیاد نفوس غالباً در معرض امراض و به واسطه فقدان وسایل صحی زیاده از حد تناسب دچار اتلاف نفوس است فوق‌العاده محتاج حفظ الصحه عمومی است و البته هر حکومتی که مسئول سرپرستی افراد است نمی‌تواند از حفظ جان و سلامت نفوس صرف‌نظر نماید در این موضوع البته تحمیل جدیدی بر بودجه مملکت نمی‌توان نمود لیکن نظر به این‌که نتایج خیریه آن شامل حال عموم است باید اهالی مملکت در فراهم نمودن وسایل آن شرکت نمایند از این نقطه‌نظر لازم است اولاً در شهرها قسمت مهمی از عوارض بلدی برای مصرف حفظ الصحه عمومی تخصیص یابد و در نقاطی هم که بلدیه ندارد کسور اضافی که حتی‌الامکان بر مالیات‌دهندگان غیرمحسوس باشد وضع و مأخوذ گردد تا مطابق اصول و دستورهای علمی موجبات اجرا این مقصود در تمام مملکت تدریجاً فراهم گردد. 

همچنین آقایان نمایندگان محترم از نواقص قوانین بلدیه مسبوق و لزوم اصلاح آن را البته احساس فرموده‌اند دولت در نظر دارد با تجاربی که از بدو تأسیس بلدیه حاصل نموده قوانینی که برای تأسیس بلدیه‌ها با حوایج شهرها مناسب می‌داند به اسرع اوقات تهیه و به مجلس شورای ملی تقدیم نماید. 

با این‌که در پروگرام باید رئوس مسائل مندرج و حتی‌الامکان از جزئیات اجتناب شود معذالک اهمیت موضوع این جانب را دعوت می‌نماید که در باب لزوم وضع قانون استخدام خاطر آقایان نمایندگان محترم را متوجه نماید زیرا بدون وضع قوانینی که به موجب آن شرایط ورود به خدمت و ارتقا رتبه یا تنزل مقام و انفصال معین و محدود باشد و در مأمورین دولت ایجاد بیم و امید نماید اصلاح ادارات غیرمقدور و با بقا وضع امروزه استخدام که اساس آن مبنی بر توسل یا اتکا به نفوذها و حمایت‌های خصوصی است امیدوار بودن به اصلاحات ادارات امری ممتنع به نظر می‌آید این است که در اولین ازمنه امکان قانون استخدام را تهیه و پیشنهاد مجلس محترم شورای ملی خواهم نمود. 

و نیز آقایان نمایندگان محترم را متوجه می‌نمایم که چون برای تهیه لوایح قانونی و اصلاحات اداری شرکت و معاونت هیأتی از اشخاص مجرب و صلاحیت‌دار لازم خواهد بود بنابراین لایحه ایجاد شورای دولتی را که لزوم آن کاملاً محسوس است به مجلس شورای ملی پیشنهاد خواهم نمود که هر چه زودتر از تصویب مجلس گذشته در تهیه لوایح قانونی به قوه اجرایی کمک و معاضدت نماید. 

راجع به سیاست خارجی دولت بدیهی است روابط ایران با دول متحابه همواره در کمال و داد و حسن مناسبات است و حکومت حاضره نیز تزیید و تشیید مناسبات حسنه را با کلیه دول همجوار یکی از تکالیف مسلمه خود می‌شمارد: 

بنا بر مقدمات فوق پروگرام حکومت حاضره به مواد ذیل تجزیه می‌شود:
۱- حفظ مناسبات حسنه با دولت متحابه، 
۲- تکمیل انتظامات قشون و قوای تأمینیه و جلب صاحب منصبان معلم از دول غیرهمجوار، 
۳- اصلاحات اقتصادی به‌وسیله دایر نمودن منابع ثروت مملکت و ایجاد و تکمیل وسایل ارتباطیه. 
۴- حذف و تقلیل مخارج و تکثیر عایدات و تعادل جمع و خرج و وصول بقایا و مطالبات دولت و اصلاح ادارات مالیه در مرکز و ولایات و جلب متخصصین از دول غیرهمجوار و تعدیل مالیات‌ها. 
۵- توسعه و تکمیل معارف و حفظ الصحه عمومی. 
۶- اصلاح قوانین قضایی. 
۷- تجدید نظر در قانون بلدیه. 
۸- تهیه قانون استخدام 
۹- تأسیس شورای دولتی.

این برنامه نشان میدهد که قوام می خواست که وابستگی مالی ایران  به انگلیس را با دسترسی به سرمایه گذاری خارجی به ویژه سرمایه گذاری نفتی آمریکا از میان بردارد. اگرچه کرزن می نویسد که او از "این مانوورها پریشان خاطر" نشده است  و تردید داشت  از این که آمریکائی ها بخواهند انگلیس ها را از ایران ریشه کن نمایند،  اما در ضمن نمی توانست این خطر را  هم به کلی نادیده گیرد  که  آنها ممکن است "خودشان را  برای ما در مورد نفت خطرناک و آسیب دهنده نمایند. "

بپا خیزی کلنل پسیان

در دوران كوتاه نخست وزيری قوام هنوز ميرزا كوچك خان و خالو قربان و احسان الله خان در رشت و انزلي و لاهيجان و لنگرود،  سر به شورش داشتند، و  كلنل محمدتقی پسيان  استاندار  خراسان  که پیش از  نخست وزيری قوام ،   به دستور سيدضياءالدين طباطبائی اورا در بازداشت  نگاه داشته بود .  اینک بر این انگار بود که نخست وزیر به کین جویی  بر خواهد خاست.  و از اين رو پرچم شورش  را در خراسان  برافراشته بود.   قوام  هزار تفنگدار را برای سرکوبی  او به استان خراسان فرستاد، اما ژاندارم‌های كلنل  آنها را در سبزوار خلع سلاح  و فرمانده آنانرا  بازداشت نمودند و  شماری از آنهارا به تهران بازگرداندند. قوام  صمصام السلطنه بختياری را به  استانداری خراسان  برگزید تا با یک تیر دونشان بزند.  نخست اینکه  شورش کلنل پسیان را چاره کند و دوم اینکه صمصام را که سخت با شرکت نفت انگلیس  در رابطه بود از تهران دور نماید. 

صمصام  پيش ازحركت به خراسان تلاش نمود تا مشكل پسيان را  با گفتگو چاره كند.   پسيان  از او خواست كه بدون نيروهای بختياری رهسپار خراسان شود. صمصام  به قوام گزارش داد كه بافرماندهی پسيان  بر نیروهای ژاندارمری استان خراسان او قادر به  استانداری نخواهد بود.   قوام السلطنه  نیروهای قزاق‌ را به خراسان روانه كرد.  دوستان قوام از جمله سردار معززخان بجنوردی به كمك خوانين شيروان  اكراد قوچان‌،  را برعليه کلنل بسیج نمودند.  در نبرد میان دوطرف در جعفرآباد قوچان  نیروهای کلنل شکست خورد.  وخود او در ۱۲ مهر ۱۳۰۰ (۴ اکتبر ۱۹۲۱) کشته شد.  

امضای پیمان دوستی ایران وروسیه ی شوروی

قوام برای  چاره ی دشواری با روس ها  پيمان  دوستی ايران و شوروی را كه در دوران كابينه سپهدار رشتی و توسط مشاور الممالك انصاری وزير مختار ايران در مسكو گفتگو شده بود، به امضا رساند و  منجر به پایان پشتیبانی  روسيه از شورش های  گيلان  به رهبری میرزا کوچک خان و احسان الله خان  شد. لنین نیروهای شوروی را در ۱۷ شهریور ۱۳۰۰ (۸ سپتامبر ۱۹۲۱) از ایران فراخواند و نیروهای ایران توانستند به گیلان بازگردند.  در مهر ماه ۱۳۰۰  (اکتبر  ۱۹۲۱ ) شورش جنگل به پایان رسیده بود و میرزا کوچک خان در   گریز به سوی شمال آذربایجان در کوهستانهای  سرد طالش ازسرما یخ زد و درگذشت.    قرار داد ایران و روس  در ۲۳ آذر   ۱۳۰۰  (  ۱۴ دسامبر ۱۹۲۱) در مجلس چهارم به تصويب رسيد.     

پس از پایان مهلت اختیارات تام وزیر دارایی،  قوام و مصدق براي تمديد آن با  نمايندگان مخالف درگير شدند اما نمایندگان دستچین شده ی وثوق الدوله  و  سر پرسی لورن دیگر تاب آن ها را نداشتند.  عبدالله مستوفی در این باره می نویسد: 
... دکتر مصدق به موجب ماده ی واحده که رنود "واحد یموت" موسومش کردند برای سه ماه اختیاراتی از مجلس گرفت که مالیه را از عناصر فاسد و بی کفایت برهاند. بک کارهایی هم در این زمینه به انجام رسانید، ولی به واسطه ی ضدیت "گرگهای  باران دیده ی مالیه" وکمی مدت اختیارات نتوانست کار حسابی صورت دهد. حتی وکلای مجلس هم از اقدامات او ناراضی شدند 
  سر پرسی لورن از راهکارهای قوام و به ویژه وزیر دارائی آرمان خواه او، مصدق،  که همه ی تلاش وی ؛ برای  دوباره برپایی قرارداد ۱۹۱۹، و زیر انحصار آوردن میدان های نفتی ایران را،  در زیر پوششی تازه  به دست رضا خان،  به هم می ریختند؛ بسیار  نگران بود . نمایندگان دست چین شده ی وٍثوق الدوله به  دستور لورن سر ناسازگاری را آغاز نمودند: مصدق در این باره   می نویسد:  ... 
 از اين نظر كه قوام السـلطنه در رأس دولت قرار گرفته بود و من والي فارس بودم و مـي بايسـت گـزارش حوزه مأموريت خود را به او بدهم از من ديدن نكرد. درصورتي كه من سـه ماه قبل از تشكيل دولت او استعفا داده بودم و در آن دولـت هـم كـه مـرا برای پست وزارت ماليه به شاه معرفی كرده بود  نمی خواستم شركت كنم و از اين سوء تفاهمي كه به او دست داده بود استفاده نمودم و ملاقاتي بين ما دست نداد. 
يكی از علل عدم قبول كار اين بود كه "آرميتـاژ اسـميت" مستشـار مـالی "قرارداد تحت الحمايگی ايران" در وزارت ماليه كار مـي كـرد. ديگـر اين كـه سليقه ما در طرز كاربا هم فرق داشت. تـا اينكـه چنـدي بعـد از ورودم بـه تهران نامه ای از او رسيد ومرا برای حضور در يكی ازجلسات هيئت وزيران دعوت كرد و چون موضـوع مـذاكرات معلـوم نبـود مـي خواسـتم قـبلاً استحضارحاصل كنم تا اگرمقتضی نبـود معـذرت بطلـبم. ولـی ازنظـرحفظ نزاكت تصميم گرفتم درجلسه حاضرشوم، چنانچـه موضـوع مـذاكرات بـا نظرياتم تطبيق ننمود خارج گردم كه برحسب اتفاق همين طور پيش آمد. 
جلسه تشكيل شده بود از نخست وزير و سردارسپه وزيرجنگ وساير وزرای آن دولت كه قوام شروع به صحبت نمود وگفت گمان نمـي كـنم كسـی باشد كه با نظريات آقای وزيرجنگ راجع به اصـلاحات آن وزارت موافـق نباشد، ولي با نهايت تأسف بايد گفت كه اجراي نظرياتشان تصادف با زمـانی كرده است كه درخزانه وجهی نيست و تهی است وبا فقدان وجه هـم نمـی توان كاری كرد و تنها راهی كه به نظر رسيد اين است که علی الحسـاب بـا كمك و مساعدت شما وجهی بـرای وزارت جنـگ تهيـه كنـيم تـا بتواننـد وظايف عادی خود را انجـام دهنـد وبعـد ببيـنم چطـورمی شـود وسـايل كار ايشان را برای انجام نظريات كلی فراهم كـرد. وزيرجنـگ هـم كـه تـا آن وقت مرا نديده بود تمام نگاهش متوجه من شده بود، برای اين كـه بيانـات نخست وزيردرمن تأثيركند وشانه ازكارخالی نكنم. تا اينكه پس ازيك سلسله بيانات قوام گفت: "انتظار ما ازشما فوق العاده نيست. نظربه اينكه مي خـواهيم بوسيله طبع و نشر اوراق خزانـه ( bons du trésor) وجهـی بدسـت آوريـم و اين اسـت كـه دارندگان وجه هم وقتی براي خريد اوراق حاضر مي شوند كه بداننـد روز وعده می توانند طلب خود را ازخزانه ی دولت وصول كنند،  تصور كرده ايم از نظر تأمين داخلی امضای شما و از نظر سياست بين المللـی امضای "آرميتاژ اسميت" ما را به انجام مقصود موفق بدارد و يقين داريم تـا آنجا كه بتوانيد از اين كمك و همراهی دريغ نخواهيـد نمـود. و بعضـي از  وزرا  هم كه اكنون خاطرم نيست در اين زمينه بياناتي كردند. 
نظربه اينكه شهرت يافته بود بامستشار قرارداد [وثوق] نمی خواهم همكاري كنم اين نقشه كه صورتاٌ براي تهيه پول و معناً برای تكذيب آن اشتهارات ترسيم شده بود آنچنان در من تأثيرنمود كه با نهايت شدت و عصبانيت گفتم اين كـار   از من سـاخته نيسـت و از جـا برخاسـتم و موضـوع بـدين طريـق خاتمـه يافت. آرميتاژ هم كه يقين كرد تا در آن وزارت كار می كند من كار قبول نخواهم كرد و افكار(عامه) هم با دخالت او در امور مخالف است، تدريجاً از كارخود داری نمود تا اين كه ديگر بوزارت ماليه نرفت وچـون موقـع ورود من از شيراز بديدنم آمده بود از او براي بازديد وقت خواسـتم كـه دربـاغ مخبرالدوله محل كنوني بيمارستان شماره ۲ آرتش منزل داشت و نـاخوش روی زمين خوابيده بود و از من با همان حال پـذيرائي كـرد و در ضـمن صحبت گفت چه خوب كرديد كاری قبول نكرديد، چونكه وضع طـوری خواهد شد كه كارها بيشتر دوام كند و آنوقت است كـه شـمامـی توانيـد بهتر به مملكت خودخدمت كنيد، كه از اين بيانات چيـزي درك ننمـودم و  بعد كه دكتر "ميلسپو" آمد و متصدی كار شد فهميدم كـه مقصـود آرميتـاژ از اين بيانات چه بود.
[مدتي بعـد، شـبی ازشـبها كـه مـن درمنـزل سردارسـپه بـودم و مـذاكره ازهرطرف درميان بود، ايشان بـه مـن گفتنـد: "مـن آنروز مـی خواسـتم برخيزم و با شما كتك كاري كنم". گفـتم پـس چـرا برنخاسـتيد؟خنديـد و جوابي نداد. بالاخره مادام كه آرميتاژ اسميت درماليه بود ونتوانستند بـه وسـيله ی مـن او را درمملكت تثبيت كنند،  به هيچ وجه حاضر براي قبول وزارت ماليه نشـدم.   و چون ديدند كه از وجود آرميتاژ اسميت نمی توانند ديگر در مملكت ايران استفاده كنند، نقشه ديگری كشيدند. آن اين بود كه يك مستشاری از امريكـا برای ماليه بياورند. من از اين نقشه به هيچ و جه اطلاع نداشتم. برای اجرای اين نقشه، اول لازم بود كه به مردم ثابت كننـد ايرانـی نمـي توانـد ماليـه ی مملكت را اداره كند. مثل اينكه می گفتند ايرانيان نمي توانند نفت را اداره كنند، و فقط مي توانند يك لولهنگ بسازند. پس از آن كه عدم لياقت ايرانيان به اثبات رسيد، آنوقت نقشه ی خود را اجرا نمايند. آرميتاژ اسميت درپائير ۱۳۰۱ از ايران رفت. قوام السلطنه هم برای اينكـه مـرا متقاعد كند، كابينه خود را ترميم نمود و عده ای از كابينه ی او رفتند. بعـد بـه من پيغام داد كه  "اشكال شما به كلـی رفـع شـده و ديگـر آرميتـاژ اسـميت درماليه نيست. بنابراين انتظار دارم كه كه بامن مساعدت و همراهی كنيـد و از قبول پست وزارت ماليه خوداری ننمائيد"
 با اينكه مستشار مالی قرارداد رفته بود چون قوام ميدانست علـت ديگـری هم هست كه نميخواهم در آن دولت شركت كنم،  وزيرجنگ بخانه مـن آمد و گفت: "من مـی خواهم در وزارت جنـگ اصـلاحاتی بكـنم و آنرا توسعه بدهم، شما نمي خواهيد ماليه را بصورتی درآوريد كه مـن از كـار و عمل شما بنفع مملكت استفاده نمايم؟" اين بيانات و همچنين اصرار بعضـی از دوستان و خيرخواهان كه می گفتند: "آرميتاژ اسـميت هـا وقتـی نخواهنـد توانست در ماليه مملكت دخالت كنند كه ماليه اصلاح شود،" سـبب شـد كـه خود را برای قبول كارحاضر كنم وچـون پسـت وزارت فوائـدعامـه هـم متصدی نداشت آنرا براي نوائی نيرالسلطان كه يكی ازمبارزين با قـرارداد بود پيشنهاد نمايم كه به اين سمت منصوب گرديد و ديگر كاری نبـود مگـر اين كه مجلس شورای ملی بمن اختياراتی دهد و  و شروع باصلاحات كـنم كه  برای اين كار لايحه ای پيشنهاد كردم و ضمن بحث در لايحه از مذاكرات بعضی از نمايندگان حس كردم كه مقصود از آن همه اصرار اين نبـود كـه من وارد كار بشوم و اصلاحاتی بكنم بلكه می خواستند با من مخالفت كنند و كاری انجام نشود تا زمينه برای ورود مستشاران خارجی فراهم گـردد. ايـن بود كه قبل از تصويب لايحه ميخواستم خود را از دامی كه برايم گسترده شده بودخلاص كنم كه گردانندگان سياست خارجی مساعی خود را بكـار بردند و با تصـويب مـاده واحـده راه كنـاره گيـری از كار و عـدم شـروع باصلاحات را به رويم بستند و ديگر چاره نبود جز اينكه بكار شـروع نمـايم و نتيجه كارم اين بشود كه خويش و بيگانه همه را باخود دشمن كنم.
 ۱ - موازنه بودجه 
۲– رسيدگی بسوابق كارمندان وزارت ماليه   
۳- تنظيم لايحه تشكيلات و بعد از آزمايش پيشنهاد آن به مجلـس شـورای ملی 
كه شرح وقايع آن ايام بواسطه فقدان مدارك ويا يادداشتهایم كه  در۲۸ مرداد از بين رفته متعسراست وبامراجعه بـه جرايـد مـی تواننـد درك كننــد كــه رفتار اكثريــت و بعضــی از نماينــدگان اقليــت درآن مجلــس چقدر ناجوانمردانه بود و بهترين دليل اينكه ماده ی واحده مربوط به اختيارات سه ماه بمن وقت می داد كه لوايح خود را به مجلس پيشنهاد كـنم كـه پـس از۶۵ روز دست از پشتیبانی دولت كشيدند، كه ناچار شد استعفا دهد وبعد هـم  نگذاشتند دردولت بعد من پست وزارت ماليه را تصـدی كـنم و كار ناتمـام خود را تمام نمايم. 
مجلس به شادروان مشيرالدوله اظهار تمايل نمود و راجع به شركت مـن در دولت در جلسه خصوصی مجلس مذاكراتی كرد كه بعضـی از نماينـدگان مخالفت كردند و گفتندچنانچه من در پست سابق خود ابقا شوم، به برنامه ی دولت رأی نخواهند داد. رئيس دولت با من مذاكره نمود که پست ديگری را  قبول كنم،  كه چون مخالف با حيثيتم و در حكم اين بود از عهده گفته های خود بر نميآيم از شركت در دولت خود داری كردم.  
برای کرزن  حضور مصدق در تهران دیگر در خور تحمل نبود و می باید لورن  او را از تهران خارج می کرد. در نخستین گام، رضا خان گاردهای محافظ او را  به پادگانهایشان  فرا خواند، و اینک او در خطر حمله ی اراذل و اوباش قرارداشت. مصدق در خاطراتش به گونه یی رمز آلودبه این ماجرا اشاره دارد:
 بعد از استعفای دولت قوام، دیگر نتوانستم از خانه خارج شوم چون که مأموریت یک عده نظامی که برای حفاظت من تعیین شده بود پس از کناره گیری من از کار خاتمه یافت و تبلیغات مخالفین هم بر علیه من آن قدر تأثیر کرده بود  که خروج از خانه بدون محافظ برایم خالی از خطر نبود،  فقط یک روز از خانه خارج شدم [برای حضور در یک مجلس ختم]. 
 در این هنگام لورن گام بعدی را برای دورنمودن مصدق از پایتخت و فرستادن او به فارس که در زیر نفوذ تفنگداران انگلیس بود برداشت. البته برای آنکه این مسئله خشم افکار عمومی رابر نیانگیزد، رضا خان  به او  سمت اسمی استانداری (والی) راپیشنهاد نمود. مصدق می نویسد:
 روز بعد [رضا خان] سردار سپه، وزیر جنگ، به خانه ی من آمد و اظهار نمود که از مذاکرات شما با وزیر پست و تلگراف  مسبوق شدم و من مخصوصاٌ برای این آمده ام که به شما بگویم اگر این مأموریت را قبول کنید  در این ایالت هم  قوای انتظامی تا آنجا که مربوط به انتظامات است در اختیار شما قرار خواهد گرفت (...) بنابر این دیگر جای عذر نیست، و انتظار ما این است که هرچه زودتر حرکت کنید،  که با این بیانات، آن هم گوینده سردار سپه، دیگر جای عذر نبود . خصوصاٌ این که طرز رفتار مجلس نسبت به خودم افسرده بودم  و راضی به اقامت در تهران نبودم 
به هر روی؛ قوام، که  سرپرسی  لورن هرگز نمی توانست دست او را بخواند، در ۲۹ دی ۱۳۰۰ (۱۹ ژانویه ۱۹۲۲)،  به پشتیبانی از وزیر دارائیش ، ناچار به استعفا شد.

 امنیت تأسیسات نفتی انگلیس در ایران و نقش ایل خانان بختیاری و شیخ خزعل 

در نیمه ی اول سده ی نوزدهم  انگلیس پیوندهای دوستانه یی با ایلخانان جنوب ازجمله محمدتقی خان چهار لنگ بختیاری  و تبار شیخ کعب بر پاساخته بود. پدرمحمد تقی علی خان از شاخه کیانورسی چهارلنگ بود که به نیرنگ و ریای عمو زاده هایش حسن خان و فتحعلی خان ، فتحعلی شاه قاجار وی را از ایلخانی برکنار و چشمانش را میل کشید.  محمدتقی خان  با توانمندی های رهبری سیاسی و فرماندهی  نظامی توانسته بود نیرومندی خود را فراتر از تیره ی کیانورسی  گسترش دهد و تیره های عرب، کهگیلویه و حتی برخی از گروه های شهر نشین را در برگیرد    

هنگامیکه تنش میان  ایران و انگلیس بر سر دشواری هرات بالا گرفته بود انگلیس ها جزیره خارک را اشغال نموده بودند. محمدتقی خان  سِر هنری لیارد  Sir Henry Layard، که ازمهر ماه ۱۲۱۹(اکتبر ۱۸۴۰) تا مرداد ۱۲۲۰ (اگوست ۱۸۴۱)  میهمان او بود، به نزد فرمانده ی انگلیسی ساخلوی خارک  فرستاد تا ازو یاری بخواهد .  به نوشته ی لیارد : 
اوشاید امید به آن داشت که اگر جنگی میان انگلیس و ایران روی دهد فرصتی برای او خواهد بود که استقلال خود را اعلام نماید.  وی هزاران تن از بهترین  و دلاورترین سواران و  تفنگداران ایران را به زیر فرمان  خود داشت و  دلایل خوبی برای این باور داشت که اگر  بر علیه شاه بپا خیزد بر شمار نیروهایش، با یاری پولی، سرنیزه   و مهمات از سوی انگلیس،  به بسیار افزوده خواهد شد.  بنابراین علاقمند بود که  با تماس  با فرماندهان انگلیسی در خارک   دریابد ، که درصورت بروز جنگ،  آیا آنان آماده اند  که یاری اورا بپذیرند،  و به پیمانی  با او   اندر آیند تا از او در برابر کین خواهی شاه  پشتیبانی نمایند و  پس از بر پایی صلح او را به آوند فرامانروای مطلق خوزستان بشناسند.  او براین پایه، از من  خواهش نمود که به جزیره ی خارک بروم و اگر ممکن باشد مقاصد دولت  انگلیس را دریابم  و پیشنهاد های  اورا به فرماندهی نیروهای انگلیس در آنجا تسلیم کنم.   
 محمدتقی خان  همچنین به لیارد گفته بود که به انگلیس ها بگوید  که اگر آنها با بختیاری ها به دادوستد بازرگانی بپردازند، او آماده است  که برای آنها در سر زمین خود  جاده بسازد و امنیت کالاهای آنانرا تضمین نماید  .لیارد با   سروان  ساموئل هنل  Samuel Hennel  که درخدمت کمپانی هند شرقی بود و در خارگ اقامت داشت تماس گرفت  و سروان هنل در گزارشش به هندوستان نوشت:
{محمدتقی خان] ... که در گذشته از سوی دولت ایران به ستمدیدگی از دولت ایران آذرده  گشته بود  ،  و دیگر حاضر نبود که بیش از این تن به  زورگویی و باجگیری بدهد،  اما هنوز تصمیم نگرفته است که از میان این گزینه ها که؛ یا پرچم شورش را از سوی خود برفرازد و یا به آوند  فرزندی از تبار  علی مردان خان ، پادشاه بختیاری ایران ، و یا که از داوش عالی [عادل] شاه  (عموی شاه کنونی)  برای تخت پادشاهی پشتیبانی نماید، کدامین را برگزیند.  
استاندار اصفهان، منوچهرخان ، معتمدالدوله خواجه یی گرجی بود که  سرزمین های زیر فرمانش اصفهان، عربستان (خوزستان) و بخش بزرگی از لرستان بود. نیروهای او برای سرکوبی خان های شورشی وگرفتن مالیات  از دشوار ترین مناطق کوهستانی بختیاری گذشته و  به سوی دشتهای بارآور بختیاری در پیشروی بودند. برادران محمد تقی و خان های دیگر به ویژه شفیع خان به او توصیه کردند  که  راه را بسوی پیشروی معتمدالدوله   بسوی عربستان  نبندد و بگذارد که او برای گرفتن مالیات بدان سو برود، هرچند محمد تقی می باید تا آنجا که می تواند بدون فرا خواندن نیروهایش خود به گردآوری مالیاتهای بختیاری بپردازد تا بهانه یی به معتمدالدوله برای جنگ ندهد.
  
به هر روی  معتمد الدوله،  محمد تقی خان را یاغی دولت اعلام کرد و پیشنهاد نمود که او می باید پسرش حسینقلی خان   را به همراه برادرزاده اش اسدخان  به   گروگان به شوشتر بفرستد و چنین بود که محمد تقی   حسینقلی خان و اسدخان را به همراه لیارد به شوشتر فرستاد. 

اما معتمدالدوله ریاکار  اینک به محمدتقی پیام فرستاد که اگر تسلیم نشود گروگانها را به قتل می رساند. محمدتقی خان برادرش محمدکریم را برای گفتگو نزد معتمد فرستاد  اما معتمدالدوله او را نیز زندانی  نمود. محمدتقی خان که در شرایط  دشواری بود وبسیاری از بختیاری ها اورا رها نموده بودند،   به ناچار به فلاحیه (شادگان کنونی) نزد شیخ ثامر رییس قبیله کعب،   که با  او پیوندی دوستانه  داشت ، رفت.    

معتمد به او  پیام فرستاد چنانچه فرمان شاه را نپذیرد و به اردوگاهش نیاید بلافاصله سه تن گروگان ( پسرش حسینقلی خان  ،پسر برادرش  اسدخان  و برادرش  محمدکریم ) را به قتل خواهد رساند  محمدتقی خان به ناچار خود را تسلیم نمود. برادران محمدتقی خان که نگران جان او بودند به همراه اعراب قبیله کعب تلاشهای فراوانی برای نجات محمدتقی خان بکار بستند. اما این تلاشها بیهوده ماند.

محمد تقی خان  آخرین فرمانروای بختیاری از تیره ی چهار لنگ بود و همو بود که پیوند بختیاری ها را با انگلیسها پایه نهاد، پس از شکست او تیره ی هفت لنگ بختیاری  تیره ی چهار لنگ را رفته رفته به کنار زد و خود به جایگاه  برفراز  وتوانمند ایلخانی رسید.

 از نیمه ی دوم سده ی نوزدهم، پس از گشایش آبراهه ی سوئز،     انگلیس  در پی آن بود که  جاده ایی از دهانه ی رود کارون در خلیج فارس که نشیمنگاه تیره ی  محیسن از عشیره ی بنی کعب  بود به سوی شمال خوزستان و از آنجا از سرزمین بختیاری ها بسوی اصفهان کشیده شود . دولت ایران امتیاز راه به خانهای بختیاری داده بود و یک شرکت انگلیسی برنامه ی ساختن و تعمیر جاده را بر عهده گرفت  و خانهای بختیاری مسئولیت امنیت و گردآوری مالیات حق عبور را داشتند.  این جاده در آستانه آغاز سده ی بیستم در ۱۲۷۸ (۱۸۹۹)  گشوده شد. 

اندکی پس از آن امتیاز نفت د ر  ۱۲۸۰ (۱۹۰۱)  به دارسی داده شد   و چاه هایی در زمینهای زمستانی بختیاری ها در ۱۲۸۷ (۱۹۰۸) حفر کردید و پالایشگاهی در آبادان در نزدیکی محمره (خرمشهر) که نشیمنگاه خزعل شیخ محیسن  از تبار محیسن  یکی از تیره های عشیره ی بنی کعب بود. در این منطقه ایلها و عشایر  بختیاری وعرب در کنارهم میزیستند. وشرکت نفت ایران و انگلیس با امضای دوقرارداد ۱۲۸۵ و ۱۲۸۸(۱۹۰۵ و ۱۹۰۹)  با بختیاری ها  مسئولیت نگهبانی از میدانهای و لوله ها و سایر تأسیسات نفتی  را به آنها سپرد. انگلیس ها همچنین به گونه یی پنهانی و بدون آگاهی دولت ایران  در ۱۲۸۸ (۱۹۰۹) در  پیمانی با شیخ خزعل مسئولیت نگهبانی لوله های نفتی و پالایشگاه را به او سپردند .


نخستین پیمان نامه ی شرکت نفت انگلیس با خانهای بختیاری
۱۷ آذر ۱۲۸۴ - ۸ دسامبر ۱۹.۵


در زمان جنگ جهانی  اول شیخ خزعل و قبیله ی محیسنِ او به همراه  ایلخانان و ایل بیگی ها  و خان های هم پیوند ایلهای خمسه (باصری ،  بهارلو ، اینانلو ، نفر؛ و عربِ شیبانی وجباره ) وبرخی از خانهای کوچکِ  قشقایی و  کردشولی از نیروهای انگلیس در جنوب ایران پشتیبانی می نمودند . دولت انگلیس این ایلها را با تفنگ و مهمات تجهیز می نمود.    

در برابر قشقایی ها در زیر فرمان ایلخان خود صولت الدوله ی قشقایی به همراه بخش بزرگی از کمره یی ها، لُر ها  و دشتستانی های فارس  به همراه برخی از عشیره های عرب و شماری از خانهای جوان ومیهن دوست بختیاری از هواداران آلمان و  قدرتهای مرکزی بودند. پس از روی کارآمدن بلشویک ها  دولت انگلیس با ایلخانان جنوب به گفتگو پرداخت تا جبهه ی متحدی در  در جنوب و مرکز ایران بر علیه بلشویک ها وجمهوری شوروی گیلان  پدید آورند.

شیخ خزعل وفادارانه با دولت انگلیس وشرکت نفت ایران و انگلیس همکاری می نمود و دولت انگلیس عشیره ی اورا تا بدندان مسلح نموده بود. وشیخ توانسته بود بسیار ی از عشایر عرب را به زیر فرمان خود  آورد وشیوخ آنها را زندانی و یا تبعید نماید .

پس از آغاز جنگ جهانی اول دولت انگلیس از خزعل خواست تا با نیروهای انگلیس همکاری نماید و خزعل به این درخواست پاسخ مثبت داد. سر پرسی کاکس،  فرمانده ی سیاسی خلیج فارس،  سر آرنولد ویلسون  مدیر کل شرکت نفت ایران و انگلیس،  سر پرسی لورن وزیر مختار انگلیس در تهران  و گروهی دیگر از کارمندان انگلیس سفارت از مشاوران او بودند.  پس از اینکه دولت عثمانی اعلام جنگ نمود نیروهای پیشتاز هندی انگلیس در ۱۵ آبان ۱۲۹۳ ( ۷ نوامبر ۱۹۱۴) در  بندر فائو در خلیج فارس پیاده شدند . اگرچه آنها عثمانی ها را  به زودی شکست دادند ولی اینک برخی از شیوخ مخالف خزعل بر علیه  او  و نیروهای انگلیس سر به شورش برداشتند.  آنها در بهمن ۱۲۹۳ (فوریه ۱۹۱۵) لوله های نفت را   شکستند و جریان نفت را قطع نمودند. دولت انگلیس ناچار شد ۲۲ هزار سرباز  به خوزستان برای پشتیبانی حکومت خزعل و پاسداری امنیت لوله های نفتی آش بفرستد. شیخ خزعل که نتوانسته بود با همه مهماتی که داشت  به تعهدات خود در پاسداری از امنیت لوله های نفت عمل کند اینک خدمتگذاری بی ارزش و پر هزینه شده بود.  
  
نیروهای انگلیسی تا سال ۱۳۰۰ (۱۹۲۱)  در محمره ، اهواز و شوش باقی ماندند.  انگلیسها به خزعل  اجازه دادند فرمانروایی خود را در جنوب خوزستان دوباره بر پا دارد وکنسولگری آنان به اداره ی شمال خوزستان پرداخت. خزعل کاخ خودرا با باغ های زیبایش در بصره در اختیار نیروهای انگلیس قرار داد تا از آن به آوند بیمارستان نظامی استفاده کنند. در سالهای ۱۲۹۹-۱۲۹۴ (۱۹۲۰-۱۹۱۶) چنین می نمود که انگلیسها از خزعل راضیند. تنش های میان خزعل با خانهای بختیاری آرام گرفته بود میزان بازرگانی رو به افزایش بود و تلمبه های نفتی پر قدرتی در نقاط مختلف خط لوله ساخته شده بود و ظرفیت پالایشگاه آبادان دو برابر شده بود. انگلیس حتی به او عنوان فرمانده ی کل نیروهای هند The Grand Commander of the Indian Empire را در ۱۲۹۵  (۱۹۱۷) داد -- یکی از  ارزانترین پاداشهایی که انگلیس به مزدوران خود می پرداخت. 

در ۱۹۲۱ هنگامیکه انگلیسها به دنبال نامزدی برای پادشاهی عراق می گشتند . خزعل  خویشتن را نامزد پادشاهی کرد  اما چون اوشیعه بود نامزدیش را  تاماس لارنس (لارنس پرآوازه ی عربستان) و گرترود بل رد نمودند و به جایش فیصل را پیشنهاد کردند  و چنین بود که در  ۱۳۰۱(۱۹۲۲)  خزعل  پیشنهاد  برپایی   شیخ نشینی  خوزستان  و جدایی آن استان از ایران شد. اما این درست هنگامی بود که وزیر تازه ی مستعمرات انگلیس وینستون چرچیل   بر آن بود که سیاستهای مستعمراتی انگلیس را باز سازی نماید. و چنین بود که همه ی کارشناسان سیاسی و نظامی را به کنفرانس قاهره فرا خواند. مهمترین دستور کار کنفرانس چگونگی پاسداری از ذخایر نفتی انگلیس  در ایران بود. هم اکنون ژنرال آیرون ساید، پیش از آمدن به کنفرانس، رضا خان را برای  کودتا در ایران دست چین نموده بود. 


کنفرانس قاهره فیصل را به پادشاهی عراق بر گزید . ودر باره ی کشورهای  تازه پدیدار شده به این نتیجه رسید که دادوستد نفت در هیچکدام از آنها هنوز به مرحله ی سود آوری نرسیده است. ایران تنها کشوری بود که  به خزانه داری انگلیس رونق میداد.    آرنولد تالبوت ویلسون Arnold Talbot Wilson مدیر کل اجرائی شرکت نفت ایران و انگلیس  در باره ی  نقش ایلات و عشایر  درامنیت  و پاسداری از میدانهای نفتی و برنامه های به حداکثر رساندن  در آمدهای نفتی  سخن گفت.

بی ثباتی دولت انگلیس در سالهای ۰۳ - ۱۳۰۱ (۱۹۲۴-۱۹۲۲)

 در  ۱۳۰۱  (۱۹۲۲) استانلی بالدوین Stanley Baldwin که  در زمره نمایندگان محافظه کاری بود  که موجب سرنگونی کابینه ی ائتلافی للوید جرج نخست وزیر لیبرال انگلیس و وزیر خارجه اش لرد کرزن شد.  در انتخابات ۱۹۲۲ (۱۳۰۱) انگلیس  بونار لاو  Bonar Law رهبر محافظه کاران که حزبش اکثریت آرا  را به دست آورده بود به نخست وزیری انگلیس رسید. لرد کرزن در پست وزارتخارجه باقی ماند اما سیاست گسترش طلبی او با سیاست لاو که می خواست انگلیس داشته هایش را پاسدارد نمی خواند. کرزن با این همه امیدوار بود که نوبت نخست وزیری او خواهدرسید  وبنابراین میکوشید تا سیاستهای روسیه را در برابر ایران جهت گیری دهد.   دوران نخست وزیری لاو بخاطر بیماریش کوتاه بود و در اردیبهشت ۱۳۰۲ (می ۱۹۲۳)  استعفاداد. اما بر خلاف انتظار کرزن نخست وزیری را به  استانلی بالدوین پیشنهاد نمودند. کرزن اگرچه بسیار ناخرسند بود اما در مقام وزارت خارجه باقی ماند.   اما دوران نخست وزیری بالدوین هم بسیار کوتاه بود  و پس از انتخابات ۱۳۰۲  (۱۹۲۳) انگلیس و ائتلاف لیبرال ها  با حزب کارگر،  او در ۲۴ دی ۱۳۰۲ (۱۵ ژانویه ی ۱۹۲۴) از نخست وزیری استعفا داد و به همراه او لرد کرزن هم از وزارت خارجه برکنار شد. نخست وزیر  دولت  ائتلافی رمزی مک دونالد  Ramsay MacDonald رهبر حزب کارگر بود که پست وزارت خارجه را نیز خود بر عهده گرفت.

   به قدرت رسیدن حزب کارگر  و نخست وزیری رمزی مک دونالد   روسها را بسیار خوشحال نمود   خوشحالی که چندان بی پایه نبود زیرا  در ۱۲  بهمن ۱۳۰۲ (۲ فوریه  ۱۹۲۴ )  هادجسون Hodgson دیپلمات انگلیس در مسکو یادداشت  دولت حزب کارگر  را مبتنی بر شناسایی قانونی de  jure دولت روسیه به  وزارت خارجه ی  روسیه    تسلیم نمود.   چون قرار بود  که در   پائیز ۱۳۰۳   (۱۹۲۴)  کنفرانسی در لندن در باره ی روابط   بازرگانی دوکشور بر پاشود  چچرین در دیداری بلند با  هادجسون در  ۴ اسفند ۱۳۰۲ برای گفتگوهای مقدماتی در باره ی برنامه ریزی کنفرانس اظهار امیدواری نمود که همه ی دشواری های میان دوکشور  از جمله   "مسئله ی شرق"  چاره شود.

به گزارش هادجسون به وزارت خارجه انگلیس " او [ چچرین ] به این  اندیشه است که پیشنهادهایی برای تعریف  زمینه هایی که منافع انگلیس و روسیه  در آن منجر به تنش میشوند را  فراهم نماید ...  او به ویژه در این رابطه  از چین نامبرد ولی بدون تردید  منظور او  همچنین  آسیای مرکزی  و ایران را نیز در بر می گرفت. " به گزارش هادجسون چچرین براین باور بود که  برای روسیه و انگلیس  این امری اجتناب ناپذیر  ست  که " چیزی با ماهیتی مانند بند عدم تجاوز  طرح ریزی شود تا امکان تنش در این زمینه ها را از میان بردارد."    

بزودی سرپرسی لورن  رمزی مک دونالد را متقاعد نمود که زمامداری رضا خان  بهترین راه برای پاسداری از منافع انگلیس در ایرانست .   مک دونالد در برابر دوراهی دشواری قرار گرفته بود از یک سو شیخ خزعل و خان های بختیاری به انگلیس ها   وفادارانه خدمت نموده  واز منافع نفتی انگلیس  پاسداری نموده بودند  از سوی دیگر اینک رضاخان از دید آن ها بهترین را ه چاره برای پیشگیری از تهدید کمونیست ها به منافع نفتی شان بود. 

سر پرسی لورن رضا خان را در میانه ی آذرماه ۱۳۰۳ ( اوایل د سامبر ۱۹۲۴) در اهواز دیدار نمود و مأموریت اورا درباره ی  مسئله خزعل و خان های بختیاری در میان نهاد.   لورن در گزارش خود از اینکه رضا خان مسئولیت خود را پذیرفته است احساس خشنودی نمود زیرا که ثبات ایران  بهترین سد در برابر پیشگیری از تهدید بلشویک ها به منابع نفتی بود.  انگلیس اینک در چالش میان رضاخان و خزعل و خان ها به عنوان اینکه این یک مسئله داخلی ایران است رسما خودرا بی طرف اعلام نمود و اجازه داد که رضا خان کنترل جنوب ایران را بدست گیرد و خزعل را دستگیر و زندانی و اعدام نماید       

نخست وزیری مشیرالدوله

 حسن پیرنیا ، مشیرالدوله

 پس از  استعفای قوام،    حسن پیرنیا ، مشیرالدوله با رأی اکثریت مجلس  به نخست وزیری رسید. و  در  ۲ بهمن ۱۳۰۰ (۲۲ ژانویه ۱۹۲۲) کابینه ی خود را معرفی نمود. مشیرالدوله در باره برنامه ی دولت خود به مجلس قول داد که تلاش خواهد نمود تا برنامه ی اصلاحات قوام السلطنه را ادامه خواهد داد. او گفت:

در باب مشی دولت عجالتاً همین قدر عرض می‌کنم که مشی دولت در سیاست خارجه مبنی بر تشیید حفظ روابط ودادیه با تمام دولت خاصه با دول همجوار خواهد بود. ولی بدیهی است با محفوظ ماندن منافع ایران (از طرف نمایندگان ـ احسنت احسنت)
در سیاست داخله هم سعی بلیغ و اقدام مجدانه خیلی وافی از طرف کابینه حتی المقدور در اجرای اصلاحات در دوائر دولتی خاصه در مالیه خواهد شد و قدمهائی که در کابینه سابق برای اصلاح مالیه برداشته شده البته در این کابینه تعقیب و تکمیل خواهد شد (جمعیت ـ انشاءالله انشاءالله) اهمیت امور مالیه به اندازه‌ای است که هر چه عرض کنم زائد است و آقایان نمایندگان کاملاً از اهمیت آن مستحضرند به خصوص که اصلاح مالیه دولت با آن امر دیگری که امروز مطمح نظر تمام آقایان نمایندگان و اهالی مملکت است یک ارتباط کاملی دارد و باید در این کابینه تکمیل و تقویت بشود.
 مقصود من تکمیل تشکیلات قوای نظامی است (از طرف نمایندگان ـ صحیح است) که به همت بهترین مرد فعال آقای سردارسپه وزیر جنگ چندی است شروع شده و امیدواری کامل دارم در این کابینه بیشتر از پیشتر در تکمیل آن بکوشیم.
 در باب پروگرام هم بنده شخصاً و همچنین اعضاء کابینه چنین تصور می‌کنند که چون پروگرام دولت سابق چندین جلسه در مجلس شورای ملی مطرح مذاکره بوده و کاملاً مورد مداقه آقایان نمایندگان محترم شده و از طرف دیگر مدتی هنوز از آن نگذشته یقیناً در کلیات مواد اصلیه او تغییری در نظر آقایان نمایندگان حاصل نشده به این جهت مواد اصلیه آن پروگرام را این کابینه تعقیب خواهد کرد. ولی اگر در مورد تجدید نظر در جزئیات یا کلیات پروگرام یک نظر جدیدی برای اعضاء کابینه حاصل شود به عرض نمایندگان خواهد رسید عجالتاً بیش از این چیزی ندارم عرض کنم و البته هر مطلبی در موقع خود به عرض مجلس شورای ملی خواهد رسید
جمعیت ایران در این هنگام  میان هشت تا ده میلیون تن سنجیده شده است. سه میلیون تن از ایرانیان در میان ایل های کوچنده بودند، که از میان آنان  ۷۵۰ هزار نفر ترک، ۶۵۰ هزار نفر کرد و ۲۵۰ هزار نفر عرب  سنجه شده اند. در این هنگام برنامه ی انگلیس برای  اروپایی نمودن ایران و پدیداری نیرویی همریخت برای رویارویی با بلشویک ها در رده ی بالای ارجحیت ها  قرار گرفته بود. و وجود چنین درصد بالایی از مردمان با زبانهای گوناگون دشواری بزرگی برای این برنامه بود، زیرا به بلشویک ها امکان می داد تا ایران را  راهکارهای تبلیغاتی و سیاسی پاره پاره نموده و هر پاره را به جمهوری های سوسیالستی شوروی پیوند زنند. هم اکنون بلشویک ها   ازجمهوری سوسیالیستی گیلان برهبری میرزا کوچک خان ودر مناطق کردنشین در غرب دریاچه ی ارومیه به رهبری  اسماعیل آقا سیمیتقو هواداری می نمودند.

لاهوتی و ارتش یک ریخت 

  بر پایه ی برنامه ی انگلیس برای برپایی ارتشی  یک ریخت زیر  فرماندهی یک ژنرال انگلیسی لازم بود که نیروهای ژاندارمری و قزاق ایران باهم ادغام شوند  در ۹ آذر ماه ۱۳۰۰ (۳۰ نوامبر ۱۹۲۱)  هنگامیکه دوتن از سرکردگان قزاق   کلنل محمدعلی پوریا و کلنل محمود خان پولادین برای اجرای این برنامه و  بر عهده گرفتن فرماندهی ژاندارمری شهرهای صوفیان و شرفخانه   در استان آذربایجان  به پادگان ژاندارمری  آمدند  فرمانده ی پادگان  سرگرد لاهوتیّ  که شاعر و روزنامه نگاری آرمانخواه بود که ملک الشعرا بهار درباره ی او می نویسد:
و در بعد از افتتاحِ مجلس دوم و استخدام ژنرال یالمارسن به عنوان فرمانده ژاندارمری ایران، به عشق خدمت به وطن داخل اداره ی ژاندارمری گردید و تا پایه ی یاوری ترقی کرد 
سرگرد لاهوتی (یاور در درجات نظامی آن دوران) از اینکه  قزاق های مزدور روسی  که اینک به صورت نیروهایی مزدور انگلیس در آمده بودند و   پوریا و پولادین از قزاق هایی هستند که در قزوین زیر نظر کلنل اسمایث آموزش دیده اند، خشمگین بود، به همراه سه تن از فرماندهانش؛ سروان  (سلطان در درجات نظامی آن دوران) تورج ميرزا،  سروان علی اكبر خان و  سروان عبد الصمد خان بران شدند که با فرستادن نماینده یی به سوی ملی گرایان  تبريز فرمانروایی شهر را به دست گرفته و سپس  برای کودتا به  سوی تهران حرکت نمایند .لاهوتی فرمان دستگیر‌ی و زندانی نمودن دو سرهنگ قزاق و ساعد الملك الهامی شهردار شرفخانه   را صادر نمود. و پس از نیمروز  ژاندارم ها   خطوط تلفن، تلگراف و راه آهن را قطع كردند.  گواهه ها نشان می دهند که او در این هنگام هنوز دلبستگی های مارکسیستی نداشت و چنین بود  که در توجیه بپا خیزی خود نوشت:
 ما بدین وسیله به اطلاع عامه مردم می‌رسانیم اقداماتی که در این روزها شاهد آن هستیم از آن روست که عده‌اي مترصدند لباس افتخار و عزت را از تن ما بیرون آورده و ما را به جامه ننگین قزاق‌ها ملبس سازند.
به نوشته ی ملک الشعرا بهار:
... سردار سپه توفیق یافت که اداره ی ژاندارمری را به تدابیر  و صبر بی نظیری که داشت به قزاقخانه  ملحق سازد، و این صاحب منصبان غیور و شجاع و وطنخواه را باتکرار و اصرار و زبان بازی وادار کند  که به طمع دنیا  و استفاده از نعمات جهانی داخل و هم قطار  با کسانی شوند  که به خون آنها تشنه اند و از بدنام ترین  و کم حس ترین طبقات ایرانی به شمار می روند.  
سردار سپه توانست با تدبیر و صبر و حقه بازی هایی که بلد بود و برای فاسد کردن افکار عمومی و آلوده ساختن مردم پاکدامن آنها را پی در پی  به کار می برد- ژاندارم را قزاق  کند. از ژاندارم فداکار و وطنخواه که  زیر دست "یالمارسن" آن مرد بزرگوار  سوئدی تربیت یافته بودند، قزاق بی حمیت و فرومایه و مداخل کن که زیر دست لیاخوف ها و افسران وحشی و جاهل روس بار آمده بودند و "تزار" را بر شاهنشاه ایران رجحان می نهادند بسازد! 
در ۱۶ بهمن ۱۳۰۰ ( ۵ فوریه ۱۹۲۲)  یکی از كارمندان کنسولگری آمريكا در تبریز، در نامه‌ای به انگرت می‌نویسد:
تا آنجا که من دریافته ام و با توجه به گفته های خود آنها، هدف اصلی همه ی این تنش ها برکنار کردن استاندار و  چالش با فرمان وزیر جنگ است که می‌کوشد ژاندارم‌ها را در نیروی قزاق‌ها ادغام کند. باید گفته شود که از هنگام  آغاز  این رویدادها  تا کنون آرامش و بسامانی بر سراسر شهر برپا بوده است. چندین بار لاهوتی اعلام کرده است که چنانچه کسی موجب آسیب سرنشینان شهر  شود، اعدام خواهد شد و از نیروهای خود خواسته است که با  همه ی توانایشان    برقراری نظم و آرامش را پاسداری نمایند. لاهوتی  در  همه ی سخنرانی‌ها و اعلامیه‌های خود،   تنها به مخالفت خود با ادغام ژاندارمری و قزاق‌ها تأکید می‌کند؛   از اینرو، اکنون به گفتگو با مجلس که حکومت اصلی در ایران به شمار می‌رود، درگیر است. ار دید من او یک شورشی نیست، بلکه خواسته‌های بخردانه و آشکاری دارد.

 مخبر السلطنه كه  فردای روز شورش از  رویدادهای شرفخانه آگاه شد، در پی دفاع از  تبریز برآمد، اما نيروهای شورشی کمیته انقلابی به نام "تجدد" بر پا کردند. در این هنگام  کمونیست ها به آنها پیوستند، و پس از  بازداشت  مخبر السلطنه  هدایت فرمان  شهر را به دست گرفتند.  لاهوتی تلگرافی به تهران فرستاد ودرخواست گفتگو با مشیرالدوله  را نمود.   مشیرالدوله برای  پیشگیری  از خونریزی مخبرالسلطنه  را به تهران احضار  نمود و  به هم‌زمان  به اجلال الملک دستور داد  تا به درخواست شورشیان  معاونت استانداری آذربایجان  را بر عهده گیرد و از اوخواست   که  بکوشد تا میان نیروهای قزاق و ژاندارمری  صلح بر پاشود. اما سر پرسی لورن باصلح میان دو گروه مخالف بود. او بی درنگ با لندن  تماس گرفت و درخواست نمود که بانک شاهنشاهی ایران (که  بانکی انگلیسی بود) هزینه ی جنگ قزاق ها را تأمین نماید.  

لورن در تلگراف ۱۷ بهمن ۱۳۰۰  (۶ فوریه ۱۹۲۲ ) خود  به لندن نوشت:
  ... ما به همان اندازه ی دولت ایران علاقمند به سرکوبی بی درنگ [لاهوتی] هستیم  
او به پافشاری درخواست نمود که بانک به شتاب ۵۰۰ هزارتومان ( در نرخ آنروز ۵۰۰ هزار دلار برابر با ۱۰۰ هزار لیره) به حساب رضا خان حواله کند.  

رضا خان وزیر جنگ به دستور لورن   سپاه  هزار نفره ی قزاق را از ساوجبلاغ به فرماندهی سرتیپ حبیب الله شیبانی  روانه ی تبریز کرد. قزاق ها در روزچهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۰۰  (۸ فوریه ۱۹۲۲ )،  به تبریز تاختند و به تاراج و کشت و کشتار پرداختند.  سرگرد لاهوتی  به همراه ۳۵۰ کمونیست و ژاندارم به شوروی گریخت و در سروده یی نوشت:

به راه عشق، جان و دین و دل را همسفر بردم
دل ودین قتل و غارت شد، فقط جانی بدر بردم 

 در ۲۱ تیر ماه به صلاحدید لورن، وزیر جنگ، سرتیپ امان الله میرزا رئیس ستاد ارتش  رابه فرماندهی کل  نیروهای آذربایجان و سرهنگ اسمعیل خان را به فرمانداری نظامی آذربایجان برگزید.

 در این هنگام بود که مشیرالدوله   لایحهٔ واگذاری امتیاز نفت شمال را به شرکت‌ استاندارد اویل به یاری مدرس و نصرت‌الدوله فیروز  به مجلس تقدیم نمود که همانگونه که گفتیم با ناخشنودی انگلیس و روسیه ی  شوروی  روبرو شد. 

روسها که پس از شکست جمهوری گیلان به رهبری میرزا کوچک خان  نتوانسته بودند جای پایی در ایران بیابند اینک به جنگ تبلیغاتی دست یازیده بود . روثشتاین، وزیر مختار روسیه، به برپایی بیش از بیست روزنامه ی هوادار مارکسیزم و مخالف دولت یاری  داده بود .  و فعالیتهای اتحادیه‌های کارگری با گرایشهای مارکسیستی و اعتصابها روبه افزایش بود.   سرپرسی لورن به  رضاخان فشار می نهاد که احتیاط و دودلی را کنار نهد و مصممانه تر عمل نماید.

عزاداری رضا خان در عاشورا 
روز دهم محرم عاشورا  دسته عزاداری قزاق ها با دسته موزیک عزا با اسب بی سوار امام درحالیکه رضا خان بر سر برهنه ی خویش کاه می ریخت و دیگر دارو  دسته ی ریاکار او برای انکه خودرا پابند به مذهب و معتقد به باورهای مردم نشان دهند به "سر و صورت  خود گِل و لَجن زده  عزاداری  می کردند, "  همان روز برای اینکه خود را طرفدار طبقه محروم نشان دهند گروه قزاق ها به زندان شهربانی ریخته و متجاوز از ۳۰۰ تن از زندانیان را به زور آزاد ساختند که رئیس شهربانی بی درنگ به  دیگر بار آنه را دستگیر نمود. اما این ماجرا برای  رفیق شومیاتسکی نشانه ی دیگری از انقلابی  بودن رضا خان بود .

به گزارش بهار به نقل از مکی:
 همچنین شب یازدهم دسته ی قزاق خانه  به بازار آمده و شام غربیان گرفته بودند و خود سردار سپه   سرو پا برهنه  شمع به دست گرفته و در مسجد جامع تهران  و مسجد شیخ عبدالحسین  که از بزرگترین مجالس روضه آن روز بود  آمدند و یک دور دور مجلس گردش کردند .  
این تظاهرات نشان می داد که سردار سپه فوق العاده نسبت به مقدسات مذهبی اهمیت می دهد و تا دوسه سال هم همه ساله این تطاهرات برقرار بود تا اینکه رئیس الوزرا شد  و از آن پس رفته رفته به کلی روضه و سینه زنی و دستجات آنها را قدغن کرد.
"مسبب حقیقی کودتا منم"

در این هنگام  افکار عمومی و کنجکاوی ایرانیان درباره یافتن عاملین و علل اصلی کودتا و بازی های انگلیس    به اوج رسیده   بود .  به پیشنهاد سرپرسی لورن  رضاخان در ۲ اسفندماه  ۱۳۰۰ (۲۱ فوریه ۱۹۲۲) با انتشار اعلامیه ئی خود را  کنشگر راستین کودتا خواند و  نوشت: "... در بعضی از جراید مرکزی پس از یکسال تمام که از مدت کودتا گذشته تازه دیده می شود که مسبب حقیقی کودتا را موضوع مباحث خود قرار داده و در اطراف آن قلمفرسایی می کنند  (...) آیا با حضور من، مسبب حقیقی کودتا را تجسس کردن مضحک نیست؟   (...) با کمال افتخار و شرف به شما میگویم مسبب حقیقی کودتا منم . (...) من از اقدامات خود در پیشگاه عموم ابداٌ شرمنده نیستم و با نهایت مباهات و افتخار ست که خودرا مسبب کودتا به شما معرفی می کنم. این یک فکری نبود که فثط در سوم حوت سال گذشته در دماغ من تأثیر کرده باشد. این یک  عقیده یی نبود که در تحت تأثیر افکار دیگران به من تحمیل شده باشد. (...)

چون در ضمن  تمام گرفتاری های دیگر برای من غیر مقدور است که هر روز در جراید به مقام رفع شبهات خصوصی برآیم صریحاٌ اخطار می کنم که پس از این برخلاف ترتیب فوق در هر یک از روزنامه ها از این بابت ذکری بشود  بنام مملکت و وجدان آن جریده را توقیف و مدیر و نویسنده آنرا هم هرکه باشد تسلیم مجازات خواهم نمود-- وزیر جنگ رضا
 البته این کاملا پیداست که این اعلامیه برگردانی بود از یک متن انگلیسی،  به ویژه هنگامیکه رضا خان در آن از "حقوق بشریت" human right خود ، "روح ملیت"  national character و  "اراده ی منتظم نظامی"    a determined spirit  of  the disciplined military  سخن می گفت.  هرچند ویراستاری فروغی آن متن را  تا به اندکی از  هوایی ایرانی  برخوردار نموده بود. سپس در ۱۷ اسفند ۱۳۰۰ ( ۸ مارچ ۱۹۲۲) او در هشدار نامه یی با تهدید اینکه "من قلم مخالفین می شکنم و زبانشان را می برم"  مدیران و سر دبیران روزنامه ها   را از کنکاش در باره ی کودتا و ادامه ی خرده گیری  به دیگر بار بر حذر داشت.  با این همه روزنامه نگاران میهن دوست از این اهن و تلپ های او نترسیدند زین العابدین فروزش  مدیر روزنامه نجات ایران در نوشته یی با نام  مستعار  ناصرالذاکرین در ۲۸ اسفند ۱۳۰۰ (۱۹ مارچ ۱۹۲۲) نوشت:
عامل کودتا تونبودی انگلیسها و نصرت الدوله بودند. اگر تو به این اقدام مبادرت نمی کردی یک صاحب منصب دیگری را می آوردند و چون می دانم که مرا گرفتار خواهی کرد من هم پنهان می شوم، توهم هرکار از دستت بر می آید بکن.
رضا خان برای دستگیری او ۱۰۰ تومان پاداش تعیین نمود. د راین هنگام نویسنده ی دیگری در روزنامه ی"حقیقت" برای رویارویی با تهدید ها ی او در سر مقاله یی درباره ی سوءاستفاده  های افسران ارتش از فساد مالی سردار اعتماد، رئیس قورخانه  از   به شدت   انتقاد نمود. رضاخان   که از این چالش به بسیار خود را باخته بود در پیام توهین آمیزی به مشیرالدوله (رئیس‌الوزرا)  نوشت که: "…. یا روزنامه حقیقت را توقیف کنید یا می‌سپارم که دیگر به دربار راهتان ندهند." برای مشیرالدوله ی مبادی آداب، دریافت چنین پیامی از قزاقی که مورد پشتیبانی انگلیس بود بسیار تحمل ناپذیر بود.

 در این هنگام ، رفتار رضاخان بسیار نامتعادلتر، خشن تر و نا آرامی های روانی و بی خوابی هایش و دلهره از کین جویی دشمنانش بیشتر میشد و چنین بود که به نوشته علی دشتی،  که بعدها در زمان محمد رضا پهلوی به سناتوری منصوب شد، در روزنامه اش شفق سرخ نوشت.  حسین صبا، مدیر ستاره‌ی ایران ؛  را به خاطر یک مقاله طنز آمیز "به قزاقخانه بردند و اعضای روزنامه را بیرون ریختند و در اداره را قفل کردند" و به این اکتفا ننمودند صبا را   " به میدان مشق بردند. به امر وزیر جنگ [رضاخان] او را شلاق زدند و سپس در یکی از اتاقهای آنجا به زندانش افکندند". 
 این رفتار نامتعادل روانی سال به سال خشن تر می شد برای نمون هنگامی که میرزا آقا فلسفی اصفهانی، مدیر روزنامه ی حیات جاوید، در سال ۱۳۰۱ درباره ی بودجه وزارت جنگ  نوشته یی انتقاد آمیزی منتشر کرد خود رضا خان با مشت محکمی  دندانهایش را در دهانش  شکست. اندکی پس از آن ،   قزاقها ی رضاخان به همراه مامورین شهربانی  میرزا هاشم خان مافی مدیر روزنامه وطن  را تا  تا دم مرگ کتک زدند و روزنامه های او را درآتش سوزانیدند.    
 به هر روی مشیر الدوله پیرنیا  ادامه ی کار را در چنین شرایطی ناممکن یافت و استعفا داد  وبا این که  اکثریت مجلس، به دیگر بار از او برای نخست وزیری دعوت نمود، وی از پذیرش دعوت سرباز زد  .


نخست وزیری قوام السلطنه در ۱۳۰۱ (۱۹۲۲)


احمد شاه در ۲۶ خرداد ۱۳۰۱ (۱۷ جون ۱۹۲۲) به دیگر بار قوام السلطنه را به نخست وزیری برگزید. در این هنگام انگلیس ها که از برنامه ی پیشین قوام برای جلب سرمایه های نفتی آمریکایی نگران بودند از رضاخان خواستند تا بر قوام فشار آورد تا در کابینه اش تعدادی از وزرای مورد نظرشان همانند محمود جم (مدیر المک) رضاقلی نیرالملک، که د ر کابینه ی پیشین مشیرالدوله وزارتخانه های دارایی و فرهنگ را در اختیار داشتند، را برگزیند. در این مورد ملک الشعرا بهار در نشست ۲۵ خرداد ۱۳۰۱ مجلس گفت:
ملک‌الشعرا -....بنده برای اطلاع ایشان و اطلاع سایر آقایان و کسانی که در خارج مجلس هستند ناچارم اطلاعات خود را عرض کنم. (...) بدیهی است وقتی از طرف یک جمعیتی نفیاً یا اثبات یک مداخلاتی در تشکیل کابینه بشود حتماً تشکیل آن کابینه به طور می‌انجامد ولی در این که چرا امروز کابینه معرفی نشده است بنده هم مثل آقای اقبال‌السلطان متحیر هستم و حق دارم از خودم و از مجلس سؤال کنم چرا امروز کابینه تشکیل نشد و حتی دو نفر از آقایان نمایندگان را که عضو هیئت متحده بوده‌اند خود آقای قوام‌السلطنه بدون اصرار و تحمیل هیئت متحده آنها را در نظر گرفته بودند و به ما اطلاع دادند که من این دو نفر را برای عضویت کابینه در نظر گرفته‌ام و برحسب اطلاعاتی که بنده داشتم بنا بوده است امروز کابینه معرفی شده باشد و حالا حق دارم متعجبانه از محیط و اوضاع و آقایانی که خارج از هیئت متحده هستند علت تأخیر تشکیل کابینه را سؤال کنم شاید پیش آنها یک اطلاعاتی باشد که نزد بنده نیست. بعضی‌ها هم حدس می‌زنند که افراد مستقل و منفردی که در مجلس هستند می‌خواهند یک تحمیلاتی به رئیس دولت بکنند و بعضی‌ها هم تصور می‌کنند که بعضی از نمایندگان که خارج از هیئت متحده هستند و همچنین از دسته‌جات فراکسیون‌ها یک تحمیلاتی نفیاً یا اثباتاً می‌شود و این تحمیلات باعث شده است که هیئت دولت امروز معرفی نشده است. نظر به این که بنده عضوبت یک هیئتی هستم که آن هیئت امروز اکثریت مجلس را دارا است برای این که بدانند این بحران مربوط به هیئت متحده و اکثریت مجلس نیست تقاضا می‌کنم این قضیه تحقیق شود اگر افرادی هستند که می‌خواهند عقیده خودشان را در تشکیل کابینه دخالت دهند البته هیئت دولت بنا به وظیفه‌ای که دارد نباید چندان پایبند فشارهای انفرادی بشود و باید به اکثریت مجلس تکیه کند و چنانچه وعده داده بودند هیئت دولت را زودتر معرفی نماید و اگر این تصورات و گفتگوها هم صحت ندارد باز مربوط به ما نیست. بالاخره تأخیر معرفی کابینه به هیچ‌وجه مربوط به نظر هیئت متحده نیست و حضرت والا مطلع باشند که هیئت متحده به هیچ‌وجه نفیاً یا اثباتاً تحمیلی به هیئت دولت نکرده و رئیس دولت را آزاد گذاشته است که هیئت وزرای خود را مطابق میل خود و با مراعات تجانس تشکیل بدهد و اگر از مجلس تحمیلی شده راجع به افرادی است که می‌خواهند در کابینه یک اعمال نفوذهایی بکنند و بنده هم با آن اعتماد نفوذها همراه نیستم.

 پس از آنکه  قوام کابینه اش را به مجلس معرفی و برنامه ی دولتش را  تقدیم نمود ، مجلس چهارم با اکثریت ۶۵ رای موافق در میان ۸۰ نفر از نمایندگان به او رأی اعتماد داد و احمدشاه که در اروپا بود فرمان نخست وزیری او را صادر نمود.

دکتر مصدق، وزیر دارائی در کابینه پیشین او ، که پیش از آنکه از دانشگاه نیوشاتل در سویس دکترای حقوق بگیرد،  در مدرسه آزاد علوم سیاسی , l’École libre des sciences politiques در رشته ی اقتصاد مالی la finance درجه ب لیسانس گرفته بود،  قوام را متقاعد ساخته بود که تنها راه برای رهایی از استعمار انگلیس، گسیختن از بند وابستگی مالی به آن کشور است. همانگونه که دیدیم مصدق در کابینه ی پیشین قوام ، با کارشکنی های سر پرسی لورن و نمایندگان دست چین شده ی وثوق الدوله ناچار به استعفا شد. این بار قوام که وزارت خارجه را خود بر عهده گرفته بود از حسین علا وزیر مختار ایران در آمریکا خواست که شوستر را به دیگر بار استخدام و به ایران بازگرداند و از سوی دیگر بر آن شد که شرکتهای نفت آمریکایی را به سرمایه گذاری در ایران ترغیب نماید.

دکتر آرتور میلسپو

در مورد استخدام شوستر، مشاورین وزیر خارجه ی آمریکا چارلز اوان هیوز  Charles Evan Hughes  در کابینه پرزیدنت وارن هاردینگ Warren G. Harding،  برآن بودند که شوستر مورد پذیرش انگلیس و لرد کرزن نخواهد بود  وبنابراین از لحاظ منافع کمپانی های نفتی آمریکا، و به ويژه استاندارد اویل که به تازگی به توافقی برای سهیم شدن در استخراج نفت شمال با شرکت نفت ایران و انگلیس رسیده بود،  استخدام او به صلاح نیست. ‌آنها به علاء  استخدام دکتر آرتور میلسپو  Arthur  Millspaugh ، یکی از مشاوران پیشین تجارت خارجی در وزارت خارجه را برای این کار پیشنهاد دادند 
 رضا خان، پس از ادغام ژاندارمری با نیروهای قزاق، در پیگیری برنامه ی انگلیس برای برپا ساختن ارتش یک پارچه ایران در زیر فرماندهی افسران انگلیس،  اینک میکوشید شهربانی را نیز ـ که زیر نظر مستشاران سوئدی اداره میشد و می بایست در حوزه مسئولیتهای وزارت کشور باشد ـ تحت نظارت خود در آورد. او در نامه ئی به قوام در این باره نوشت
برای تکمیل اطمینان وزارت جنگ از جریان امور تهران و گزارشهایی که همه روزه به این وزارتخانه میرسد، پیشنهاد میشود مقرر فرمایند ریاست نظمیه را به محمود آقاخان سرتیپ، حاکم نظامی محول و موکول بدارند تا با اطالعات کاملی که مشارالیه در امور داخلی شهر دارد، مراقب جریان آن اداره [شهربانی] بوده و انتظامات متصوره را از هر جهت فراهم دارد
  رضاخان همچنین  برای پیوستن دو اداره  مهم وزارت  دارائی  به وزارت جنگ  به افداماتی غیر قانونی و ناپسند دست یازید و در خلال سرنگونی کابینۀ قوام و تشکیل کابینۀ مشیرالدوله، یکی از افسران قدیمی قزاق را به ریاست انبار غلۀ دولتی، که زیر نظر وزارت دارائی بود، گمارد و نان تهران را تحت کنترل گرفت و قزاق دیگری را به ریاست اداره مالیه تهران منصوب  نمود.  نمایندگان مجلس و مطبوعات  هوادار او نیز  برضد قوام و برنامه های ضدانگلیس او سر به شورش برداشتند.   سرپرسی لورن که از احساسات ضد انگلیسی مردم آگاه بود از نمایندگان سوسیالیست خود در مجلس  خواست تا قوام را  از هواداران انگلستان  درشمرده،  واورا به باد انتقاد گیرند.   قوام  برای رویارویی با این  نیرنگها،  لایحه ی مطبوعات را،  به یاری مدرس و اکثریت مجلس از تصویب گذراند.

 بپاخیزی اسمعیل خان سمیتقو

در  مرداد  ۱۳۰۱ (جولای ۱۹۲۲)  رضا خان به  دستور  قوام السلطنه  نیروی نظامی را برای سرکوبی شورش اسمعیل خان سمیتقو به آذربایجان فرستاد و در  ۲۰ مرداد (۱۲ اگوست) باروی چهریق بدست نیروهای دولت افتاد. 


 اسماعيل سيميتقو از سرکردگان ایل شکاک  درسزمین های اورميه، خوی، سلماس، سولدوز و ساوجبلاغ  بود  که باروی چهريق  را پایتخت خود کرده بود.  تبار شكاك از دو تیره ی اصلي عبدويها ی چهريق  که  در بخش شمالي درياچه اورميه سرنشین بودند که زیر فرمان اسماعیل آقا سیمکو (سيميتقو بودند ، و تیره ی دیگر مامدديها بودند  که در بخش جنوبي نشیمن داشتند به فرمان    عمرخان عموي سيميتقو بودند. 

 اسماعيل سيميتقو پس از کشته شدن برادرش به دست نیروهای  دولتی  به سرکردگی ایل شكاك  رسیده بود،  او در جنگهای مشروطه میان  مردم خوی و سردار ماكو،  به هواداری محمدعلی  شاه ونیروهای روس در نبردهای چند شهر آذربایجان   مانند خوی و تبریز شرکت نموده بود  و پس از انقلاب روسیه و خروج نیروهای روس توانسته بود دامنه ی هنایش خودرا گسترش دهد.
 پس از آنکه سردار فاتح از ياران صمدخان شجاع الدوله به فرمانداری اورميه و سلماس برگزیده شد براي  از میان بردن  او بمبی پنهان شده را در اردیبهشت ۱۲۹۸  (می ۱۹۱۹ ) به آوند هدیه یی از سوی بستگانش  برای او فرستاد که در اثر انفجار آن برادر  اسمعیل خان  وشماری از پیروان او كشته شدند.  

پس از دنباله یی پرخشونت از درگیری ها، در خرداد ۱۲۹۸ (جون ۱۹۱۹)  انگلیس ها برای آرام نمودن منطقه بر‌آن شدند  که سیمیتقو را به استانداری ارومیه  برگزینند و این به منزله جداییی آذربایجان غربی از ایران  بود. به هرروی زیر فشار  انگلیس ها  سپهدار اعظم  نخست وزیر و سپسالار استاندار ‌آذربایجان ضياء الدوله را از  فرمانداری ارومیه برکنار نمودند،  به اسماعيل سيميتقو لقب سردار نصرت  دادند.  واورا  به عنوان پاسدار برخی از شاهراه ها  در منطقه های مرزی  شناختند ، ولی سردار فاتح  را به  فرمانداری سلماس و اورميه  برگزیدند.

 دراین هنگام بود که اسمعیل خان  که براستی به فکر استقلال افتاده بود، به گزارش  ژنرال بیچ  ‌Beech، به او  گفت: 
 ترکها مرده اند و اینک ما [ انگلیسها] از کردها می خواهیم که خود را وابسته  به  ملتی مرده بنمايیم، که زیر فرمان نابهنجار یک شاه مرده است  . 
سمیتقو مایل بود که در دادو ستدی با انگلیس ها  کشور کردستان را در سرزمین ترکیه برپا دارد.  او به بیچ می گفت:  "با ما کردهای این سوی مرز  در ایران همان رفتاری را بکنید که دارید با  کردهای  سید طه  در  آنسوی مرز میکنید." هنگامی که انگلیس ها به درخواست او پاسخ مثبت ندادند  او از میهن پرستان ترکیه کمک خواست. و با وعده ی تاراج و زنهای به برده گرفته ی مسیحی و مسلمان از سلماس فراریان آنها را  به نیروهای خود می افزود، از آنها اسلحه می خرید و  به آنها قول کمک در برابر تهدید انگلیس ها و ارمنی ها را میداد و  پیمان میکرد که از کوچ مسیحی ها جلوگیری خواهد نمود.

  در شهریور ۱۲۹۸ (سپتامبر ۱۹۱۹)   سمیتقو همایشی از تیره های مختلف کرد  در آذربایجان غربی را فرا خواند  اما اختلاف میان خان ها زیاد یود   وبرخی مانند هرکی ها،  بگ زاده ها   و دشت ها به همایش نیامدند  زیرا پیمان دوستی با تیره دیگری  از شکاک های رقیب داشتند. واز سوی دگر آمر خان از دیگر رقبای او به   به سردار فاتح پیمان یاری بر علیه او داده بود.

در پايیز نیروهای   سمیتقو  به آن اندازه افزایش یافته بود که بتواند موقعیت دفاعیش را در اطراف دریاچه ارومیه تحکیم نماید و به مردم سلماس و قوتور هشدار دهد که اینک آنان درسرزمین های زیر فرمان او به سر می برند .  همچنین او برای نشان دادن قدرت خود با همه ی اینکه با شیخ برزینجی سر دشمنی داشت به چهل نفر از بستگان او پناهندگی داد.    

پیمان راپالو و سمیتقو
  پس از پایان  کنفرانس ورسای کشورهای پیروز در جنگ جهانی اول از آلمان  و روسیه ی شوروی دعوت نمودند که در یک کنفرانس  اقتصادی در جنوا  ی ایتالیا  در اردیبهشت ۱۳۰۱ (  آوریل ۱۹۲۲) شرکت نمایند.  لنین این دعوت را پذیرفت  ووزیر خارجه ی خود  گریگوری چچرین  را به همراه  ماکسیم لیتوینوف  و لئونید کارازین به آن  کنفرانس اعزام داشت .   چچرین در مسیر خود به کنفرانس در برلین توقف نمود و پیش نویس پیمانی را به  والتر راثنو   Walter Rathenau وزیر خارجه ی آلمان پیشنهاد نمود . اما دولت آلمان که امیدوار بود شرایط دوستانه یی در کنفرانس جنوا به دست آورد در نخست با آن پیمان موافقت ننمود . در گفتگوهای مقدماتی دول متحد به روسیه فشار آوردند که می باید وامهای دولت تزاری  را به عنوان وامهای خود بپذیرد . چچرین پاسخ داد که  روسیه در برابر خواستار آنست که متحدین  خسارات جنگ به روسیه را جبران نمایند.   در این هنگام دولت آلمان که دریافت دشمنی فرانسه و انگلیس کاهش پذیر نیست به روسها  آمادگی خود را برای پذیرفتن پیمانشان اطلاع داد. 

در ۲۶ فروردین ۱۳۰۱ ( ۱۶ آوریل ۱۹۲۲)  با پیمان پنهانی  راپالو Rapallo Treaty  آلمان وروسیه شوروی روابط خودرا عادی ساختند  . این پیمان به آلمان اجازه میداد که  از زیر تعهدات خود در پیمان ورسای شانه خالی کند. هردو کشور در پیمان ورسای تنها گذاشته شده بودند  واینک از یکدگر پشتیبانی میکردند . ألمان نخستین کشور  غربی بود که حکومت بلشویک ها را  شناسایی می نمود برپایه این پیمان آلمانها سربازان ارتش سرخ را آموزش میدادند. دوکشور همه ی ادعاهای خود را نسبت به یکدگر به گنار نهادند و باهم قول همکاری اقتصادی دادند.

چچرین  در دیدارش با گراف شولنبرگ Graf Schulenberg از  مقاصد انگلیس در ایران ابراز نگرانی نمود.   و از اینکه شرکت نفت انگلیس به استاندارد اویل پیشنهاد داده است تا با هم در امتیاز نفت شمال ایران شریک شوند شکوه نمود.  چنین می نمود که  پیشنهاد همکاری شرکت نفت انکلیس و استاندارد اویل از سوی وینستون چرچیل بوده است تا از بروز تنش میان انگلیس و امریکا جلوگیری نماید -- ما در جای خوددر باره ی جزئیات این مسئله سخن خواهیم داشت .  ولی در اینجا  به این اکتفا می نمائیم که بگوئیم که دولت انگلیس برای اینکه ایران با دادن امتیاز نفت شمال به شرکت نفت انگلیس و استاندارد اویل موافقت نمابد  با پشتیبانی از سمیتقو  ایران  را زیر فشار مالی هزینه های جنگی نهاده بود.

روسیه در شرایطی  نبود  که از ایران پشتیبانی نماید  . چچرین چاره ی این دشواری را در کمک اقتصادی آلمان  به ایران می دید.  و آمادگی روسیه را برای عبور ترانزیت کالاهای آلمان از خاک روسیه به ایران  به ‌راثنو اطلاع میداد . اما دشواری در این بود که حکومتهای آذربایجان و گرجستان  از اینکه در پیمان راپالو بهره یی نداشتند  با عبور ترانزیت کالاهای آلمانی  از سرزمینشان موافقت نمی نمودند.  در این رابطه، نشریه ی  اکونومیچسکایا ‌ژیزن Экономическая жизнь پیمان راپالو را به شدت مورد انتقاد قرار داد زیرا به باور روزنامه  این تنها آلمان بود که از گشایش راه ترانریت بهره می برد.  البته اوضاع سیاسی آلمان در میانه ی دوجنگ جهانی بسیار بی ثبات بود و صنعتگران آلمان بسادگی نمی توانستند به بازارهای ایران دسترسی داشته باشند مگر اینکه در شرکتهای چند ملیتی سرمایه گذاری می نمودند . به ویژه انگلیس  از  جایگاه انحصاری خود در بازارهای ایران با حساسیت بسیار پاسداری می نمود و موانع بیشماری را  برای پیشگیری  ازهرگونه رقابت برپا ساخته بود.  

در چنین شرایط بود که قوام السلطنه توانست از بی ثباتی سیاسی انگلیس و سقوط کابینه ی للوید جرج بهره گیرد و با فرستادن نیروهای دولتی ایران
   به سرکشی اسماعيل سيميتقو پایان دهد، هرچند این پیروزی با تبلیغات روزنامه های هوادار انگلیس به اسم رضا خان ثبت شد.  

 در این هنگام  سر پرسی لورن که می‌دید اصلاحات مالی و گفتگوهای نفت  قوام دارد همه ی نقشه های کرزن را بباد میدهد بار دیگر  رضاخان  و روزنامه هایش را به چالش و کارشکنی با او واداشت. رضا خان  روزنامه های مزدور وادار نمود تا بر  علیه قوام مقاله هایی تند و انتقادی بنویسند.  از سوی دیگر، هزینه های شورش ها، فشار مالی انگلیس که روند در آمدهای گمرکی و نفتی به دولت را کند نموده بود و ناتوانی از گرفتن وام دست و پای  قوام را بسته بود. 

ناخشنودی انگلستان از قوام، مسئله یی تازه نبود.  سرپرسی لورن  راهکارهای رئیس دولت را  "دغلبازانه" خوانده و اعلام داشته بود که به قوام نمیتوان اعتماد کرد. شوروی نیز،  با توجه به امتیازاتی که  لئونید کراسین در مذاکراتش به انگلیس ها داده بود (ودر این باره در جای خود به آن خواهیم پرداخت) اینک  از تلاش قوام برای استخدام مشاوران آمریکایی و واگذاری امتیاز نفت شمال به کمپانیهای آن کشور، در زمینۀ سیاست بازرگانی با او سر دشمنی داشت.  به ويژه شومیاتسکی، سفیر جدید شوروی در تهران،  همانگونه که خواهیم دید، اینک به آسانی در دامی که سر پرسی لورن برایش چیده بود افتاده بود تا آنجا که بر پایه ی گزارش های او اینک استالین و پلیس مخفی روسیه باور نموده بودند که رضا خان انقلابی راستینی از طبقه ی رنجبرانست که می خواهد نظام فئودالی  ایران را سر نگون نماید.  در این هنگام روسیه پس از موفقیت "راهکار نو اقتصادی"  Новая экономическая политика لنین روسیه احساس توانمندی می نمود   و در پائیز   ۱۳۰۱ (۱۹۲۲) هنگامیکه متحدین روسیه را برای پرداخت بدهی ها دولت تزار زیر فشار گذاشته بودند  چچرین در کنفرانس لاهه  با در نظر گرفتن  اینکه بونار لاو نخست وزیر تازه ی انگلیس  تازه کاربود  اینک می توانست بگوید:  "ما ترجیح میدهیم که شکیبا باشیم  تا اینکه امتیاز بدهیم " موقعیت بین المللی روسیه  اینک توانمندتر شده بود . به گفته ی چچرین  هدفهای روسیه شوروی در دو زمینه بود "استحکام موقعیت ما در اروپا به آوند یک قدرت بزرگ ... و استحکام قدرت مان در ترکیه".  در برنامه ریزی برای  "سیاست شرقی" روسیه Восточная политика هدف شوروی پیدا کردن دوستانی در ایران، ترکیه، افغانستان و چین بود تا به انزوای روسیه پایان دهد. 

اما اینک با سابقه ی روسیه،  بر پایی دوستی با ایران  دشوار بود زیرا به باور او  "نه!  کلاه بردار های ما بی رحمانه پوست مردم ترکیه و ایران را کنده اند" آنها با دغلبازی  مشتری هایشان  را "فریب داده وتاراج کرده اند". کمپانی ها ی به اصطلاح "مخلوط" ما  با طرزفکر کلاهبردارها و امپریالیستها بسوی ایرانی ها  ابزارهای اصلی ما برای بردگی اقتصادی ایرانی ها بودند  و خدمت بزرگی به انگلیسی ها کردند."  و اینک رضا خان  توانسته بود به شومیاتسکی خود را انقلابی راستینی نشان دهد که  می توانست دوست خوبی برای روسیه باشد. و اشتباهات روسیه را جبران نماید! و اگر روسیه  دوستانی در ایران و ترکیه نمی یافت، چچرین بر این باور بود، که ایران سپری برای  باکو "دشمن داخلی" روسیه  است، همانگونه که ترکیه سپری برای  قفقاز، دشمن دیگر روسیه ست.  

چنین بود که روزنامه  های زیر پشتیبانی سفارت روسیه  به کابینه ی قوام بی رحمانه می تاختند.  به گفته ی شومیاتسکی :  
چند روز قبل که خدمت اعلیحضرت همایونی شرفیاب شده بودم، از کابینه قوام السلطنه شکایت نمودم که روابط ما رابا دولت ایران به کلی تیره نموده. با نهایت میل و شوق، مقصود داریم همه وقت روابط دولت ایران و روس خوب باشد. به واسطه دروغگویی و بدرفتاری قوام السلطنه به کلی از عقیده خودمان برگشتیم. مقصود دولت روسیه این است که روابط تجاری با دولت ایران را طوری که به مصالح و صرفۀ دولت ایران باشد، پیشنهاد کند که [به اختلافات] خاتمه داده شود. این کابینه نظر به دوستی با انگلیسیها مانع هستند. عزل قوام السلطنه را خواستم از اعلیحضرت همایونی. 

 اینک نمایندگان دستچین شده تصمیم به استیضاح کابینه گرفتند. کابینە ی قوام   پس از ۸ ماه زمامداری در ۵ بهمن ۱۳۰۱  بر سر سوءاستفاده از تمبر دولتی در مجلس استیضاح شد و سقوط کرد. سلیمان میرزا اسکندری، رهبر سوسیالیستها، که در کابینۀ پیشین، درپی اختالفات با مصدق، کابینه را به سقوط کشانده بود، این بار نیز نقشی فعال در سقوط کابینه داشت.




* کاسه در زیر نیم کاسه درست است و به معنای فریب است . رسول پرویزی در  شلوارهای وصله اش لین را به درستی دریافته و دهخدا و برخی دیگر که این ضرب المثل را  نیم کاسه یی زیر کاسه نوشته اند در اشتباهند. زیرا نیم کاسه در زیر کاسه فریب نیست . چون همه میدانند  که نیم کاسه  از کاسه  کوچکتر ست. ولی با فریب "بازی با اندازه ها" . فریبکار کاسه ی کوچکتری را در زیر نیم کاسه  می نهد و شرط را می برد.  

فهرست بخش ها


بخش یکم: بحران گرجستان
بخش دوم: گریبایدف و پیمان ترکمانچای 
بخش سوم : تقسیم ایران در پیمان ۱۹۰۷
بخش چهارم: ملی شدن شرکت نفت ایران و انگلیس در انگلیس و جنگ جهانی نخست 
  بخش پنجم : بپاخیزی میرزا کوچک خان و شیخ محمد خیایانی و کودتای سید ضیا الدین طباطیائی
بخش ششم: نخست وزیری قوام السلطنه پس از کودتای سیدضیاء
بخش هفتم : قوام السلطنه و مسئله ی نفت
بخش هشتم : کابینه ی مشیرالدوله ، تبعید قوام ونخست وزیری رضا خان 
بخش نهم : از دولت مستوفی الممالک تا داوش به پادشاهی رضاخان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بخش سوم - پادشاهی محمد شاه قاجار (۱۸۴۸-۱۸۳۴) و سرزدن جوانه های مشروطیت

        ا یک سال  پس از درگذشت عباس میرزا، پدرش فتحعلی‌شاه قاجار، پس از سی وهفت سال پادشاهی، در روز پنج‌شنبه یکم آبان ۱۲۱۳ (۲...