فهرست بخش ها
گیتی نوین
و
فرید نوین
موقعیت استراتژیک ایران در فلات قاره میان خلیج فارس و دریای مازندران و نیاز روسیه برای داشتن بندری در آبهای گرم و کشمکش های ناشی از آن میان روسیه ی تزاری و امپراطوری بریتانیا از سده ی نوزدهم کشور را در هسته یِ مرکزی"بازی بزرگِ" لرد کرزن قرارداده بود تا آنجا که در دهه ی پایانی سده ی نوزدهم او از ایران به آوند مهره ئی پر اهمیت "در گستره ی بازی شطرنجی برای فرمانروایی بر جهان" نام می برد.
در مقایسه با هندوستان و چین ومصر و الجزایر و مراکش و بسی دیگر از کشورها که بزیر فرمان استعمار گران شدند ایران توانسته بود، از درگیری بریتانیا و روسیه با هم بهره گرفته و ناوابسته و یک پارچه باقی بماند. هرچند انگلیس و روس با دریافت امتیازها، حقوق فراسرزمینی و هنایش های رخنه گرانه در گزینش وزیران، فرمانداران و گاه حتی در گزینش جانشینان پادشاه با ولعی آزمندانه استقلال ایران را میخائیدند، اما راستی این بود که در این بازی اندوهگین راه چاره دست یابی به فناوری بود تا بر دور باطل فقر و بیسوادی وعقب ماندگی و ناتوانی که موجب افزایش فقر میشد فائق آمد .
این میرزا تقی خان امیرکبیر بود که به امید دسترسی به فناوری ودانش غرب، به نهادهای مسیحی آمریکایی، پروا داد تا که نهادهای آموزشی شان را در ایران بر پا دارند به ویژه برپایی نهاد آموزشیی مانند دارالفنون در ۱۲۳۱ (۱۸۵۲) چشم انداز بهتری را از دید روشنوای فرا گسترِ او نمایان می نماید. که حتی نام دارالفنون نشان میدهد که آماج امیر چیره شدن بر فناوری بود. با این همه چرخهای سنگین استعمار به شتاب در گردش بود و تنها یکسال پس از انقلاب مشروطیت بود که انگلیس و روس ایران را در میان خود به مناطق نفوذ تقسیم نمودند.
پیمان روسیه و انگلیس برای تقسیم ایران در ۱۲۸۶ (۱۹۰۷)
اوضاع ایران در سالهای نزدیک به انقلاب مشروطه بس آشفته بود و این آشفتگی فرصتی بس مناسب برای افزایش هنایش انگلیس و روسیه، که تنش ورقابت در میان شان به اوج رسیده بود، را در ایران فراهم می ساخت. تا ۱۲۸۳ (۱۹۰۴) که روسیه درگیر جنگ با ژاپن شد، همانگونه که نامه های سر سسیل اسپرینگ-رایس Sir Cecil Spring-Rice، وزیر مختار انگلیس در ایران نشان میدهد؛ چنین می نمود که در رقابت با انگلیس، روسیه دست بالا را دارد. هرچند پس از شکست روسیه از ژاپن، و هزینه های کمرشکن جنگ، آن کشور ناچار شد تا در سیاستهای استعماری خود بازنگری نماید و بکوشد تا به توافقی با امپراطوری انگلیس دست یابد.
برای دریافت موقعیت پیچیده ی ایران در آستانه ی سده ی بیستم می باید به شتاب رویدادهای اروپا را در پایان سده ی نوزدهم مرور نمائیم و به ویژه روابط استعماری کشورهای انگلیس، روسیه ، آلمان و فرانسه را بررسی نمائیم.
در این هنگام آلمان که پس از وحدت شاهزاده نشین های آلمانی در زیر رهبری بیسمارک با شتابی فراوان می خواست فاصله ی پیشرفت صنعتی و استعماری خود را با فرانسه و انگلیس بپوشاند، به اندیشه ی رقابت در استعمار افتاده بود . در ۱۸۸۲ "هم پیوستگی استعماری آلمان" Deutscher Kolonialverein درفرانکفورت زیر فشار افکار عمومی و مطبوعات برپا شد. و در ۱۸۸۴ "انجمن برای استعمار آلمان" Gesellschaft für Deutsche Kolonialisation برپا گردید. در ۱۸۸۷ این دو نهاد به هم پیوستند و "انجمن استعماری آلمان" Deutsche Kolonialgesellschaft را در برلین برپا داشتند. در سالهای میان ۸۵-۱۸۸۴ آلمان کشورهای توگو، کامرون، آفریقای خاوری آلمان (تانزانیای کنونی) و جنوب باختری آفریقا (نامیبیای کنونی) را به زیر استعمار خود کشیده بود، اما هیچکدام از این سرزمین ها به غنای مستعمرات فرانسه و انگلیس نبودند.
پس از کناره گیری بیسمارک از نخست وزیری آلمان، در ۱۸۹۰، اندکی پس از آنکه نوه ی دختری ملکه ویکتوریا کایزر ویلهلم دوم بر تخت امپراطوری آلمان نشست، سیاست گسترش خواهی و استعماری آلمان از نو زنده شد. به ویژه انگلیس از نقشه ی راه آهن بغداد آلمان نگران بود و آنرا خطری جدی برای منافع نفتی خود در ایران می دیدید.
بیسمارک توانسته بود در نبردهای جدا جدا ی خود با فرانسه و اتریش و دانمارک ، هرسه کشور را شکست دهد. و اینک فرانسه که از شکست ناپلئون سوم در سدان بسیار مبهوت مانده بود، برآن بود تا از تفوق صنعتی و استعماری خود برای کین جویی از آلمان بهره گیرد و احتمال این که فرانسه به دیگر بار نیرومندانه آلمان را به چالش بخواند بیسمارک را نگران می داشت و از این رو بود که می کوشید تا در پیمان دوستیی با روسیه و اتریش اندر آید.
هرچند، بیسمارک در ۱۸۷۳ توانسته بود با "اتحاد سه امپراطور" Dreikaiserbund ، فرانسه را منزوی نماید، اما این اتحاد به خاطر تنش میان روسیه و اتریش بر سر کشورهای اسلاوِ هم نژادِ روسیه در بالکان، از لحاظ نظامی ارزش چندانی نداشت. در ۱۸۷۵ بیسمارک برای به هراس افکندن فرانسه موجبات انتشار مقاله یی در زیر آوند "آیا جنگ در دیدرس است؟" ? Ist der Krieg in Sicht را در روزنامه ی پر هنایش برلین پست Post فراهم آورد . دولتمردان آلمان در بحران "جنگ در دیدرس" Die Krieg-in-Sicht-Krise از امکان جنگ پیشگیرانه سخن می گفتند، و این واکنش و اعتراض انگلیس را برانگیخت .
پس از انکه اسلاوهایِ امپراطوری عثمانی در سالهای ۷۷ -۱۸۷۵ بپا خواستند روسیه در نقش پشتیبان اتباع مسیحی سلطان به نبرد با عثمانی شد و با همه اینکه به اتریش اطمینان داده بود که بر سر برپاسازی "بلغارستان بزرگ" نیست، درست همان کرد وپس از شکست ترکیه، بلغارستان بزرگ را در پیمان "سن استفانو" بر ترکیه تحمیل نمود. والبته امپراطوری های اتریش و انگلستان از این اقدام روسیه که موازنه ی اروپا را بر هم میزد بس خشمگین وناخرسند بودند.
بیسمارک که می خواست از پیکار میان روسیه و اتریش پیشگیری نماید، در نقش "میانجی بی ریا"، کنفرانس برلین را در ۱۸۷۸ بر پاساخت؛ که در آن علیرغم ناخشنودی روسیه، بلغارستان بزرگ را به سه کشور کوچک تقسیم نمود، و چنین شد که روسیه به آزردگی از "اتحاد سه امپراطور" کناره گرفت.
بیسمارک در ۱۸۷۹ پیمان دوجانبه ی اتحاد با اتریش را بر پاساخت که مرزهای جنوبی آلمان را مصون می داشت . روسیه که اینک از این اتحاد به هراس افتاده بود در ۱۸۸۱ به اتحاد تازه ی سه امپراطور بازگشت. ایتالیا در ۱۸۸۲ به این پیمان پیوست، و با همه ی آنکه بیسمارک به توان نظامی ایتالیا وقعی نمی نهاد، اما از اینکه فرانسه را از داشتن متحدی دیگر محروم نموده بود راضی بود. در سالهای ۸۷-۱۸۸۵ آتش بحران بلغارستان به دیگر بار زبانه کشید و تنش میان روسیه و اتریش وخیمتر گردید. چنین بود که روسیه به دیگر بار از اتحاد سه امپراطور کناره گرفت و اعلام نمود که دیگر هرگز به آن اتحاد باز نخواهدگشت.
در این هنگام بود که بیسمارک "پیمان باز بیمه گی" Der Rückversicherungsvertrag را در ۱۸۸۷ به پنهان با روسیه بست، که به موجب آن اگر اتریش به روسیه حمله می آورد؛ آلمان بی طرف می ماند، و اگر فرانسه به آلمان حمله می آورد، روسیه بی طرف می ماند. و بدین سان از اتحاد روسیه و فرانسه پیشگیری می نمود.
هر چند، پس از کناره گیری بیسمارک از نخست وزیری آلمان، کایزر ویلهلم دوم از بازنوکردنِ پیمانِ "باز بیمه گی" خودداری ورزید . و چنین بود که چهار ماه بعد ناوگانی فرانسوی از پایگاه دریایی روسیه در کرونستات Kronstadt دیداری دوستانه داشت، اینک کابوس دیرینه بیسمارک از جنگ آلمان در دو جبهه ی مرزهای فرانسه و مرزهای روسیه زنده شده بود.
در ۱۸۹۸ تئوفیل دکلاسه Théophile Delcassé، به وزارت امورخارجه ی فرانسه در کابینه ی بریسون منصوب شد . او که به شدت از آلمان بیزار بود کوششی پر دامنه را برای منزوی نمودن آلمان آغاز نمود. اما در این هنگام، که هنوز خاطره ی جنگهای ناپلئون از یاد ها نرفته بود، دوستی میان انگلیس و فرانسه ناممکن می نمود؛ به ویژه رقابت استعماری دوکشور در آفریقا بر تنش میان آنان می افزود.
ازسوی دیگر، دوستی نهادین میان انگلیس و آلمان با پیوندهای دودمانی (زیرا که ملکه ویکتوریا مادر بزرگِ کایزر ویلهلم و ادوارد هفتم دائی او بود،) مستحکم بود. با این همه ادوارد هفتم که دلخوشی از خواهر زاده ی بلند پرواز و مزاحمت آفرین خود نداشت، هوادار دوستی با فرانسه بود و پس از نشستن بر تخت پادشاهی انگلیس در ۱۹۰۱ هماهنگی با راهکارهای دکلاسه را به سود انگلیس می دید.
اگرچه در حادٍثه ی فاشُدا در سودان (شهر کودوک) د ر۱۸۹۸، هنگامیکه نیروها فرانسه بر روی رودخانه ی نیل سپید با نیروهای انگلیس در نیل بالاسر درگیر شدند و نزدیک بود که این حادثه به نبرد میان فرانسه و انگلیس منجر شود. اما دکلاسه توانست آن دشواری را با دیپلماسی چاره کند و در ۱۹۰۴ دو کشور به "تفاهم دوستانه" Entente Cordiale رسیدند. انگلیس بر مصر سرپرستی گرفت و فرانسه مراکش را به چنگ آورد.
برای دریافت موقعیت پیچیده ی ایران در آستانه ی سده ی بیستم می باید به شتاب رویدادهای اروپا را در پایان سده ی نوزدهم مرور نمائیم و به ویژه روابط استعماری کشورهای انگلیس، روسیه ، آلمان و فرانسه را بررسی نمائیم.
![]() |
سر ادوارد گری وزیر خارجه انگلیس |
![]() |
سر سسیل اسپرینگ رایس وزیر مختار انگلیس در ایران |
در این هنگام آلمان که پس از وحدت شاهزاده نشین های آلمانی در زیر رهبری بیسمارک با شتابی فراوان می خواست فاصله ی پیشرفت صنعتی و استعماری خود را با فرانسه و انگلیس بپوشاند، به اندیشه ی رقابت در استعمار افتاده بود . در ۱۸۸۲ "هم پیوستگی استعماری آلمان" Deutscher Kolonialverein درفرانکفورت زیر فشار افکار عمومی و مطبوعات برپا شد. و در ۱۸۸۴ "انجمن برای استعمار آلمان" Gesellschaft für Deutsche Kolonialisation برپا گردید. در ۱۸۸۷ این دو نهاد به هم پیوستند و "انجمن استعماری آلمان" Deutsche Kolonialgesellschaft را در برلین برپا داشتند. در سالهای میان ۸۵-۱۸۸۴ آلمان کشورهای توگو، کامرون، آفریقای خاوری آلمان (تانزانیای کنونی) و جنوب باختری آفریقا (نامیبیای کنونی) را به زیر استعمار خود کشیده بود، اما هیچکدام از این سرزمین ها به غنای مستعمرات فرانسه و انگلیس نبودند.
پس از کناره گیری بیسمارک از نخست وزیری آلمان، در ۱۸۹۰، اندکی پس از آنکه نوه ی دختری ملکه ویکتوریا کایزر ویلهلم دوم بر تخت امپراطوری آلمان نشست، سیاست گسترش خواهی و استعماری آلمان از نو زنده شد. به ویژه انگلیس از نقشه ی راه آهن بغداد آلمان نگران بود و آنرا خطری جدی برای منافع نفتی خود در ایران می دیدید.
هرچند، بیسمارک در ۱۸۷۳ توانسته بود با "اتحاد سه امپراطور" Dreikaiserbund ، فرانسه را منزوی نماید، اما این اتحاد به خاطر تنش میان روسیه و اتریش بر سر کشورهای اسلاوِ هم نژادِ روسیه در بالکان، از لحاظ نظامی ارزش چندانی نداشت. در ۱۸۷۵ بیسمارک برای به هراس افکندن فرانسه موجبات انتشار مقاله یی در زیر آوند "آیا جنگ در دیدرس است؟" ? Ist der Krieg in Sicht را در روزنامه ی پر هنایش برلین پست Post فراهم آورد . دولتمردان آلمان در بحران "جنگ در دیدرس" Die Krieg-in-Sicht-Krise از امکان جنگ پیشگیرانه سخن می گفتند، و این واکنش و اعتراض انگلیس را برانگیخت .
پس از انکه اسلاوهایِ امپراطوری عثمانی در سالهای ۷۷ -۱۸۷۵ بپا خواستند روسیه در نقش پشتیبان اتباع مسیحی سلطان به نبرد با عثمانی شد و با همه اینکه به اتریش اطمینان داده بود که بر سر برپاسازی "بلغارستان بزرگ" نیست، درست همان کرد وپس از شکست ترکیه، بلغارستان بزرگ را در پیمان "سن استفانو" بر ترکیه تحمیل نمود. والبته امپراطوری های اتریش و انگلستان از این اقدام روسیه که موازنه ی اروپا را بر هم میزد بس خشمگین وناخرسند بودند.
بیسمارک که می خواست از پیکار میان روسیه و اتریش پیشگیری نماید، در نقش "میانجی بی ریا"، کنفرانس برلین را در ۱۸۷۸ بر پاساخت؛ که در آن علیرغم ناخشنودی روسیه، بلغارستان بزرگ را به سه کشور کوچک تقسیم نمود، و چنین شد که روسیه به آزردگی از "اتحاد سه امپراطور" کناره گرفت.
بیسمارک در ۱۸۷۹ پیمان دوجانبه ی اتحاد با اتریش را بر پاساخت که مرزهای جنوبی آلمان را مصون می داشت . روسیه که اینک از این اتحاد به هراس افتاده بود در ۱۸۸۱ به اتحاد تازه ی سه امپراطور بازگشت. ایتالیا در ۱۸۸۲ به این پیمان پیوست، و با همه ی آنکه بیسمارک به توان نظامی ایتالیا وقعی نمی نهاد، اما از اینکه فرانسه را از داشتن متحدی دیگر محروم نموده بود راضی بود. در سالهای ۸۷-۱۸۸۵ آتش بحران بلغارستان به دیگر بار زبانه کشید و تنش میان روسیه و اتریش وخیمتر گردید. چنین بود که روسیه به دیگر بار از اتحاد سه امپراطور کناره گرفت و اعلام نمود که دیگر هرگز به آن اتحاد باز نخواهدگشت.
در این هنگام بود که بیسمارک "پیمان باز بیمه گی" Der Rückversicherungsvertrag را در ۱۸۸۷ به پنهان با روسیه بست، که به موجب آن اگر اتریش به روسیه حمله می آورد؛ آلمان بی طرف می ماند، و اگر فرانسه به آلمان حمله می آورد، روسیه بی طرف می ماند. و بدین سان از اتحاد روسیه و فرانسه پیشگیری می نمود.
هر چند، پس از کناره گیری بیسمارک از نخست وزیری آلمان، کایزر ویلهلم دوم از بازنوکردنِ پیمانِ "باز بیمه گی" خودداری ورزید . و چنین بود که چهار ماه بعد ناوگانی فرانسوی از پایگاه دریایی روسیه در کرونستات Kronstadt دیداری دوستانه داشت، اینک کابوس دیرینه بیسمارک از جنگ آلمان در دو جبهه ی مرزهای فرانسه و مرزهای روسیه زنده شده بود.
در ۱۸۹۸ تئوفیل دکلاسه Théophile Delcassé، به وزارت امورخارجه ی فرانسه در کابینه ی بریسون منصوب شد . او که به شدت از آلمان بیزار بود کوششی پر دامنه را برای منزوی نمودن آلمان آغاز نمود. اما در این هنگام، که هنوز خاطره ی جنگهای ناپلئون از یاد ها نرفته بود، دوستی میان انگلیس و فرانسه ناممکن می نمود؛ به ویژه رقابت استعماری دوکشور در آفریقا بر تنش میان آنان می افزود.
ازسوی دیگر، دوستی نهادین میان انگلیس و آلمان با پیوندهای دودمانی (زیرا که ملکه ویکتوریا مادر بزرگِ کایزر ویلهلم و ادوارد هفتم دائی او بود،) مستحکم بود. با این همه ادوارد هفتم که دلخوشی از خواهر زاده ی بلند پرواز و مزاحمت آفرین خود نداشت، هوادار دوستی با فرانسه بود و پس از نشستن بر تخت پادشاهی انگلیس در ۱۹۰۱ هماهنگی با راهکارهای دکلاسه را به سود انگلیس می دید.
اگرچه در حادٍثه ی فاشُدا در سودان (شهر کودوک) د ر۱۸۹۸، هنگامیکه نیروها فرانسه بر روی رودخانه ی نیل سپید با نیروهای انگلیس در نیل بالاسر درگیر شدند و نزدیک بود که این حادثه به نبرد میان فرانسه و انگلیس منجر شود. اما دکلاسه توانست آن دشواری را با دیپلماسی چاره کند و در ۱۹۰۴ دو کشور به "تفاهم دوستانه" Entente Cordiale رسیدند. انگلیس بر مصر سرپرستی گرفت و فرانسه مراکش را به چنگ آورد.
در آستانه ی سده ی بیستم آمریکا وارد بازار رقابت جهانی شده بود وسروری جهانی امپراطوری بریتانیا را به چالش کشیده بود در ۱۹۰۰ حتی پیش از آنکه آمریکا نیروی نظامیی درخور بحث داشته باشد آشکار شده بود که سروری اقتصادی و نظامی آینده ی جهان ازآن او خواهد بود، تا آنجا که شبی در ۱۹۰۶ سر اوارد هامیلتون دبیر مشترک دائمی در خزانه داری انگلیس با نگریستن به آمار تولید فولاد در آمریکا ، آلمان و انگلیس در چندسال گذشته در خاطرات خود می نوشت که سروری صنعتی آمریکا اجتناب ناپذیراست و تنها آرزو میکرد که این سروری تا پایان زندگی او به بسیار آشکار نگردد.
اگرچه جوزف چمبرلین Joseph Chamberlain و سسیل بی رُهدز Cecil B. Rhodes می خواستند از توانایی آمریکا برای اتحاد انگلوساکسون ها بهره گیری نمایند اما آشکار بود که توانایی امپاطوری انگلیس روبه افول است ودرچنین اتحادیه یی نقش نخست را آمریکا بازی خواهد نمود. این ثروت بخش خصوصی آمریکا بود که در آستانه ی سده ی بیستم تراز قدرت را در اروپا تعیین می نمود وامهای بانکدارانی مانند ج. پیرپوینت مورگان J. Pierpoint Morgan و یا توانمندانی مانند کنسوئلا وندربیلت Consuela Vanderbilt وارث ثروتی هنگفت که می توانست به نجبای بینوا شده ی اروپا یاری مالی دهد. و آنچه که انگلیس را بیش از هر چیز دیگر نگران می ساخت وابستگی نفتیش به واردات نفت از آمریکا بود.
اگرچه جوزف چمبرلین Joseph Chamberlain و سسیل بی رُهدز Cecil B. Rhodes می خواستند از توانایی آمریکا برای اتحاد انگلوساکسون ها بهره گیری نمایند اما آشکار بود که توانایی امپاطوری انگلیس روبه افول است ودرچنین اتحادیه یی نقش نخست را آمریکا بازی خواهد نمود. این ثروت بخش خصوصی آمریکا بود که در آستانه ی سده ی بیستم تراز قدرت را در اروپا تعیین می نمود وامهای بانکدارانی مانند ج. پیرپوینت مورگان J. Pierpoint Morgan و یا توانمندانی مانند کنسوئلا وندربیلت Consuela Vanderbilt وارث ثروتی هنگفت که می توانست به نجبای بینوا شده ی اروپا یاری مالی دهد. و آنچه که انگلیس را بیش از هر چیز دیگر نگران می ساخت وابستگی نفتیش به واردات نفت از آمریکا بود.
چنین بود که ادوارد گری، Edward Grey ، وزیر خارجه ی انگلیس، برای پیشگیری از خطرِ رو به افزونِ آلمان، و بلند پروازی های کایزر ویلهم، هوادار بستن پیمان دوستیی با روسیه بود که بتواند مکمل "تفاهم دوستانه" با فرانسه باشد و امیدوار بود که با بستن چنین پیمانی، نه تنها بالهای کایزر را قیچی خواهد نمود که بل از احتمال در گیری روسیه و انگلیس در ایران و افغانستان خواهد کاست. و مهمتر از آن اینکه انگلیس با دسترسی به میدانهای نفتی ایران از وابستگی نفتی به آمریکا رهایی خواهد یافت
اما دولت روسیه که به خاطر شکستش در جنگ با ژاپن و شرایط انقلابیی که در داخل کشورش گسترده شده بود، از امکان ودایره ی تصمیم گیری هایش بسیار کاسته شده بود در گفتگو هایش برای بستن پیمان دوستی با انگلیس شتاب چندانی نشان نمیداد.
اما دولت روسیه که به خاطر شکستش در جنگ با ژاپن و شرایط انقلابیی که در داخل کشورش گسترده شده بود، از امکان ودایره ی تصمیم گیری هایش بسیار کاسته شده بود در گفتگو هایش برای بستن پیمان دوستی با انگلیس شتاب چندانی نشان نمیداد.
چنین بود که دولت انگلیس برای تشویق روسیه به امضای پیمان دوستی سِر آرتور نیکلسون Sir Arthur Nicolson ، که آوازه ی روسیه-دوستی russophile داشت، را به سفارت خود در سنت پترزبورگ منصوب نمود. کنت ویت Count Witte، رئیس پر قدرت شورای وزیران روسیه که برای چندگاهی هدفش بستن پیمانی قاره یی میان کشورهای اروپایی بود، اینک زیر فشارهای مالی ناشی از جنگ با ژاپن متقاعد شده بود که راه چاره برای دشواری های روسیه بستن پیمان دوستیی با انگلیس است.
سر اسپرینگ رایس که موقتاٌ تا آمدن سر آرتور نیکلسون سفارت انگلیس در سنت پترزبورگ را اداره می نمود، به ادوارد گری می نوشت که کنت ویت سیاستمداری چندان بی ریا و یکرنگ نیست و تنها هدف او از این گفتگوها گرفتن وامی از انگلیس است. چنین بود که دولت انگلیس به پیشنهاد مصرانه ی ویت که از پادشاه انگلیس دعوت می نمود تا به دیدار تزار روسیه بیاید روی خوش نشان نمی داد. با این همه روابط میان دو کشور، به گفته ی گری، رفته رفته داشت که رو به بهبودی می رفت.
در اردیبهشت ۱۲۸۵ (می ۱۹۰۶) الکساندر پتروویچ ایزولسکی Алекса́ндр Петро́вич Изво́льский که مورد احترام انگلیس ها و فرانسوی ها بود به مقام وزارت خارجه ی روسیه رسید و در همان ماه نیکلسون پس از ورودش به سنت پترزبورگ در پیامی به او در باره ی " تبادل نظر در باره ی چند موضوع مهم" که مورد علاقه ی روسیه است از او تقاضای دیدار نمود . ایزولسکی و تزار در۱۳ خرداد ۱۲۸۵ (۴ژانویه ۱۹۰۷) به نیکلسون این برداشت را دادند که او در نخستین گامهایش برای بستن پیمان دوستی موفق بوده است. اما این برداشت او درست نبود، زیرا رویدادها ی مهمی که در شرف وقوع بودند از سرعت جریان مذاکره کاستند.
در میان موضوع های گوناگونی که در این گفتگوها مطرح شد، شاید یکی از مهمترین ها، امیدواری انگلیس به پذیرش روسیه از پیشنهاد تقسیم ایران میان مناطق نفوذ روسیه و انگلیس بود، البته با حفظ ظاهر احترام به استقلال و یک پارچگی ایران!
![]() |
الکساندر ایز ایزولسکی وزیر خارجه روس |
در مورد افغانستان، که با تقسیم ایران در رابطه بود، انگلیس ها پیشنهاد میکردند که روس ها منافع ویژه ی دولت بریتانیا را در آن کشور شناسایی نمایند و از فرستادن کارگذارانشان به آن سرزمین خودداری نمایند. همچنین روسیه برای بر پایی هر گونه پیوندِ دیپلماتیک با امیر افغان می باید از طریق نمایندگان بریتانیا اقدام نماید. و سر انجام در مود تبت روسیه می باید از هرگونه دخالت در آن کشور خودداری ورزد. این مذاکرات از خرداد ۱۲۸۵ تا مرداد ۱۲۸۶ ادامه داشت.
در ۱۲۸۳ (۱۹۰۴) انگلیس از درگیر شدن روسیه در جنگ با ژاپن استفاده کرده بود و با امضای پیمانی در اول فروردین ۱۲۸۴ (۲۱ مارچ ۱۹۰۵) تعهدات پیشین افغانستان را تازه نموده بود. و از اینرو بود که برای چند سال آینده منافع روسیه در افغانستان به نگاه داشتن روابط بازرگانی موجودش محدود شد. هرچند، منافع بازرگانی انگلیس در افغانستان، در مقایسه با روسیه، چندان در خور توجه نبود؛ و انگلیسها به افغانستان تنها به آوند سدی دفاعی برای پیشگیری از نفوذ روسیه در مرزهای شمالی هندوستان می نگریستند.
روسها که از منافع ناچیز افغانستان برای انگلیس آگاهی داشتند در جریان "بازی بزرگ" هرچندگاه برای آوردن فشار و کسب امتیاز از انگلیس به عملیاتی نظامی در مرزهای افغانستان می پرداختند تا بر هزینه های انگلیس بیافزایند . سر انجام وزیر امور خارجه ی انگلیس، ادوارد گری Edward Grey در ۱۵ شهریور ۱۲۸۵ (۷ سپتامبر ۱۹۰۷) دستور به آغاز مذاکرات در باره ی افغانستان را صادر نمود، اما دشواری های مذاکرات در باره ی تقسیم ایران آن گفتگوها را به واپس انداخت.
سرانجام در برابر موفقیت هایی که انگلیس در گفتگوهای تبت و افغانستان به دست آورد این را پذیرفت که دست روسیه را در ایران بازتر گذارد و در نتیجه روسیه بس بیشتر از امتیازاتی که در مرزهای افغانستان از دست داده بود در ایران به دست آورد. اگرچه برای انگلیس این توافقی ناخشنود کننده بود زیرا ایران، به خاطر منابع طبیعی سرشاری که داشت، با افغانستان و تبت ناهمانند بود و برای انگلیس تنها بهره یی استراتژیک نبود که آن کشور را به این سرزمین علاقمند می داشت. از سوی دیگر، آشفتگی پر تیز و شتاب ایران در هنگامه ی انقلاب مشروطیت که کشور را از لحاظ سیاسی و اداری به هم ریخته بود ادامه ی هرگونه گفتگو را پیچیده تر می ساخت.
روسیه در این هنگام بازرگانی پر ارزش شمال ایران را درچنگال داشت و نفوذ سیاسی اش در تهران آنچنان ژرف بود که بسیاری از دیپلماتهای انگلیس بر آن بودند که بزودی همه ی کشور به زیر نفوذ روسیه درخواهد آمد. اما پهناوری و منابع سرشارایران و موقعیت جغرافیایی و اهمیت نظامی اَش برای دفاع از مستعمره های انگلیس دولتمردان بریتانیا را وادار می ساخت که هرچه از دستشان بر میاید برای پایداری نفوذ خود به کار گیرند.
روسیه با دادن وامهای هنگفت به شاه و سرمایه گذاری در ساختن راه ها و راه آهن و بستن تعرفه های گمرکی بر صادرات ایران موقعیت خود را مستحکم ساخته بود. افزون برآن، آنها بودند که لشگر نیرومند قزاق را در زیر فرماندهی افسران خود تربیت و با سلاح های روسی تجهیز کرده بودند. در بلند مدت، روسها از یک سو به مرزهای هندوستان چشم دوخته بودند و از سویی دیگر به منابع نفتی انگلیس و دسترسی به آبهای گرم خلیج فارس .
انگلیس ها نیز با پرداختن رشوه و وام که با در آمدهای گمرکی و نفتی ایران، با حساب سازی های ریا کارانه، باز پرداخت می شد؛ و برخی برنامه های توسعه اقتصادی ظاهرسازانه مانند ایجاد خط تلگراف و یا دادن قول ساختن راه آهن، موقعیت خود را تحکیم می نمودند. به هر روی هردو دولت استعمارگر، به آشکار، برآن بودند که تا آنجا که ممکن است ایران را ضعیف و ناتوان نگاه دارند.
نفت، دریاداری انگلیس و بختیاری ها
در سال ۱۲۸۴ (۱۹۰۵) دوسال پیش از انقلاب مشروطه ویلیام ناکس دارسی که امتیاز نفت ایران را به بهایی ارزان خریداری نموده بود، ۵۵ ساله بود و تندرستیش در حال کاستی بود. او بخش بزرگی از سرمایه ی خودرا بدون یافتن هیچ نتیجه برای یافتن نفت هزینه کرده بود. او بیش برداشتی سنگین از حسابش در لویدز بانک Lloyds Bank لندن نموده بود و اینک از بانک درخواست نموده بود که امتیاز نفت خودرا برای ادامه ی کاوش خود در نزد بانک به گرو نهد، ولی بانک در این باره چندان روی خوش نشان نمی داد. از این رو دارسی به دنبال خریداری برای امتیازش در اروپا و آمریکابود.
در این هنگام دریاداری انگلیس که بدنبال یافتن نفت ارزان برای بهره برداری از فناوری نو برای ناوگانش بود از شرکت نفت برمه Burma Oil Company خواست که به دارسی کمک مالی نماید. با اینکه انگلیس از سالهای پایانی سده ی نوزدهم برای رقابت با آمریکا به دنبال منابع نفت ارزان برای صنایع خود بود هنوز هیچ نشانه یی از میدان نفتی با بارآوری فراوان در ایران به چشم نمی آمد، و کمپانی برمه در باره ی دادن کمک مالی به دارسی دودل بود تا به فرجام لرد استراثونا Lord Strathcona با نشان دان گزارش های زمین شناسان هیئت مدیره ی کمپانی بر مه را به چشم انداز پر بار نفت در ایران متقاعد ساخت.
شرکت برمه در در ۱۵ اردیبهشت ۱۲۸۴ (۵ می ۱۹۰۵) شرکت زیرینه ی "سندیکای امتیازات با مسئولیت محدودیت" Concessions Syndicate ltd را با سر مایه ی صد هزار لیره در لندن بر پا نمود که ۹۵ درصد سهام ان متعلق به شرکت برمه بود. دارسی می توانست امتیاز خود را در صورت یافته شدن نفت نگاه دارد و شرکت برمه یک شرکت زیرینه دیگر با سرمایه ی دو میلیون لیره به وجود آورد . پس از چند کاوش بیهوده در چاه سرخ و قصرشیرین در همانسال در میدان نفتون (مسجد سلیمان) نفت یافته شد. دارسی در گزارشی به مؤتمن حضور در باره ی کاوش های خود می نویسد:
به هر روی اینک به کمپانی آشکار شده بود که برای حفظ امنیت چاه های نفت نیاز به همکاری خان های ایل ها ی محلی دارند . دارسی که تجربه سیاسی چندانی نداشت از وزارت خارجه ی انگلیس تقاضای کمک نمود و وزارت خارجه در پاسخ به جان آر. پریس John R Preece سرکنسول اصفهان که در آن هنگام در لندن بسر می برد مأموریت داد که پس از بازگشت به ایران این یاری را فراهم آورد.
پریس با خانهای بختیاری در بازگشت به گفتگو پرداخت ودر برابر کمک آنها به امنیت چاه ها ۳ درصد از سهام کمپانی هایی را که در سرزمین آنها کارمیکنند را به آنها وعده داد. و کمپانی تا سال ۱۳۰۳ (۱۹۲۴) این ۳ درصد را به خان ها می پرداخت. اگرچه در مرداد ۱۲۸۵ (جولای ۱۹۰۶) در نامه نصرالله مشیر الدوله وزیر امور خارجه ایران در پاسخ به سفارت انگلیس دولت ایران قرارداد با خانهای بختیاری را غیر قانونی خواند.
نفت، دریاداری انگلیس و بختیاری ها
در سال ۱۲۸۴ (۱۹۰۵) دوسال پیش از انقلاب مشروطه ویلیام ناکس دارسی که امتیاز نفت ایران را به بهایی ارزان خریداری نموده بود، ۵۵ ساله بود و تندرستیش در حال کاستی بود. او بخش بزرگی از سرمایه ی خودرا بدون یافتن هیچ نتیجه برای یافتن نفت هزینه کرده بود. او بیش برداشتی سنگین از حسابش در لویدز بانک Lloyds Bank لندن نموده بود و اینک از بانک درخواست نموده بود که امتیاز نفت خودرا برای ادامه ی کاوش خود در نزد بانک به گرو نهد، ولی بانک در این باره چندان روی خوش نشان نمی داد. از این رو دارسی به دنبال خریداری برای امتیازش در اروپا و آمریکابود.
در این هنگام دریاداری انگلیس که بدنبال یافتن نفت ارزان برای بهره برداری از فناوری نو برای ناوگانش بود از شرکت نفت برمه Burma Oil Company خواست که به دارسی کمک مالی نماید. با اینکه انگلیس از سالهای پایانی سده ی نوزدهم برای رقابت با آمریکا به دنبال منابع نفت ارزان برای صنایع خود بود هنوز هیچ نشانه یی از میدان نفتی با بارآوری فراوان در ایران به چشم نمی آمد، و کمپانی برمه در باره ی دادن کمک مالی به دارسی دودل بود تا به فرجام لرد استراثونا Lord Strathcona با نشان دان گزارش های زمین شناسان هیئت مدیره ی کمپانی بر مه را به چشم انداز پر بار نفت در ایران متقاعد ساخت.
شرکت برمه در در ۱۵ اردیبهشت ۱۲۸۴ (۵ می ۱۹۰۵) شرکت زیرینه ی "سندیکای امتیازات با مسئولیت محدودیت" Concessions Syndicate ltd را با سر مایه ی صد هزار لیره در لندن بر پا نمود که ۹۵ درصد سهام ان متعلق به شرکت برمه بود. دارسی می توانست امتیاز خود را در صورت یافته شدن نفت نگاه دارد و شرکت برمه یک شرکت زیرینه دیگر با سرمایه ی دو میلیون لیره به وجود آورد . پس از چند کاوش بیهوده در چاه سرخ و قصرشیرین در همانسال در میدان نفتون (مسجد سلیمان) نفت یافته شد. دارسی در گزارشی به مؤتمن حضور در باره ی کاوش های خود می نویسد:
آقای عزیز! به هنگامی که در لندن به شرف ملاقات شما نائل شدم ، از من سوال فرمودید که آنچه در باب امتیاز نفت که شما مامور آن هستید و تاکنون شده ، اطلاع دهم ، آن وقت به شما بیان کردم که تمام کار در حال تغییر است و فعلا نمیتوانم از باب امتیاز نفت به شما بگویم. بعدها غیررسما هر موقع شده ، آنچه شد و آنچه امید هست بشود ، به شما اطلاع دهم و مقصودم از این کاغذ این است که غیررسمی آنچه را ما میکنیم ، به شما عرضه دارم. چنانچه به شما بیان کردهام ، کار قسمت شمالی امتیاز ، یعنی قصرشیرین تمام شد و با ۲۵ هزار لیره مخارج ثابت و معلوم کردم که بهترین روغن در آنجا موجود است... علیایحال مهندسین به جنوب ایران فرستاده شدند که مشخص کنند ، بهترین نقاط برای سوراخ کردن و از آنجا [کار] شروع شود و حفر نفت در این محل یا محلهای دیگر در جنوب ایران شود مقدار کافی برای تجارت بیرون آید ، سرمایه به جهت اولین استخراج کمپانی که اعلیحضرت شهریاری دارند ، پیدا میشود و مقدار مربع که متعلق به کمپانی است ، شامل بهترین محل کشف خواهد شد و در ملکیت این کمپانی خواهد بود.
به هر روی اینک به کمپانی آشکار شده بود که برای حفظ امنیت چاه های نفت نیاز به همکاری خان های ایل ها ی محلی دارند . دارسی که تجربه سیاسی چندانی نداشت از وزارت خارجه ی انگلیس تقاضای کمک نمود و وزارت خارجه در پاسخ به جان آر. پریس John R Preece سرکنسول اصفهان که در آن هنگام در لندن بسر می برد مأموریت داد که پس از بازگشت به ایران این یاری را فراهم آورد.
پریس با خانهای بختیاری در بازگشت به گفتگو پرداخت ودر برابر کمک آنها به امنیت چاه ها ۳ درصد از سهام کمپانی هایی را که در سرزمین آنها کارمیکنند را به آنها وعده داد. و کمپانی تا سال ۱۳۰۳ (۱۹۲۴) این ۳ درصد را به خان ها می پرداخت. اگرچه در مرداد ۱۲۸۵ (جولای ۱۹۰۶) در نامه نصرالله مشیر الدوله وزیر امور خارجه ایران در پاسخ به سفارت انگلیس دولت ایران قرارداد با خانهای بختیاری را غیر قانونی خواند.
مراسله آن جناب فخامت همراه مورخه 1۸ شهر جمادیالاول ۱۳۲۴ [۱۸ تیر ۱۲۸۵ (۱۰ جولای ۱۹۰۶ )] دائر به اظهارات خوانین بختیاری مجدت و فخامت همراه عباسقلی خان نواب در باب قرارداد کمپانی نفط واصل شده و در جواب اشارهای که به فصل سوم امتیازنامه نمودهاید ، محترما زحمت اظهار میدهم قراردادی که در فصل سوم امتیازنامچه ذکر شده است ، فقط راجع به اجازه یا خرید اراضی است که صاحب امتیاز میتواند با صاحبان اراضی قراری بدهد والا قرارداد اولیه اکثر غالب حقوق آن راجع به حقوق دولت است و صاحبان اراضی نمیتوانند بدون اطلاع و تصویب دولت علیه با احدی قرار بدهند و این قرارداد را که کمپانی خواسته است با خوانین ببندد ، به هیچ وجه دولت ایران نمیتواند تقبل نمایدو همان وقت که سواد قرارداد مزبور را به وزارت امور خارجه ارسال داشتید ، به قصد جواب نوشته شد که این قرارداد را دولت علیه نمیتواند پذیرفته و امضاء نماید و در مراسله مورخه شهر نیز بر حسب شکایت شجاعالسلطان در این باب شرحی زحمت افزا شده و جواب دادن به معزیالیه منتظر است که جواب آن جناب فخامت همراه برسد نصرالله مشیرالدوله.
هنگامی که ایران در ۱۲۸۵ (۱۹۰۶) از هردو کشور انگلیس و روسیه تقاضای وام نمود اندیشه ی تقسیم ایران ، که برای ادوارد گری اندیشه ی تازه یی نبود، برای او تازه شد. هرچند هر دو کشورِ روس و انگلیس در نخست این درخواست وام را رد نمودند، اما در اردیبهشت ۱۲۸۵ هنگامیکه دریافتند که آلمانها آماده اند که چنین وامی را بپذیرند، انگلیس ها به دست و پا افتادند که روسیه و انگلیس می باید ترتیب پرداخت یک وام مشترک را بدهند. اما ایزولسکی با توجه به موقعیت مالی روسیه که در شرایط بسیار سختی بود، و از آنجا که در همان هنگام خود در حال ترتیب گرفتن وامی از فرانسه و انگلیس بود، این پیشنهاد را رد نمود . و از سوی دیگر هر دو کشور می دانستند که ایران در موقعیتی نیست که بتواند چنین وامی را باز پرداخت نماید، زیرا که همه ی منابع در آمدش را هم اکنون آنها قبضه نموده بودند.
در این هنگام رفته رفته دولت انگلیس با سوء استفاده از ناآرامی های مشروطه گستاخانه تر رفتار می نمود برای نمون در پائیز ۱۲۸۶ (۱۹۰۷) دولت انگلیس در هندوستان گردانی از تفنگداران خودرا برای نگاهداری از چاه های نفتی به شوشتر اعزام نمود البته دلیل فرستادن تفنگداران را حفاظت از کنسولگری اهواز اعلام نموده بود.
بر پایه ی بند ۴ امتیاز دارسی ، امتیاز گیرنده می باید سالانه دو هزار تومان (پانصد لیره) برای در آمدهای حاصله از ۳ چاه نفت که از ۱۹۰۱ بر پا بود می پرداخت .در ۱۲۸۸ (۱۹۰۹) شرکت دارسی هشت سال بود که هیچ مبلغی را دراین بابت نپرداخته بود . هنگامیکه دولت ایران به این موضوع اعتراض نمود دارسی پاسخ داد که دولت ایران از آن سه چاه نفت در پیش هیچ در آمدی نداشته است و بنابراین بند ۴ امتیازنامه فاقد ارزش است! اما با اعتراض مداوم دولتمردان ایران در دی ماه ۱۲۸۹ (ژانویه ۱۹۱۱) کمپانی دارسی سرانجام پرداخت ۲۰۰۰ لیره به جای ۴۰۰۰ لیره را پذیرفت و تعهد نمود که در آینده به این پیمان وفادار بماند. ما در جای خود به داستان نفت با موشکافی خواهیم پرداخت . ودر اینجا تنها قصد ما نشان دادن زمینه ی قرارداد ۱۹۰۷ روسیه و انگلیس برای تقسیم ایران است.
انقلاب مشروطه و مسئله تقسیم ایران
در این هنگام رفته رفته دولت انگلیس با سوء استفاده از ناآرامی های مشروطه گستاخانه تر رفتار می نمود برای نمون در پائیز ۱۲۸۶ (۱۹۰۷) دولت انگلیس در هندوستان گردانی از تفنگداران خودرا برای نگاهداری از چاه های نفتی به شوشتر اعزام نمود البته دلیل فرستادن تفنگداران را حفاظت از کنسولگری اهواز اعلام نموده بود.
بر پایه ی بند ۴ امتیاز دارسی ، امتیاز گیرنده می باید سالانه دو هزار تومان (پانصد لیره) برای در آمدهای حاصله از ۳ چاه نفت که از ۱۹۰۱ بر پا بود می پرداخت .در ۱۲۸۸ (۱۹۰۹) شرکت دارسی هشت سال بود که هیچ مبلغی را دراین بابت نپرداخته بود . هنگامیکه دولت ایران به این موضوع اعتراض نمود دارسی پاسخ داد که دولت ایران از آن سه چاه نفت در پیش هیچ در آمدی نداشته است و بنابراین بند ۴ امتیازنامه فاقد ارزش است! اما با اعتراض مداوم دولتمردان ایران در دی ماه ۱۲۸۹ (ژانویه ۱۹۱۱) کمپانی دارسی سرانجام پرداخت ۲۰۰۰ لیره به جای ۴۰۰۰ لیره را پذیرفت و تعهد نمود که در آینده به این پیمان وفادار بماند. ما در جای خود به داستان نفت با موشکافی خواهیم پرداخت . ودر اینجا تنها قصد ما نشان دادن زمینه ی قرارداد ۱۹۰۷ روسیه و انگلیس برای تقسیم ایران است.
انقلاب مشروطه و مسئله تقسیم ایران
در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ (پنجم اگوست ۱۹۰۶)، مظفرالدین شاه قاجار سرانجام فرمان مشروطیت را امضاء کرد. مجلس مؤسسان قانون اساسیی را نوشت که در ۱۰ دی ۱۲۸۵ (۱ ژانویه ۱۹۰۷) به امضای شاه رسید و نخستین جلسه ی مجلس شورا در کاخ گلستان با حضور او برپا شد. مظفرالدین شاه که به بیماری سل دچار بود در همین سال درگذشت.
پس از درگذشت او محمدعلی میرزا تاج گذاری نمود. وگر چه او در دوران ولیعهدی خود و حتی پس از نشستن بر تخت سلطنت، او پذیرش خود را با مشروطیت و برپایی دادوری و اجرای قانون اساسی داوش کرده بود، اما به راستی از مشروطیت و قانون اساسی بیزار بود و پس رسیدن به پادشاهی، تلاش های پنهانی و آشکاری را برای باز برپایی خودکامگی و فرمایندگی آغاز نمود. نخستین نشان از بی آذرمی او به مجلس، همین بس که در آئین تاج گذاری اش که دربار از همه ی دولتمردان کشور و نمایندگان بیگانه دعوت نموده بود، نمایندگان مجلس شورا را از یاد برده بودند. به نوشته ی روزنامه ی مذاكرات مجلس شورای ملی در دوره ی اول تقنينيه، یکی از نمایندگان به اعتراض گفت: "سلطان ملت است و باید از طرف ملت تاج شاهی بر سرش گذاشته شود". و هنگامی که به مناسبت تاجگذاری درصدی از مالیات ها کاسته شد، سيدحسين بروجردي مديرالاسلام ، نماينده ی پیشه های آهنگران، نعل بندان، نعل سازان، ميخ بران و طارمی سازان به هوشمندی و آگاهی به خرده گیری زبان برگشود که:
پانزده شاهی حقوق صندوق را چرا بدون تصويب مجلس بخشيدند؟ صحت هر عملی منوط به امضا و تصويب مجلس اســت. عزل و نصب حكام و عمل ماليه بايســت به تصويب مجلس باشد؛ چرا با آنكه شاه ما كمال همراهی را دارند اين مطالب بدون اطلاع و تصويب مجلس صورت پذيرد؟
در همه ی سالهای ۸۶-۱۲۸۵، ایران در التهاب و آشفتگی انقلاب بود ونه انگلیس و نه روسیه جرأت آن را داشتند که در باره ی تقسیم ایران دست به اقدامی تند و شتابزده بزنند. هرچند کاردار سفارت انگلیس گرانت داف Grant Duff و وزیر مختارشان سر سسیل اسپرینگ رایس جنبش قانون اساسی را که می توانست پنجه های روسیه را اندکی زیر فشار بگذارد از دید منافع انگلیس مطلوب می یافتند. اما وزیر مختار روسیه نیکلاس جنریخویچ هارتویگ Николай Генрихович Гартвиг از استبداد خواهان ایران هواداری می نمود، و برآیند این اختلاف سلیقه، به فرجام، این بود که رابطه میان دو هیئت نمایندگی به تنش گرائید. تنشی که تا آغاز جنگ جهانی اول در ۱۲۹۳ (۱۹۱۴) ادامه داشت .
با این که دولت ایران در مذاکرات روسیه و انگلیس شرکت نداشت و در آن هیچ نقشی ایفا نمی کرد، اما وضعیت داخلی ایران کار را برای ادوارد گری دشوار می ساخت؛ زیرا سوسیالیست ها و رادیکال های انگلیس به شدت مخالف گفتگو با روسیه بودند و از جنبش مردم سالاری در ایران دفاع می کردند. افزون بر آن، دشواری در این بود که وزیر مختار انگلیس در تهران اسپرینگ-رایس نیز با آنها هم نوایی می نمود . از نامه ها و گزارش های او پیداست که رایس به تلخی از مذاکرات میان روسیه و انگلیس آذرده بود و چنین گلایه داشت که وزارت خارجه از روند آن مذاکرات او را هیچ به آگاهی نمی رساند. در این هنگام بود که ادوارد گری دلسردانه به این نتیجه رسید که برای تثبیت اوضاع ایران از دست او هیچ کاری ساخته نیست.
گفتگوهای انگلیس و روس در باره ی تقسیم ایران
گفتگوهای انگلیس و روس در باره ی تقسیم ایران
انگلیس ها مایل بودند که پیش نویس پیمان تقسیم ایران را روسها بنویسند، اما روسها که زیرک تر از آن بودند که به این دام بیافتند بهانه تراشی می نمودند . سرانجام، نیکلسون به گری فهماند که این باری ست که می باید خود بر دوش بگیرند. وزارت خارجه سپس برنامه یی را برای تقسیم ایران به مناطق نفوذ تنظیم نمود که جزئیات آن از سر قصد مبهم تعریف شده بود .
پیش نویس این پیمان را نیکلسون به ایزولسکی ارائه داد که به گزارش نیکلسون؛ او بی درنگ از آن ایراد گرفت. مذاکرات برای دو هفته به واپس افتاد و بلاخره شورای وزیران روسیه آن پیش نویس را در دی ماه ۱۲۸۵ (فوریه ۱۹۰۷) به آوند سر آغازی برای گفتگو در باره ی مناطق نفوذ پذیرفت. ایزولسکی پس از اینکه به نیکلسون گفت که پذیرش پیش نویس تا چه اندازه برای شورای وزیران دشوار بوده است، پیشنهاد متقابل روسها را به او عرضه داشت.
پیش نویس این پیمان را نیکلسون به ایزولسکی ارائه داد که به گزارش نیکلسون؛ او بی درنگ از آن ایراد گرفت. مذاکرات برای دو هفته به واپس افتاد و بلاخره شورای وزیران روسیه آن پیش نویس را در دی ماه ۱۲۸۵ (فوریه ۱۹۰۷) به آوند سر آغازی برای گفتگو در باره ی مناطق نفوذ پذیرفت. ایزولسکی پس از اینکه به نیکلسون گفت که پذیرش پیش نویس تا چه اندازه برای شورای وزیران دشوار بوده است، پیشنهاد متقابل روسها را به او عرضه داشت.
انگلیسها که انتظار داشتند روسها خودخواهانه تر رفتار نمایند و مرزهای منطقه ی نفوذ خود را به سو ی جنوب پیشتر بخواهند، از رفتار آشتی پذیر و خود نگاهدارانه ی آنها به خشنودی درشگفت شده بودند. با این همه روسها چندان دلخوش نبودند که سیستان را از دست بدهند، و انگلیس ها اصرار داشتند که تهران، که در دل منطقه ی نفوذ روسیه افتاده بود، بی طرف بماند. نیکلسن طرح روسیه را با اندکی تغییر، در ۱۸ اسفند ۱۲۸۵ (۱۰ مارچ ۱۹۰۷)، پذیرفت. سپس برای مدتی مذاکره در بار ه ی جزئیات گردآوری در آمدهای گمرگی و امتیازات، و درخواستهای انگلیس برای امنیت مرزهای هندوستان و درخواستهای روسیه برای پاسداری از تفوق اقتصادی اَش در شمال ایران به درازا کشید.
یک ماه بعد ایزولسکی تقاضاهایی را در باره ی کنترل تنگه ی داردانل عرضه کرد. انگلیس ها آماده بودند که به آن درخواست ها هم پاسخی مثبت بدهند با این همه، در ۲۵ فروردین ۱۲۸۶ ( ۱۵ آوریل ۱۹۰۷) نیکلسون به گری گزارش داد که دولت روسیه به ایزولسکی دستورداده است تا از آن درخواستها چشم به پوشد، زیرا آنها نمی خواهند دیدگاه پیمان را گسترش دهند. در این هنگام انگلیس ها بر آن شدند که هنگام آن رسیده که مقاصد خود را آشکارتر بنمایانند و وزارت خارجه ی انگلیس بندی را به پیمان افزود که بر طبق آن روسها می باید منافع ویژه ی انگلیس را در خلیج فارس شناسایی نمایند و نیکلسون در نامه یی به هاردینج Hardinge به تاریخ (۱۹ جون ۱۹۰۷ ) نوشت:
یک نکته ممکن است که دشواری پدید آورد، و آن خلیج است، در وهله ی نخست؛ من تردیدی ندارم که ایزولسکی خواهد خواست که آگاهی یابد که معنای دقیقی که ما به "وضع موجود" پیوست می کنیم چیست. اگرچه، دشواری مهمتری نیز هست، که ممکن است او در میان نهد. او ، همانگونه که می دانید، به شدت دلواپس آن است که از آذردن آلمان ها به پرهیزد، و به آلمان ها اطمینان داده است که گفتگوهای ما به راه آهن بغداد نخواهد پرداخت ، اما از یادداشت ما خواهد دید که اگر راه آهن، به کلی در دست آلمان ها باشد، این می تواند به بر هم زدن "وضع موجود" تلقی شود.
پیش بینی نیکلسون درست از آب درآمد، و ایزولسکی به هیچ وجه حاضر نشد آن بند را در قرار داد بگنجاند. اگرچه گری با نوشتن یک پیام فوری به نیکلسون در باره ی خطوط اصلی سیاست انگلیس در خلیج فارس، که به پیمان نامه پیوست شد، این دشواری را چاره نمود.
پیمان نامه روس و انگلیس در مرداد ۱۲۸۶ به امضا رسید و ایران به سه منطقه تقسیم شد؛ منطقه ی نفوذیی پهناور در شمال برای روسیه ، منطقه یی کوچک اما استراتژیک در جنوب برای انگلیس، و منطقه یی بی طرف در میانه. خط مرزی منطقه روسیه از قصر شیرین در جنوب شرقی به یزد و سپس به شمال در مرز روسیه و افغانستان می پیوست و بسیاری از شهرهای بزرگ ایران از جمله تهران و زمینهای بار آور ایران را در اختیار روسیه می نهاد. انگلیسها با به دست آوردن سیستان خاطرشان از امنیت مرزهای هندوستان آسوده شد. و خط مرزی منطقه ی بیطرف روسیه را از دستیابی به بنادر ایران در خلیج فارس محروم می داشت.
البته آشکار بود که عبارت "احترام کامل به استقلال و یکپارچگی ایران" در پیش درآمد پیمان عبارتی پوچ و مسخره بیش نبود. حتی ادوارد گری در این باره بعدها نوشت:
من هرگز انتظار این را نداشتم که موافقتنامه از کارکردهای روسها در شمال ایران به کاهد. بازگرداندن عقربه های ساعت، که هم اینک نشان میدادند که زمان درازی از کاستی استقلال ایران گذشته است ، ناممکن بودِ ، و لی من امیدوار بودم که از پیشروی آنهاجلوگیری نمایم. و بگونه یی نیز همینطور هم شد، زیرا روسها مداخله های خودشان را تنها به شمال ایران محدود ساختند. وزیران امور خارجه ی روسیه که از نگرانی رقابت با انگلیس در ایران رها شده بودند اینک آمادگی آن داشتند که آسان بگیرند و از شتاب خویش بکاهند، اما کارگذاران روس فکر می کردندکه دستهایشان در منطقه روس آزاد ست، و در آن منطقه غالباٌ کارهایی انجام می دادند که با "استقلال و یکپارچگی" سازگاری نداشت.
روزنامه ی حبل المـتين پـيش از امضای فرمان مشروطيت و تشکيل مجلس در باره ی پیمان روس و انگليس نوشت:
ايـنک هشت ماه کامل است که روزنامه حبل المتين اين عنوان را موضوع بحث قـر ارداده بـدون مداهنه و تعارف گفتنيها را مي گويد و دور از چاپلوسي و تملق تکاليف هر طبقه را معين می دارد... ياد دارم در آغاز اين فريادهاي دلگداز جرايد همسايه گفته های ما را مضحکه مي کردند تا جائی که بعضی از هم قلمان ما نوشتند: "گويا نگارنده حبل المتين چيزي را در عالم رؤيا ديده و آنچه را می نويسد تعبير و تأويل آن است." ارباب سياست ايران هم بر اين سخنان قهقهه زده بر تعارفات چرب و نرم نمايندگان همجوار مغرور شده نگارشات جرائد همسايه که مبنی بر پيشرفت پلتيک خودشان بوده و هست دليل صدق و صفای نيت دايگان مهربان تر از مادر گرفتند. اينک که اين راز مستور در هزاران حجاب از پرده بيرون افتاده و اتحاد رقيبان ديرين طشت از بام افتاده شد بی پرده جـرائـد روس و انگليس همان مسئله را موضوع بحث قرارداده ايران و ايرانيان را مـال المـصالحه اتـحاد خود جلوه مي دهند.حبل المتين پس از نخستین نشست رسمی مجلس شورای ملی ايران در (٧ اکتبر ١٩٠٦) در سرمقاله یی٬ ضمن پرداختن به موضوع قر ارداد٬ چشم داشت خود را از رویارویی مجلس شورا با این پیمان آشکار می نماید و می نويسد:
تصور نشود که بلاصاله اجازه افتتاح پارلمان و امضای قانون انتخاب وکل فرقی در حال ايران و ايرانيان پيدا کرده؛ اينها همه شالوده است٬ و شالوده هيچ عـمارت بلاصاله سـبب آسـايش و راحت شناخته نمی شود... اين هياهو جز پر کردن گوش و توجه خودی و بيگانه به جانب اين آوازها بلاصاله هيچ نتيجه خارجی نبخشيد. اينها همه قول است؛ فعل می خواهد. از ٰ شصت سال به اين طرف قول دارای همه چيز بوده ايم؛ دارالشورای کبری ٬ وزارت عدليه ٰ هيچ برای بـقای سـيادت مـلت و و تجارت و، و، و، و داشته ايم؛ آيا اين اسمهای بی مسمی هيچ برای بـقای سـيادت مـلت و دولت فايده و اثر بخشيد؟ اگر دارالشورای ملی ماهم فقط به رسم افتتاح و اسم تنها اکتفا نمايد گمان نمی رود که بيش از دارالشورای کبری نتيجه دهد و ملت و دولت را از وجود خود فائده بخشد؟ برای اثبات اين مدعا که فقط هياهوی تنها حافظ پلتيکی ما نيست... همانا اتحاد تازه دو همسايه جنوب و شمال ما که درباره ايران نـموده و حـتی مـوضوع بحث دارالشورای ملی انگلستان هم گرديده کافی تواند بود. اين همان اتحاد است که از سيزده ماه به اين طرف نامه مقدسه حبل المتين ٬ با شرح و بسط٬ موضوع بحث قرارداده به عنوان (ماراچه بايد کرد) در جلوی اين سيل بنيانکن تکاليف هر طبقه را به اندازه چند رساله نگاشته و در حقيقت در اين مدت مديد غالب موضوع بحث ما همين مسئله اهم بوده يا چيزی که راجع برآن است... نمی دانيم اعضای شورای مـلی از وزارت خـارجـه درباره معاهده اين دو همسايه قوی پنجه که درباره ايران نموده پرسش کرده و کيفيت و حقيقت آن را دريافت کرده اند يا نه؟ آيا جناب علاءالسلطنه وزير امورخارجه رسما يـا شخصا از ماهيت و چگونگی اين معاهده استفسار فرموده از حقيقت آن باخبر شده يا خير؟ شايد رسما حق آن را داشته باشيم که از کيفيت و حقيقت آن مطلع گرديم. آيا (ژرژ دوفر های) [ شارژدافر های] لندن و پترسبرگ برای خيرملت و دولت و خدمت به وطـن عزيز خود به طريق شخصی يا رسمی تحقيق کافی از اين معاهده نموده و در مواد آن غور کرده به وزارت خارجه خبر داده اند؟ يا مانند ازمنه سالفه (هرکه خواهد گو بيا و هرکه خواهد گو برو) تفتيش اين امور را از وظائف خود خارج تصور کرده اند.... آنچه تاکنون از عناوين تلگرافها و مباحثات پارلمان انگلستان و نگارش جرائد روس و انگـليس ظـاهر شده هنوز بين دولتين مشاراليهما در کليه امور راجعه به ايران معاهده نشده؛ فقط بحث مقدماتی آن در پيش است و آنچه وزير خارجه انگلستان در پـارلمان جـواب داده ايـن معاهده مبنی بر فيصله منافع تجارتی دولتين مشاراليهما خواهد بود٬ که به تساوی٬ فايده حاصل نمايند. دانايان رموز سياست را پوشيده نيست که اين بيانات خود بلاصاله مبنی بر پلتيک است؛ چه٬ امروزه اروپاييان تجارت را پيش خيمه سياست قرارداده به عبارت ساده هر معامله را که نمی خواهند به اسم سياست از پيش برند نام تجارت بر روی آن می گذارند
در همان روز که پیمان روس و انگلیس امضا شد ميرز اعلي اصغرخان امين السلطان اتابک نخست وزیر مظفرالدین شاه با گلوله عباس آقا صراف آذربایجانی و عضو انجمن پنهانی مجازات کشته شد.
در تهران، اسپرینگ-رایس که مأموریت داشت که این پیمان را به اطلاع محمدعلی شاه و دولت ایران برساند با بدبینی به گری گزارش داد که به باور او روسیه ممکن است "این پیمان را برای اجرای برنامه های پیشین خود در زیر پوششی جدید به کاربرد. " واکنش تهران خشم و تکان خوردنی بود بیشتر بر علیه انگلیس تا روسیه . و حتی دولتمردانی که چشم به آن داشتند که انگلیس از یک پارچگی و استقلال ایران پشتیبانی نماید به تمامی غرق در حیرت شدند که شهری که مجلس شورای شان در آن بود اینک پاره یی از روسیه شده بود. التهابی انقلابی ایران را فرا گرفت.
پس از تعطیلی مجلس نمایندگان مجلس و تعدادی از مشروطه خواهان به سفارت انگلیس رفته بست نشستند. عملاً سفارت مرکز مبادله اخبار و حوادث شد . به دستور محمدعلیشاه یک دسته سوار قزاق سفارت را محاصره کردند تا از ورود افراد جدید به سفارتخانه جلوگیری کنند. مارلینگ کاردار سفارت خطاب به علاءالسلطنه وزیر خارجه نوشت :
پس از تعطیلی مجلس نمایندگان مجلس و تعدادی از مشروطه خواهان به سفارت انگلیس رفته بست نشستند. عملاً سفارت مرکز مبادله اخبار و حوادث شد . به دستور محمدعلیشاه یک دسته سوار قزاق سفارت را محاصره کردند تا از ورود افراد جدید به سفارتخانه جلوگیری کنند. مارلینگ کاردار سفارت خطاب به علاءالسلطنه وزیر خارجه نوشت :
جناب علاءالسلطنه وزیر امورخارجه ، نامه جناب اشرف ارفع را که بر حسب امر اعلیحضرت اقدس شهریاری برای وهنی که در چندین روز به سفارت اعلیحضرت پادشاه انگلیس وارد آمده ، اظهار تأسف فرموده اید به نظر اولیای دولت خود رسانیدم . به موجب دستورالعمل که امروز از وزیر امورخارجه اعلیحضرت پادشاه انگلیس رسیده مأمورم به جناب اشرف ارفع اطلاع بدهم که عذر بی احترامیهای مکرری که با و جود اعتراضهای رسمی دوستدار از طرف پلیس و بریگاد قزاق نسبت به سفارت شده است ، دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان پس از دقت کامل به وضع مشخصی که از این بابت حاصل شده است مطالب ذیل را طلب مینماید: اول قزاق و پلیس را از حوالی سفارت بردارند و متعرض رعایای انگلیس و سایر رعایا نشوند . دوم وزیر دربار از طرف اعلیحضرت شهریاری و وزیر امورخارجه از سوی دولت ایران هر دو با لباس رسمی به سفارت انگلیس در دارالخلافه آمده و رسماً عذرخواهی کنند.در ۱۴ تیر ۱۲۸۶ (۱۷جولای ۱۹۰۷) مارلینگ به وزیر خارجه انگلستان ادوارد گری نوشت:
علاءالسلطنه وزیرامورخارجه از طرف دولت ایران و و زیر افخم وزیر دربار از طرف اعلیحضرت شاه روز شنبه ۱۱ جولای برای جبران بی احترامی هایی که اخیراً نسبت به سفارت اعلیحضرت پادشاه انگلیس شده به طور رسمی حاضر شده و در محل سفارت ترضیه خواستند.
پس از اینکه مجلس در ماه مهر ۱۲۸۶ (اکتبر ۱۹۰۷) با دادن رأی عدم اعتماد کابینه ی مشیر السلطنه را برکنار نمود، میرزا ابوالقاسم خان قراگوزلو، ناصرالملک با رأی مجلس از طرف محمد علی شاه در ۳ آبان ۱۲۸۶ (۲۶ اکتبر ۱۹۰۷) به نخست وزیری برگزیده شد. او با ادوارد گری در دانشگاه اکسفورد همکلاس بود و با لرد کرزن درکالج بالیول آکسفورد مباحثه نموده بود و به همین سان با دولتمردان با نفوذ انگلیس در رابطه بود.
ناصر الملك كه با کارشکنی های محمدعلی شاه و مجلسی خشمگین از پیمان ۱۹۰۷ روبرو بود روز ۲۳ آذر ۱۲۸۶ (۱۵ دسامبر ۱۹۰۷) از نخست وزیری استعفا داد كه نخست محمدعلی شاه آن را نپذيرفت.
در این هنگام با پشتیبانی کامل انگلیس و روس شاه نیروی ۱۸۰۰ نفره ی قزاق، به فرماندهی افسران روس و گروهی از ارازل و اوباش، را به مقابل مجلس فرستاد. با این همه او در خود این توانایی نمی دید که با مجلس در ستیز شود و مجلس نیز سر آن نداشت که به جنگی داخلی دامن بزند. در اردیبهشت ۱۲۸۷ (می ۱۹۰۸)، گفتگوهای دو طرف به این نتیجه انجامید که شاه برخی از نیروهای استبداد مانند شاپشال و امیر بهادر جنگ (که در سفارت روس پناه آورده بود) را از دربار خود بر کنار نماید. در برابر شاه هم درخواست تبعید برخی از آشوبگران مذهبی مانند میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل و ملک المتکلمین و میرزا سلیمان خان میکده را داشت. اما نیکلاس جنریخویچ هارتویگ Николай Генрихович Гартвиг وزیر مختار روس و چارلزمارلینگ Charles Marling وزیر مختار انگلیس هرگونه تفاهم با انقلابیون را برای شاه خطرناک تلقی می نمودند و در ۱۲ خرداد ۱۲۸۷ (۲۲ جون ۱۹۰۸) با دادن اولتیماتومی به وزیر امورخارجه، از مجلس خواستند که به در خواست شاه جامه ی عمل بپوشاند در غیر این صورت قوای قزاق وادار به مداخله می شدند.
در این هنگام با پشتیبانی کامل انگلیس و روس شاه نیروی ۱۸۰۰ نفره ی قزاق، به فرماندهی افسران روس و گروهی از ارازل و اوباش، را به مقابل مجلس فرستاد. با این همه او در خود این توانایی نمی دید که با مجلس در ستیز شود و مجلس نیز سر آن نداشت که به جنگی داخلی دامن بزند. در اردیبهشت ۱۲۸۷ (می ۱۹۰۸)، گفتگوهای دو طرف به این نتیجه انجامید که شاه برخی از نیروهای استبداد مانند شاپشال و امیر بهادر جنگ (که در سفارت روس پناه آورده بود) را از دربار خود بر کنار نماید. در برابر شاه هم درخواست تبعید برخی از آشوبگران مذهبی مانند میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل و ملک المتکلمین و میرزا سلیمان خان میکده را داشت. اما نیکلاس جنریخویچ هارتویگ Николай Генрихович Гартвиг وزیر مختار روس و چارلزمارلینگ Charles Marling وزیر مختار انگلیس هرگونه تفاهم با انقلابیون را برای شاه خطرناک تلقی می نمودند و در ۱۲ خرداد ۱۲۸۷ (۲۲ جون ۱۹۰۸) با دادن اولتیماتومی به وزیر امورخارجه، از مجلس خواستند که به در خواست شاه جامه ی عمل بپوشاند در غیر این صورت قوای قزاق وادار به مداخله می شدند.
هارتویگ به محمدعلی شاه توصیه میکرد که خود را از شر مجلس و قانون اساسی و مطبوعات آزاد خلاص نماید. در ۱ تیر ۱۲۸۷ (۲۲ جون ۱۹۰۸) شاه در تهران حکومت نظامی اعلام نمود و محمد علی شاه ولادیمیر لیاخوف Владимир Ляхов فرمانده بریگاد قزاق را به فرمانداری نظامی تهران برگزید و اورا برای سرکوبی آزادی خواهان به میدان توپخانه فرستاد. بریگاد قزاق نقاط حساس شهر را زیر نگهبانی خود گرفتند. روز بعد قزاق ها مجلس را محاصره نمودند. و در ستیزه یی که در گرفت لیاخوف مجلس را به توپ بست. صدها تن از مردم کشته شدند. سپاهیان شاه به ویژه سپاهیان زیر فرماندهی امیر بهادر جنگ به غارت و تاراج خانه ها و دستگیری آزادی خواهان پرداختند.
![]() |
ولادیمیر لیاخوف |
شوم بختانه، بسیاری از ریاکاران با خواسته هایی به جز از آزادیخواهی ومخالفت با تجزیه ی ایران داشتند و این بر دشواری آزادی خواهان می افزود. احتشام السلطنه رئیس مجلس دو برادر خود علاءالدوله و معین الدوله را برای میانجیگری به دربار فرستاد؛ اما به دستور شاه، نابخرد علاءالدوله را به فلک بستند و سپس آن دو را به مازندران تبعیدکردند. محمد علیشاه، سپس ناصرالملک را به دربار خواست و پس از ناسزا گویی وبه فلک بستنش دستور داد که اورا بازداشت کنند، تا این که به پادرمیانی دوستان انگلیسی اورا آزاد کردند و بی درنگ روانه ی انگلستان شد. و همو بود که پس از برکناری محمدعلی شاه نایب السلطنه شد.
هارتویگ، وزیر مختار روسیه که به شدت مخالف انقلاب مشروطه بود پیشنهاد می نمود که نیروهای قزاق انقلابیون را سرکوب نمایند. اما وزیر خارجه الکساندر پتروویچ ایزولسکی Алекса́ндр Петро́вич Изво́льский که نمی خواست روابط دوستانه کشورش را با انگلیس به خطر افکند برآن بود که دو کشور می باید در سرکوبی انقلاب با یکدگر همکاری نمایند. به گزارش هارتویگ شاه بریگارد قزاق را نه برای سرکوب شورشیان که بل برای ترساندن مجلس فرستاده بود. او می نویسد:
اگر در این دم روانشناسانه نیروهای قزاق مسجد سپهسالار را اشغال می نمودند، و مجلس را برای مدتی کوتاه می بستند، شاه به پیروزی کامل دست می یافت. اما به جای آن، شاه وزرایی را که هم اینک استعفا داده بودند را برای گفتگو فرا خواند و بر همه روشن شد که شاه نا مطمئن از قدرت خویش، در صدد یافتن راهی برای آشتی ست ... در نتیجه حال وهوا به شدت دگرگون شد: پشتیبانان قانون اساسی ، همراه با انقلابیون، که دیدند چگونگی قدرت به نفع آنان به مهینی تغییر یافته است، سرهایشان را بلند نمودند در حالی که شاه و اطرافیانش روحیه اشان را از دست دادند.
در ۲۶ خرداد ۱۲۸۷ ( ۱۶ جون ۱۹۰۸) ـ یک هفته پیش از به توپ بستن مجلس، چارلز مارلینگ وزیر مختار انگلیس به ادوارد گری نوشت :
به باور من وزیر مختار روس می کوشد تنها برگ برنده ی خود یعنی شاه را با تن دادن به هر خطری حفظ کند. او در صورت امکان این کار را با همکاری ما انجام خواهد داد. طرح موضوع هواداری ظلالسلطان از آلمان نیز بهانهای است تا دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان رادر مورد انتشار یک اعلامیه مشترک جلب کند.
![]() |
به توپ بستن مجلس |
روز ۲ تیر ۱۲۸۷ (۲۲ ژوئن ۱۹۰۸) صبح روزی که محمد علی شاه مجلس را به توپ بست، کاردار سفارت انگلیس در روسیه در گزارشی از دیدارش با ایزولسکی وزیر خارجه روسیه به سر ادوارد گری نوشت ایزولسکی پیشنهادهارتویگ، وزیر مختار روسیه در ایران را پذیرفته که نمایندگان دو کشور باید در تهران طی یادداشتهائی برای وزیران کابینه ایران، نمایندگان مجلس و شخص شاه، تأکید کنند که دو دولت روسیه و انگلستان حفظ دودمان پادشاهی کنونی را تعهد کردهاند. ایزولسکی که دریافته بود انگلیس مایل است پادشاهی دست نشانده در ایران داشته باشد، در این دیدار به نقل از هارتویگ در تهران تصریح کرد که همکاری میان دو دولت تنها راه مؤثر برای جلوگیری از خلع سلاح شدن شاه در برابر مخالفان است و افزود در غیر این صورت شاهد سرنگونی محمدعلی شاه خواهیم بود. به گزارش او ایزولسکی به او گفته بود:
دولت روسیه میخواهد شاه کنونی را حفظ کند ولی انگلیس از هر دولتی، ولو ظلالسلطان، به شرط آنکه تحتالحمایه ما باشد پشتیبانی خواهد کرد.
ایزولسکی که در گردهمایی ویژه یی در آبان ماه ۱۲۸۶ (نوامبر ۱۹۰۷) گفته بود که با "اقداماتی که موجب شوند ایران زیر سرپرستی" درآید مخالف است. خواستار یافتن چاره یی باهمکاری انگلیس بود ولی ارتش روسیه بر آن بود که عملیات مشترک نظامی با انگلیس برای روسیه بسیار گران تمام خواهد شد ، چون انگلیس که اینک " به یاری ما در کرانه های خلیج فارس مستقر شده است، آخرین آثار هنایش مارا بر ایران خواهد کشت و برای همیشه پیشروی ما را به سوی خلیج فارس سد خواهد نمود. " اینک کاردار سفارت انگلیس در روسیه در ادامه ی گزارش ۲ تیر ۱۲۸۷ خود می نوشت، که او تا آنجا که می توانسته کوشیده بود که ایزولسکی را از این اشتباه که انگلیس ها به پادشاهی هر کس دیگر رضایت خواهند داد به شرط آنکه او دست نشانده ی آنها باشد بیرون بیاورد. او می نویسد:
در عین حال تأکید کردم که دولت انگلستان هیچ علاقهای ندارد که محمدعلی شاه سرنگون شود و کس دیگری را جایگزین وی کند. اما عقیده من این است که وی [ایزولسکی] تصور میکند به قدرت رسیدن هر فرد دیگری به جای محمدعلی شاه به منزله پیروزی سیاست انگلستان در ایران است و طبعاًَ از آن احتراز میکند.
برای مدت ده ماه ستیزه ی داخلی مشروطه در شهرهای ایران صدها تن کشته و بس ویرانی به جای نهاد. تبریز به اشغال ۴ هزار قزاق از نیروهای روس درآمد، و آن نیروها تا پایان جنگ اول جهانی در آن شهر ماندگار شدند.
آمریکا و انقلاب مشروطه
در ۲۸ اردیبهشت ۱۲۸۲ (۱۹ می ۱۹۰۳) ریچموند پیرسون Richmond Pearson که از سوی پرزیدنت تئودور روزولت به سمت وزیر مختار آمریکا در تهران بر گزیده شده بود خدمت خودرا در تهران آغاز نمود . او در گزارش نخستین دیدار خود با نخست وزیر ایران به خرده گیری تلویحانه ی او از بی تفاوتی آمریکا در برابر کشورهای استعماری باهمه ی توانایی که دارد چنین نوشت: "نخست وزیر که فرانسه را به راحتی صحبت می کند به تاکید یادآورشد که او خوشحال است که آمریکا اینک به اندازه یی قدرتمند شده است که برخی از مردمان را وادارد تا درست رفتار کنند ... نخست وزیر در اشاره یی مستقیم به عملیات ما در چین و کوبا گفت تنها چیزی که از توانایی ملی ما بیشتر است بی تفاوتی ماست ." پیرسون جنبش مشروطه را همانند انقلاب آمریکا میدید و بر آن بود که این جنبش می تواند سر مشقی برای دیگر کشورهای آسیایی باشد. اما روزولت از او خواست که از درگیرشدن در چالش های مشروطه دوری جوید. با این همه پس از آنكه مشروطه خواهان با موفقیت به بست نشستند، او در گزارش خود به وزارت خارجه آمريكا نوشت: "دنباله گیری از چالش های کنونی طبعاً دلبستگی و همدردی شيفتگان آزادی را در سراسـر جهـان بر خواهد انگیخت".
پس از چندی گزارش های پیرسون در باره ی آشفتگی های مشروطه لحنی بدبینانه گرفت، و او نوشت ایرانی ها "هیچ دریافتی از معنای حکومت بنیاندار Constitutional government ندارند."به ویژه او اضافه نمود که "در زبان فارسی هیچ واژه ی برابر برای constitution، به معنایی که ما از این ویدایه دریافت می کنیم وجود ندارد " هرچند پس از برپایی مجلس شورای ملی در ايران او در گزارش خود نوشت: "چه بسا فرياد زنده باد آزادی ملتها كه از كشور كهن سال ايران برخاسته در سراسر دنيا طنين افکند". پیرسون شاید به خاطر نشان دادن هواداری خود از مشروطه خواهان ۲۰ آبان ۱۲۸۶ (۱۲نوامبر ۱۹۰۷) به آمریکا فراخوانده شد. و جان جكسون John Jackson كه در ۹تیر ۱۲۸۶ (۱ جولای ۱۹۰۷) به جانشینی او برگزیده شده بود در ۲۰آذر ۱۲۸۶ (۱۲ دسامبر ۱۹۰۷) اعتبار نامه ی خودرا تسلیم نمود. او در گزارش خود درباره انقلاب مشروطه نوشت:
آمریکا و انقلاب مشروطه
در ۲۸ اردیبهشت ۱۲۸۲ (۱۹ می ۱۹۰۳) ریچموند پیرسون Richmond Pearson که از سوی پرزیدنت تئودور روزولت به سمت وزیر مختار آمریکا در تهران بر گزیده شده بود خدمت خودرا در تهران آغاز نمود . او در گزارش نخستین دیدار خود با نخست وزیر ایران به خرده گیری تلویحانه ی او از بی تفاوتی آمریکا در برابر کشورهای استعماری باهمه ی توانایی که دارد چنین نوشت: "نخست وزیر که فرانسه را به راحتی صحبت می کند به تاکید یادآورشد که او خوشحال است که آمریکا اینک به اندازه یی قدرتمند شده است که برخی از مردمان را وادارد تا درست رفتار کنند ... نخست وزیر در اشاره یی مستقیم به عملیات ما در چین و کوبا گفت تنها چیزی که از توانایی ملی ما بیشتر است بی تفاوتی ماست ." پیرسون جنبش مشروطه را همانند انقلاب آمریکا میدید و بر آن بود که این جنبش می تواند سر مشقی برای دیگر کشورهای آسیایی باشد. اما روزولت از او خواست که از درگیرشدن در چالش های مشروطه دوری جوید. با این همه پس از آنكه مشروطه خواهان با موفقیت به بست نشستند، او در گزارش خود به وزارت خارجه آمريكا نوشت: "دنباله گیری از چالش های کنونی طبعاً دلبستگی و همدردی شيفتگان آزادی را در سراسـر جهـان بر خواهد انگیخت".
پس از چندی گزارش های پیرسون در باره ی آشفتگی های مشروطه لحنی بدبینانه گرفت، و او نوشت ایرانی ها "هیچ دریافتی از معنای حکومت بنیاندار Constitutional government ندارند."به ویژه او اضافه نمود که "در زبان فارسی هیچ واژه ی برابر برای constitution، به معنایی که ما از این ویدایه دریافت می کنیم وجود ندارد " هرچند پس از برپایی مجلس شورای ملی در ايران او در گزارش خود نوشت: "چه بسا فرياد زنده باد آزادی ملتها كه از كشور كهن سال ايران برخاسته در سراسر دنيا طنين افکند". پیرسون شاید به خاطر نشان دادن هواداری خود از مشروطه خواهان ۲۰ آبان ۱۲۸۶ (۱۲نوامبر ۱۹۰۷) به آمریکا فراخوانده شد. و جان جكسون John Jackson كه در ۹تیر ۱۲۸۶ (۱ جولای ۱۹۰۷) به جانشینی او برگزیده شده بود در ۲۰آذر ۱۲۸۶ (۱۲ دسامبر ۱۹۰۷) اعتبار نامه ی خودرا تسلیم نمود. او در گزارش خود درباره انقلاب مشروطه نوشت:
در باره ی وضع کنونی ايران، یاوه یی از اين بالاتر نيست كه از بودن "روحیه یی ملی" سخن به ميان آيد و يا آنكـه گفته شود كه ملتی با نگرش به ریخت مردم سالاری، از روی درک و شناخت و با پاسداری از بسامانی و آرامـش به پاخاسته است و به انقلابی همگانی دست یازیده است. زيرا در ايران هنوز روحیه ی ملی پدید نیامده ست و اين به پاخیزی هم نه از روي شناخت و دریافت بوده ، نه گسترشی همگانی دارد و نه در روندار آن بسامانی در پاس بوده است .هر چند به سرانجام آزادی خواهان پیروز شدند، و نیروهای سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنکابنی در ۲۵ تیر ۱۲۸۸ بر تهران چیره شدند. همانگونه که مورگان شوستر می نویسد: "بنابراین در ۲۵ تیر ۱۲۸۸(۱۶ جولای ۱۹۰۹) چنین می نمود که جنبش شکست خورده ی قانون اساسی به ناگهان زندگیی دوباره یافت و سربازان و مردم با نشان دادن دلیری ، میهن دوستی و کارایی، تقریباٌ یکشبه، امید خود را برای بازگرداندن حکومتی برپایه ی نمایندگی برپاساختند." در همان روز هیات نمایندگی مجلس عالی در پیام خلع سلطنت محمدعلی شاه به وی نوشت:
اعلیحضرتا مقتضیات وقت و شدت هرجومرج مملکت و انزجار قلوب ملت از اداره آن اعلیحضرت ضرورت بهمرسانیده که آن اعلیحضرت از زحمات بار سنگین سلطنت خود را معاف فرمایند، برطبق همین ضرورت امروز که ۲۷ جمادیالثانی ۱۳۲۷ است در سفارت محترمه دولت بهیه روس پناهنده شده بالطبع شخص همایونی خود را از این زحمت فارغ فرمودند علیهذا مجلس عالی فوقالعاده امروز ۲۷ جمادیالثانی ۱۳۲۷ در بهارستان تشکیل یافته اعلیحضرت قوی شوکت اقدس سلطان احمد شاه خلدالله ملکه و سلطانه را به شاهنشاهی ایران پذیرفته و تا تشکیل پارلمان موقتاً حضرت مستطاب اشرف عالی آقای عضدالملک دامت شوکته را بسمت نیابت سلطنت اختیار نمود.در ۲۵ آبان ۱۲۸۸ (۱۶ نوامبر ۱۹۰۹) پس از بازگشایی مجلس پرزیدنت ویلیام هوارد تافت در نامه ی شناسایی خود به مجلس نوشت:
من تبریکات خودرا برای گشایش مجلس مشروطه به اعلیحضرت تقدیم می دارم. مردم آمریکا برای ایران رفاه و صلح در زیر نظام جدید آرزو می کنند.ورود تفنگداران انگلیس به ایران
با این همه، دشواری های ایران بسیار بود. نیروهای روس تبریز و نقاطی دیگر در شمال را در اشغال داشتند و در مهر ماه ۱۲۸۹ (اکتبر ۱۹۱۰) انگلیس با صدور اولتیماتومی از ایران خواست که افسران ارتش هند انگلیس به کشور داخل شوند تا به پاسداری راه ها در منطقه ی نفوذ انگلیس بپردازند و این هیچ نبود مگر اشغال جنوب ایران که هزینه ی آن را می باید دولت ایران می پرداخت.
انگلیس ها در ۱۲۸۷ ( ۱۹۰۸ ) در منطقه ی بی طرف میدان نفتی پرباری را یافته بودند و اینک می خواستند با دادن امتیازهایی به روسیه منطقه ی بیطرف را نیز با روسیه تقسیم نمایند -- چنین بود که انگلیس در پیمان سری روسیه و انگلیس در ۱۲۹۴ ( ۱۹۱۵) به روسیه در تنگه ی داردانل آزادی عمل داد و در ۱۲۹۵ به خوشتاریا از شهروندان روس یاری داد تا امتیاز نفت شمال را از سپهدار در یافت کند .
به هر روی، روسیه و انگلیس با مشروطه ی نو پای ایران سر دشمنی داشتند و در خواست وام ایران را برای پرداختن هزینه های ضروری نمی پذیرفتند. دولت ایران دست به سوی آلمان دراز نمود. اما آلمان ها در پرداخت وام بسیار کند عمل نمودند.
در آذرماه ۱۲۸۹( دسامبر ۱۹۱۰) حسین قلی خان، وزیر خارجه از وزیر مختار ایران در واشنگتن در خواست نمود که چند کارشناسان آمریکایی را برای بازسازمان دادن خزانه داری ایران به همراه یک خزانه دار کل استخدام نماید. وزارت خارجه ی آمریکا که نگران آن بود که پاسخ به چنین درخواست موجب آزردگی انگلیس و روسیه شود با آن به سردی رفتار نمود.
در همان حال ایران با صدور درخواستی بین المللی برای رویارویی با کنش های سرکوبانه ی انگلیس و روسیه واکنش نشان داد. روزنامه ی نیویورک تایمز در شماره ۱۱ ژانویه ی ۱۹۱۱ خود این در خواست را منتشر نمود:
چهار سال پیش ملت ایران برای گرفتن آزادی خویش به جنبشی بزرگ اندر شد. کشوری که به پا خاست تا به بدبینان غرب، که به دلایل شخصی خودشان، شرق را و به ویژه ایران را از باز برپایی ناتوان می دیدند، نشان دهد، که ایران آماده است که با خون خویش برای رسیدن به آرمان های آزادی، دادوری و برابری که اصول بنیانیی هستند که شهرگاری غرب بر فراز آنها رشد نموده است، دفاع نماید.
در دوران چندسال گذشته روحانیون و همه ی طبقات اجتماعی ملت به تمامی جهان ثابت کرده اند که نه ایران و نه اسلام-باوری هیچ ترس از این ندارند که درهایشان را به سوی منافع شهرگاری بر گشایند. ایرانی ها با همه نیروهایی که آنان را در دوران تحول و آزادی برمی انگیزاند تا به این آرمان ها برسند، و نداشتن آنها موجب فاصله یی دراز برای زمانی اینچنین بلند شده است، به اندر آمده اند.
ایرانی ها در مسیر دگرگونی خود چشمِ آن داشتند که پشتیبانی و همیاری همه ی جهان را به همراه داشته باشند. اما متاسفانه این آرزو ناکام ماند، و به وارون، ما با هنایشِ تاسف آورِ دو کشور اروپایی، که بلند پروازی و تشنگی شان برای پیروزی، آنها را به مسیری برای دست درازی سوق داده است، به ساختوستانه سرکوب شده ایم.
این دو کشور برای خودشان کار اندوهگین پیشگیری و سد نمودن پیشروی شرق را به سوی پیشرفت و شهر گاری برگمارده اند.این اعلامیه سپس اشغال بی دلیل شمال ایران، از سوی نیروهای روسی، که با تصویب "انگلیسهای آزادیخواه و مشروطه طلب" بوده است، که علیرغم "ظاهر زیبنده ی سیاست انگلیس"، به بهانه ی هرج و مرج در منطقه ی جنوب کشور، تهدید به مداخله ی نظامی کرده اند، را محکوم می نمود . این درخواست بین المللی چنین پایان می یافت: "انگلیسها و روسها با پیش بینی طرح های اصلاحات و نگرانی از تجدیدِ حیاتِ اقتصادی ایران همه گونه موانع را به وجود آورده اند " تا از دریافت وام پیشگیری نمایند. "انگلیس و روس از این بهانه ها که هیچ پایه یی ندارند بهره گرفته اند تا به ما آسیب برسانند تا ما را به هراس افکنند و کشور ما را به ببردگی بکشانند."
دولتمردان ایران که دستیابی به فناوریی آمریکا را، برای گسستن بندهای وابستگی خود، تنها راه چاره می دانستند، از آمریکائی ها تقاضای یاری نمودند. یکبار دیگر این آئین بود که درنخست به جای فناوری وارد شد، و نهادهای تبلیغاتی میسیونرهای مذهبی در گوشه و کنار کشور پدیدار شدند. اگرچه از دید رئیس جمهور آمریکا هوارد تافت نفوذ این نهادها تبلیغات داد و ستد بازرگانی میان آمریکا و ایران را در شمال گسترش می داد . و اینچنین بود که پرزیدنت تافت به وزیر امورخارجه اَش نوشت:
من نامه ی دبلیو. مورگان شوستر را در باره ی امکان درخواستی از دولت ایران برای درگماردن کارمندی که همه ی گمرک و باهوده کاری های درآمد آن کشور را بازسازمانی دهد پیوست می کنم. من در تمامی کشور و یا درجهان کسی را کار آزموده تر از همین مورگان شوستر سراغ ندارم. امیدوارم که شما در این باره با من گفتگو نمائید.
![]() |
مورگان شوستر |
در این هنگام در آمدهای گمرکی از مهمترین منابع مالی دولت بود و گمرک ایران زیر مدیریت مورنارد Mornard بلژیکی بود که از سوی روسیه ی تزاری پشتیبانی میشد. مجلس انقلابی ایران شوستر را به سمت خزانه دار کل کشور برگماشت. مورگان شوستر در این باره می نویسد:
در نزدیکی های این هنگام من در باره ی به اصطلاح "کَلَک" intrigues در پیوند با ورود مان و وظائف در نظر گرفته مان از نزدیک آشنا شدم . تقریباٌ با هر کس که صحبت میکردم در بخشی از گفتگو واژه ی "کَلَک " را به میان میاورد. " کابینه بر علیه شما کَلَک میزند." ، " کارمندان بلژیکی گمرک بر علیه آمریکائی ها کَلَک میزنند."، " آقای شوستر اینجا بدجایی برای کَلَک است "، "ایران سرزمین حُقِـّه و کَلَک است " من برای دفاع از خودم به همه میگفتم ما آمریکائی ها از کَلَک بالنده میشویم و من خوشم میاید که کَلَک ها ادامه پیدا کنند.
اگرچه نخستین کَلَک که از نزدیک با آن روبرو شدیم از سوی موسیو مونارد، یک کارمند بلژیکی گمرک بود که پست مدیر کل اداره ی گمرکات را داشت. این جناب، کارمندِ بسیار دون پایه ئی در گمرکات کشور خود بود که به آوند دستیار با هم میهن بسیار تبهکار خود موسیو ناوس Naus که از سوی مظفرالدین شاه مأموریت داشت تا اداره ی گمرکات ایران را برپا و سازمان دهد و او چنان موفقیتی شگفت انگیز بدست آورد که در زمانی بسیار کوتاه بس بانفوذ و ثروتمند گردید و بسیار مورد احترام روسها واقع شد. یکی از نخستین کارهای مجلس اول این بود که در بیستم بهمن ۱۲۸۵ شاه را واداشت تا به خدمت موسیو ناوس که تا آن هنگام مناصب حساسی را در اشتغال داشت خاتمه دهد. گزار ش می شد که او اینک در املاک و ویلای گرانبهایش در بلژیک خوش است. این جناب بود که تعدادی مذاکرات مالی را برای دولت ایران انجام داده بود ازجمله تعرفه هایِ گمرکیِ کنونیِ ایران و همچنین دو وام از روسیه که اینک بار گرانی بر مردم ایران شده بودند . (...)
درهنگام و رود ما بیست و پنج تا سی تن از هموطنان موسیو مورنارد با او مسئولیت همه ی اداره های گمرک ایران را بر عهده داشتند. به ما گزارش شده بود که موسیو مورنارد با پشتیبانی بکارگرفته ی هیئتهای نمایندگی روسیه و بلژیک ،به سختی کوشیده بود که منصب خزانه دار کل کشور را از آن خود نماید ولی مجلس ظاهرآٌ یک دگرگونی کامل را می خواست . اینک که کارمندانِ بلژیکیِ گمرک کوششهای خود را بی ثمر دیده بودند، بر آن بودند تا آنجا که ممکن است از کار آیی اشتغال آمریکائی ها پیشگیری و آن را به صفر برسانند.
اندکی پیش از ورود ما، مذاکره برای پیمانِ وام یک میلیون و دویست و پنجاه هزار پاند به دولت ایران از سوی بانک شاهنشاهی ایران ، که یک کمپانی انگلیسی بود، به پایان رسیده بود، و همه ی بروندها ی آن پذیرفته شده بودند و تقریباٌ دو روز پیش از ورود ما به تهران لایحه ی پیمان وام به تصویب مجلس رسیده بود. برخی از نمایندگان می خواستند که تا ورود ما شکیبا باشند تا بتوانند از اندرز ما پیش از برداشتن گام نهائی آگاه شوند، اما کابینه با نگرانی بسیار می خواست این کار به سامان برسد و بنا بر این وام به رأی گذاشته شده بود. موسیو مورنارد به دغلبازی با مزدوران شناخته شده ی روسی در داخل و خارج از مجلس و اعضای کابینه، درست پیش از ورود ما ، پیش نویس قانونی را فراهم نموده بود که کنترل تمام مبالغ هزینه شده از پول این وام را در دست " کمیسیونی" مرکب از پانزده نفر می نهاد که خودش در رأس و در کانون آن قرار داشت. بنابراین خزانه دار کل آمریکائی، که آمده بود تا اداره ی امور مالی ایران را به دست گیرد، خود را بر سر دوراهی خوشایندی می یافت که یا باید زیر فرمان موسیو مورنارد و این "کمیسیون" ، که قرار بود هزینه های دولت را اداره کند کار کند و یا اینکه خود را بکنار کشد و تنها با منابع مالی دولت که زیر اداره ی دستهایی دیگر بود کار نماید. هنگامیکه من از این موضوع آگهی یافتم لایحه ی این قانون در همان گاه در برابر مجلس بود. من بی درنگ پیش نویسی تهیه و گزارش کوتاهی در باره ی وضعیت موجود در وزارت دارائی به کابینه عرضه نمودم و پرسیدم که آیا آنها می خواهند " اطاق دیگری به این خانه ی آشفته اضافه کنند " با این گزارش یک لایحه یِ ساده یِ قانونی اداره و امور باز پرداخت و هزینه های برآمده از پیمانِ وام یک میلیون و دویست و پنجاه هزار پاند را در دست خزانه دار کل کشور می نهاد، جائیکه می باید می بود.
به هر روی، کابینه پیشنهاد شوستر را پذیرفت اما آنچه که جالب است کلک دیگری ست که روسها و انگلیسها بر سر خزانه داری که پیش از شوستر، از فرانسه، برای کمک به سازمان دادن امور مالی ایران آمده بود وارد آوردند. شوستر می نویسد که پس از ورودش به ایران پیاپی از سوی هیئتهای نمایندگی روسیه وانگلیس و دیگران دعوت میشد که برای آشنایی به نزد آنان برود. و او پیوسته این پیشنهاد ها را رد میکرد . این مسئله نُقل محافل همه ی سران و مهینان دولت قرار گرفته بود که سر انجام حتی نایب السطنه ناصرالملک و محتشم السلطنه (حسن اسفندیاری) وزیر خارجه ی مستوفی الممالک از او می پرسیدند که کی می خواهد به دیدار هیئتهای نمایندگی خارجی برود. شوستر با لحنی شوخ می نویسد:
به من داستانِ غم انگیزِ موسیو بیژو Bizot "دکترِ مالیه" یِ برجسته یِ فرانسوی را گفته بودند. او که دوسال پیش از آمدن ما به تهران آمده بود، هیئتهای نمایندگی روسیه و انگلیس و دیگر دیپلماتهای خارجی را بسیار جالب و میهمان نواز یافته بود. زیرا که همواره در باره ی کارش آماده ی راهنمایی بودند و او آنچنان سرمست از این انجمنهای دوستانه و میهمانی ها وجشنهای بیشمار که به افتخار او در هیئت های نمایندگی مختلف داده می شد بود که تنها یک موضوع کوچک را بکلّی فراموش کرده بود و آن اینکه او به ایران رفته بود تا به وضع دارایی آن کشور سر وسامان دهد، نه آنکه فقط چای بنوشد و بریدج بازی کند و برای تندرستی اسب سواری نماید . اگر او هرگز از بیهشی بیدار میشد که می باید وظیفه اش را انجام دهد بدون تردید در می یافت که مجلس ، به درست یا نادرست، هم اکنون اورا نیز در رده ی پیش کسوتان بلژیکی اَش در شمرده و تنها برنامه يی که ایرانی ها مطمئناٌ از آن پشتیبانی و با آن همکاری خواهند نمود آنست که چه بهتر خواهد بود که با بازگشت او به لا بل فرانس la belle France (فرانسه ی زیبا) آغاز گردد .
به هر پیشامد، موسیو بیژو در سرو سامان دادن به امور مالی ایران در در طی دوسال اقامتش در تهران "کار نکردنیِ" استادانه یی از خود نشان داد و در پایان مأموریتش به دولتِ شکیبا و خوش اعتمادِ ایران یک گزارشِ ماشین شده ی سی برگی ، ویراست شده به زبان زیبای فرانسه، تحویل داد که تنها عقیده ی او در باره ی اینکه؛ برای سر وسامان دادن به ساختار مالیه ی ایران یک مسئول چه باید بکند، را نشان میداد. او در حالیکه تندرستیش بسیار بهبود یافته بود به منصب خود در فرانسه بازگشت و این در همان حال بود که وضع مالی ایران همچنان در اُفت و خیز مانده بود.
روسیه و انگلیس که از ورود آمریکا به ایران بس نگران و دلواپس بودند میکوشیدند که به بهانه ئی از شَـرِ شوستر در ایران رهایی یابند. و ِسر ادوارد گری وزیر امور خارجه انگلیس که نمی خواست روابط دوستانه کشورش را با آمریکا بخطر افکند بگونه ئی غیر مستقیم به روسها چراغ سبز داده بود که به ایران اولتیماتوم بدهد که یا باید ایران شوستر را اخراج نماید و یا نیروهای روسیه ایران را اشغال خواهند نمود . در نخستین روزهای آبان ۱۲۹۰ دولت روسیه تزار ی سپاهیانش را در بندر انزلی پیاده نمود و لشگر بزرگتری را در باکو گرد آورد. انگلیس همچنین در دهم آبان ۱۲۹۰ در زیر پوشش نگهبانی از کنسولگری انگلیس، به ایران آگاهی داد که دو تیپ سواره ی هندی را به آبراهه ی پارس و شیراز خواهد فرستاد.
همان روز وزیر مختار روسیه استانیسلاو آنتونویچ پوکلِفسکی-کوزِل Станислав Альфонсович Поклевский-Козелл به وزارت خارجه ایران پیام داد که ژاندارمهای خزانه داری ایران می باید بی درنگ از پارک شعاع السلطنه بیرون شوند و بجای شان نیروهای قزاق ایران پارک را در زیر نگهبانی خود بگیرد . او همچنین در خواست نمود که دولت ایران از "ناسزا " گویی به کارمندان کنسولگری روس پوزش بخواهد. او گلایه مندی ایران در باره ی زیرپا گذاری آزادگی اش و دست درازی به امور داخلی اش را نادیده گرفت و حتی ابراز آزردگی نوشته شده ی دولت ایران را که پیشتر از آن شناسایی و پذیرفته بود باز پس داد.
وثوق الدوله وزیر خارجه در کابینه ی نجف قلی خان صمصام السلطنه از انگلیسها در باره چگونگی پاسخگویی به دست درازی وگردنکشی روسها به چاره پرسی پرداخت. وزیر خارجه ی انگلیس، سر ادوارد گری ، پاسخش به چاره جویی وثوق الدوله این بود که نه تنها دولت ایران می باید به اولتیماتوم روسیه سر فرود آورد که بل میباید دولت ایران برای تقاضای کمک خود از آمریکائیها برای سر وسامان دادن به اوضاع مالی از روسیه پوزش بخواهد! در انگلیس نگرانی این بود که روسیه بر سر آنست که ایران را به امپراطوری خود ضمیمه نماید. و در اینصورت با هم مرز شدن انگلیس و روسیه خطر برخورد میان دو امپراطوری افزایش میافت (زیرا در آنزمان شبه قاره هندوستان که پاکستان را در بر میگرفت پاره یی از امپراطوری انگلیس بود) . در مذاکرات طولانی مجلس همگانِ (عوام) انگلیس در این باره یکی از نمایندگان مجلس کراوشی-ویلیامز Crawshay-WIilliams گفت:
نکته ی دیگری در این دشواری هست. هیچکس نمی تواند انکار نماید که اگر قرار باشد ایران پاره پاره شود، آلمان بدون آنکه بگونه ئی اعتراض نماید بکناری نخواهد ایستاد. براستی، من فکر میکنم، اگر چنین چیزی صورت گیرد، و یا اگر گامی برای دست درازی به استقلال ایران برای گسترش منافع ما و یا روسیه برداشته شود، آلمان خود را در این باره سهیم خواهد گرفت و من نمی توانم عواقب نهایی را برای سیاستهای اروپایی پیش بینی نمایم.
سر ادوارد گری وزیر خارجه در همان نشست مجلس عوام انگلیس در پاسخ به یکی از نمایندگان مجلس در این باره گفت:
نخستین تقاضای دولت روسیه اینست که آقای شوستر مشاور دولت ایران می باید بر کنار شود. ما گفته ایم که نمی توانیم به این در خواست اعتراض کنیم و من به مجلس میگویم چرا. اندک زمانی پیش، در تازه ترین رویداد، من تلگرام خبری را دریافت نمودم که آقای شوستر سه کارمند انگلیسی در ایران را به آوند مأموران خزانه داری در نقاطی حساس منصوب نموده است. یکتن در شیراز، یکتن در اصفهان و یکتن در تبریز، البته در بیرون از منطقه ی نفوذ روسیه که در باره ی آن هیچ اعتراضی نمی تواند باشد. اصفهان خیلی نزدیک به منطقه ی نفوذ روسیه است، و من فکر نمی کنم گماردن یک مأمور در آنجا مورد پذیرش دولت روسیه باشد. اما تبریز خیلی به مرز روسیه نزدیک است، و به محض اینکه من این خبر را شنیدم، و پیش از آنکه دولت روسیه حتی یک کلمه در این باره بگوید، و تا آنجا که من میدانم حتی پیش از آنکه آنها از این جریان با خبر بشوند، من به وزیرمان در تهران تلگراف زدم، و به او خاطرنشان کردم که اینگونه کارها پذیرفتنی نیست، که این مطلقاٌ بر خلاف هدف پیمان میان انگلیس وروسیه است، و حتی اگر خود ما این انتصابها را برانگیخته بودیم برخلاف آن هدف بود. این مطلقاٌ آشکار بود که روسیه به انتصاب یک مأمور انگلیسی در تبریز اعتراض خواهد داشت همانگونه که خود ما با انتصاب یک روسی در وضعیتی همانند اعتراض خواهیم داشت. من فکر کردم این پذیرفتنی نیست، و در چهاردهم آبان به وزیرمان در تهران تلگراف زدم که انتصاب آقای لکوفر Lecoffre، که ممکن است بخواهد به کنش هایی نیرومندانه برای دفاع از منافع آنان دست یازد، قطعاٌ موجب ناخوشایند دولت روسیه خواهد شد و بسیار موجب دردسر برای دولت است. به او گفته شد که او باید به آقای شوستر عواقب احتمالی را در صورت ادامه دادن به تحریک روسها متذکر شود و مصراٌ از او بخواهد تا با هیئت نمایندگی روس از سر آشتی در آید. اضافه برآن گفته شد که به او (شوستر) باید به اشکاری گفت که دولت روسیه می تواند برای پاسداری از منافع خود سرباز استخدام نماید، و که او توان آن ندارد که در برابر آن ایستادگی نماید. (...) آن تلگرام پیش از آنکه ما هیچ چیزی از روسیه بشنویم فرستاده شد. ولی هیچ، حتی اندک، اثری هم نداشت. و با پاسخِ "هیچ کاری نمیشود کرد" non possumus روبرو شد. در چنین رویکرد، هر اندازه هم که آقای شوستر کارا باشد، هراندازه هم که نیتهای خوب داشته باشد، برای ما ممکن نیست با در خواستهای دولت روسیه که در باره ی او پیشنهاد شده است مخالفت نمائیم. من کاملاً کارایی و نیات خوب اورا می پذیرم، اما شما نمی توانید بر نیت و هدفِ نهفته در پیمان انگلیس و روس خدشه آورید و میانه ی دوکشور بزرگ را باهم، به خاطر کنش های یک فرد،هر چقدر هم که از سرِ نیک اندیشی باشد، بهم بزنید. راهکاری را که من می توانستم برای پیشگیری از هنایش این خدشه نشان بدهم در نخستین فرصت ممکن دادم. آن راهنمایی شکست خورد و من البته به هیچ وجه نمی توانستم از کارکرد آقای شوستر پشتیبانی نمایم. (...)
دومین درخواست روسیه این بود دولت ایران پیش از انتصاب مشاورین خارجی می باید از هیئتهای نمایندگی انگلیس و روسیه نظرخواهی نماید. این در خواستها بر پایه ی مسئولیت های دولت روسیه پیشنهاد شده بود و ما مطمئناٌ با آن نمی توانیم چالشی داشته باشیم. این امر را به آوند دست درازی به استقلال ایران نشان داده اند. البته که این دست درازی به استقلال ایران نیست. اگر که دولت روسیه می گفت که دولت ایران در گمارش مأمورین ایرانی در دولت ایران می باید پذیرش انگلیس و دولتهای خارجی را درخواست نماید آنوقت این دست درازی به استقلال ایران بود. درخواستِ روسیه به انتصاب کارمندان ایرانی کاری ندارد، اما به انتصاب مامورین خارجی ، بدون تردید، کار دارد. ایران ضعیف ونابسامان است و خود این راستیک که این کشور نیاز به مشاورین خارجی دارد نشان میدهد که استقلال آن مانند استقلال کشورهایی نیست که نیاز آن را ندارند که به کسی دیگر تکیه کنند. این کشور به مشاورین خارجی نیاز دارد برای اینکه ضعیف و بی سر وسامان است، اما با مشاورین خارجی همیشه، به ناچار، هنایش خارجی خواهد آمد. (...) من فکر میکنم که پس از آنچه که رویداده است، این مطلقاٌ اصلی بنیانی است که دولت ایران دستی کاملاٌ آزاد در انتصاب کارمندان ایرانی در سازمان دهی به دولت خود داشته باشد. اما اگر که بخواهد مشاورین خارجی را استخدام کند برای پیشگیری از رویدادی مجدد مانند آنچه که رخ داده است باید از پیش با روسیه و انگلیس مشاوره نماید (...)
سومین در خواست روسیه اینست که ایران می باید غرامت بپردازد. دراین باره باید ببینیم که در حال حاضر ایران نمی تواند هیچ مبلغی را بپردازد و من حتی برای یک لحظه هم خیال نمی کنم که دولت روسیه برای پرداخت فوری غرامت فشار وارد کند. و اگر فشاری برای پرداخت غرامت فوری نیست، این ناخواستنی است که چنین طنابی بدورِگردن ایران باشد ، که بتواند مانند اهرمی در هر آن مورد استفاده قرار گیرد. دومین چیزی که در باره ی پرداخت غرامت باید بگویم اینست که، اگر به ایران فشار بیاید که در هم اکنون غرامت بپردازد، این اثری منفی بر منافع بازرگانی انگلیس خواهد نهاد. منافع بازرگانی انگلیس در جنوبِ ایران بخاطر بسته شدن و آشفتگی راه ها لطمه دیده است. راه ها آشفته شده است زیرا نیرویی کارآمد برای پاسداری از آنها نیست. به باور من افسران سوئدی که اینک در ایران بسر می برند در حال آفرینش چنین نیرویی هستند، و به هر اندازه، شما نمی توانید بدون پول چنین نیرویی را نگاهداری نمائید.
به هر روی، سر ادوارد گری حتی در باره درخواست سوم روسیه تزاری به آنها اطمینان می داد که ایران به آوندی ریشه ئی پرداخت غرامت را می پذیرد و "هنگامیکه یک دولت ایرانی برپا شود که منافع ویژه ی انگلیس را و منافع ویژه ی ما در آن مناطق ایران که برای هرکدام از ما از اهمیتی ویژه برخوردارند را محترم شمرد" این غرامت پرداخت خواهد شد.
با این همه مجلس از این گردنکشی های بی شرمانه و ابلهانه نهراسید، و در نوزدهم آبان ۱۲۹۰ (۱۹۱۱) پیشنهاد شوستر را برای استخدام هفت آمریکائی دیگر تصویب نمود. نیروهای روس در رشت و تبریز با قساوت و وحشیگری مردم بیگناه را کشتار نمودند . وثوق الدوله بنا به دستور وزیر خارجه ی انگلیس اولتیماتوم روسیه را پذیرفت. اما روسها که بر پایه ی موافقت نامه ی ۱۹۰۹ روس و انگلیس، می باید تبعید محمدعلی شاه به بندرِ اُدسا را پاسداری کنند و به او اجازه ی اقدامی بر علیه حکومت مشروطه ندهند در تابستان سال ۱۲۹۰ (۱۹۱۱)، اورا از ادسا به همراه تسلیحات نظامی، با نام رمزی خلیل به ایران باز گرداندند و در دوم آذر ۱۲۹۰ اولتیماتوم دیگری به دولت ایران دادند که می باید درظرف ۴۸ ساعت پاسخ داده میشد. بنا بر اولتیماتوم:
افزون بر آنچه که در بالا گُفته شد، دوستدار بناچار هشدار می دهد که دولت امپراطوری بیش از چهل و هشت ساعت برای اجرای درخواست یاد شده شکیبا نخواهد ماند و در درازای این هنگام نیروهای روس در رشت متوقف خواهند ماند. اگر تا پایان این هنگام پاسخی نرسد یا پاسخی نامطلوب برسد نیروهای یادشده به پیشروی خواهند پرداخت و البته این برآیند موجب افزایش غرامتی که دولت ایران می باید به دولت روسیه بپردازد خواهد شد.
صمصام السلطنه، نخست وزیر، که اطمینان داشت مجلس این بار التیماتوم را خواهد پذیرفت، به روسها اطمینان داد که مجلس بدون چالشی جدی آنرا خواهد پذیرفت. او با آوردن اولتیماتوم به نشستِ مجلس از نمایندگان درخواست نمود که با پذیرش آن به دولت پروا دهند که شوستر را اخراج نماید. از سویی دیگر، تقی زاده با فرستادن تلگراف هایی به وثوق الدوله وزیر امور خارجه، مؤتمن الملک رئیس مجلس، سلیمان میرزا، سید محمدرضا مساوات و وحیدالملک از حزب دمکرات و نیز سردار اسعد از آنها خواست اولتیماتوم را بپذیرند. او به وثوق الدوله نوشت: "از روس عذرخواهی کنید و با غیرت ملی مملکت را از خطر نجات دهید ". درتلگرافش به مؤتمن الملک نوشت هرگز گمان نمی برد که دولت و ملت ایران با رویگردانی از یک پوزش کشور را به باد دهند ، "و از شدت تحیّر در حل سّر این مسئله مبهوت بودم". و به سلیمان میرزا، می نوشت که لجاجت و دشمنی مایه ی "لعنت ابدی" ست؛ و پیشگیری از اشغال تهران از "اقدم وظایف" است و حتی به تشکیل یک حکومت اتحاد ملی، دربر گیر از همه احزاب، اندرز میداد: "کار را البته نگذارید از دست اولیای امور خارج شود و به دست ازدحام بیفتد".
بنا به نوشته ی شوستر هنگامیکه التیماتوم روسیه در مجلس خوانده می شد سکوتی سنگین بر نشست هفتاد شش نماینده ی کشور سایه افکنده بود . پس از خواندن اولتیماتوم در نشستِ آشکار مجلس شیخ محمد خیابانی بپاخاست و چون پذیرفتن اولتیماتوم را برابر با از دست دادن استقلال و آزادی کشور می دید گفت: "باید بدانیم این مسئله خیلی خیلی مهم چطور خواهد گذشت این است که ما رد خواهیم کرد یعنی بنده با آن اشخاصی که رفقای بنده هستند رد خواهیم کرد و رأی نخواهیم داد." معززالملک پیشنهاد نمود که: "بنده هیچ بد نمیبینم که یک مجلس ۷۰ نفری یک مجلس کوچکی تشکیل بدهد که با وزراء داخل مذاکره شده به این کار خاتمه بدهند و این مجلس کوچک از حیث اعتماد همان مجلس خواهد بود که از حیث شور با هیئت وزراء همراه بشوند و این مسئله را خاتمه بدهند و هیچ فرق نمیکند." آقا میرزا احمد قزوینی گفت:
"بنده نمیخواستم چیزی عرض کنم ولی فرمایش آقای معززالملک مرا مجبور کرد که یک چیزی عرض بکنم (...) در اصل مطلب بنده هم همعقیده هستم با آقای خیابانی و کاملاً موافق هستم با ایشان و عرض میکنم که این مملکت مال وکلا نیست مال وزراء هم نیست مال تمام اهالی این مملکت است بعد از آنکه مجلس این را رد کرد به تمام اهالی گوشزد کرد و تمام اهالی تصدیق کردند و امروز که کمیسیونی معین میکنیم و اختیار به آنها میدهیم معنی این کمیسیون این است که اگر لازم شد قبول نکنند مخالف آن رأی که مجلس داده است خواهد بود و البته ما نمیتوانیم تصدیق کنیم که یک عده مختصری منافع یک مملکتی را بیشتر از عموم اهالی آن مملکت می دانند".
هشترودی گفت:
بنده ساعتم را که حالا ملاحظه کردم نصف شب است یعنی ۵ دقیقه یا ده دقیقه مانده است تا نصف شب و خود این حاکی است که این مطلب خیلی اهمیت دارد حالا تاریخی بودنش را عرض نمیکنم یعنی این مطلب از آن مسائل اساسیه مملکت است و شاید بتوانم عرض بکنم که تقدیر این مملکت در این شب تمام میشود. (...) بنده وکیل شدهام که اینجا رأی بدهم نه این که ا ختیار خودم را به دیگری بدهم که او برود در یک کاری رأی بدهد (...) بنده الآن مضطربم چطور اختیاری به دیگری بدهم وقتی که دست مرا ببندند چطور ممکن است که اختیار به دیگری بدهم این است که بنده با این ترتیب مخالفم و مخالفت خودم را اظهار میکنم و این راه هم لازم است عرض کنم که اینجا یک اشاره شد که فِرَق سیاسی منحل شده است بنده عرض میکنم چنانچه تشکیل فِرَق در پارلمان شده باید انحلالش هم در پارلمان بشود آن وقت رسمی میشود واِلا در مجلس مخفی یا در خارج رفتن و استعفا دادن رسمی نیست.
وثوق الدوله وزیر خارجه باز هم کوشش نمود که با تشکیل کمیسیون کوچکی مقدمات پذیرش اولتیماتوم را فراهم آورد او گفت:
همینقدر عرض میکنم تعجیل بفرمائید در انتخاب این کمیسیون و این کمیسیون هم بایستی در یک جلسه رأی خودشان را بدهند و کار را تمام کنند برای اینکه هیچ موقع نداریم قشون روس بنا شده است فردا از قزوین حرکت بکنند یعنی یک هفته بلکه هشت روز قبل بنا بوده است حرکت کند و بواسطه اقدامات جدی که در این چند روزه شده است تأخیر افتاده است و بنا بود فردا که ۲۱ دسامبر است حرکت کنند ولی باز یک اقداماتی شده است که شاید یک ساعاتی به تأخیر بیفتد پس باید خیلی خیلی تعجیل بفرمایند که شاید زودتر کمیسیون را امشب انتخاب بفرمایند و آن کمیسیون هم در یک نشست و برخاست کار را تمام کند و نباید طول بکشد و بیشتر از این به تأخیر بیفتد.
در نشستی دیگر یکی پس از دیگری نمایندگان مانند حاج شیخ الرئیس و سلیمان میرزا بر پذیرش ناپذیری اولتیماتوم و هنایش فاجعه آمیز آن برای استقلال ایران تأکید می نمودند. حتی متین السلطنه که برآن بود که شاید برکناری شوستر با ناوابستگی ایران سازگار باشد، براین باور بود که
اگر بتوان بعضی از قسمت های این پیشنهاد دولت روس را که مستقیماً به استقلال دولت برنمی خورد پذیرفت و در سایر موارد به طور شدت مقاومت کرد، گمان می کنم این رأی، رأی صحیحی است که می تواند در آتیه اسباب نجات و فلاح این مملکت بشود و بنده یک پیشنهادی به همین مضمون کرده ام اگر آقایان نمایندگان غور کنند و صلاح آتیه مملکت را می دانند گمان می کنم قبول بفرمایند.
نمایندگان یک به یک دلیرانه رأی خود را آشکار نمودند و با رأیی همگانی التیماتوم روس را به دیگر بار رد کردند. به نوشته ی شوستر:
هنگامیکه رای گیری پایان یافت هرکدام از نمایندگان، تاس سرنوشت خویش را ریخته بود و جان خود و خانواده اش را به زیر دندانهایِ خرسِ بزرگِ شمال قمار کرده بودند
بنا بر قانون اساسی، این رای اینک به مثابه رأی عدم اعتماد مجلس به دولت بود و بنابراین دولت صمصام السلطنه می باید استعفا می داد . امیر مجاهد سردارجنگ و امیرمفخم بختیاری با کمک مالی و تشویق انگلیس به انگیختن شورش و آشوب در میان مردمان بی نوا پرداختند. در این میان یپرم خان رئیس شهربانی از اینکه خانهای بختیاری پا در کفش او کرده بودند بسیار خشمگین بود به ويژه از اینکه امیرمجاهد و امیر مفخم از سوی سر جرج بارکلی Sir George Barclay، وزیر مختار، انگلیس تشویق شده بودند که تا با روسها از نزدیک همکاری نمایند و بر آن بودند تا نیروهای یپرم خان را خلع سلاح نموده و اداره ی شهربانی را به کمک قزاق های روسِ کلنل وادبولسکی در دست خود بگیرند.
چنین بود که چند روزی تنش و ستیزه میان پاسبان های یپرم خان و ژاندارمها ادامه داشت. تا آنکه سرانجام یپرم خان از ریاست شهربانی (نظمیه) کناره گرفت. اما استعفای او موجب افزایش نگرانی و آشفتگی در تهران شد.
در این هنگام با پادر میانی بارکلی، میان یپرم خان و خانهای بختیاری آشتی برقرار شد. و در دوم دیماه ۱۲۹۰ (۱۹۱۱) انگلیس مزدوران خود را به رویارویی با نمایندگان مجلس فرستاد، اراذل و اوباش نمایندگان را از مجلس بیرون کردند و در کشور حکومت نظامی اعلام شد. در همان روز روسها تبریز را با بمبارانی سنگین پوشاندند و کنسولگری روس شهر رشت را زیر فرمان خود گرفتند. روزنامه ی روسی نووئه ورمیا Но́вое вре́мя در سر مقاله یی خواستار "انتقامی سخت" و "از میان بردن همه ی فدائی ها" شد و نوشت "انسانیت راستین به بی رحمی نیازمنداست". روزنامه ی نیشن The Nation در لندن در همان روز زیر آوند استقلال ازدست رفته ی ایران نوشت:
این گشته ئی آشکارست که روسیه از نخست سر آن داشت که آقای شوستر را خوار نماید زیرا که او از خود توانمندی و نترسی آمریکاییها را نشان میداد که می توانست بزودی دشواری های مالی ایران را چاره کند و به ایران دولتی سامان یافته دهد. او مردی نبود که بدون تلاشیدن به آسانی تسلیم شود اما به انجام، نیرویِ شمشیرِ روسیه بیشتر از قلم آقای شوستر بود. این نمایش، با تشریفات رسمیِ نشاندادن نوک سرنیزه برای در خواست روسیه، و پشتیبانی سر ادوارد گری در سخنرانی روز سه شنبه اش ، که این را حق روسیه می دانست که بتواند استخدام خارجی ها را در ایران رد نماید، پایان یافت. گام بعدی وامی ست که مانند همیشه می باید برای پرداختِ غرامتِ هزینه یِ تجاوز روسیه پرداخته شود و با برجا نشاندن یک سرکرده یِ رسمی که زیرفرمانِ روسیه باشد، به سر انجام فرمانفرمایی آن کشور بر تهران برپا خواهد شد. پرسش بعدی البته این خواهد بود که تاچه اندازه ما آماده ایم که اجازه دهیم که تهران پس از اینکه کانون سیاست روسیه شده است بر جنوب ایران حکومت نماید. به فرجام، تجزیه ی بخردانه ی ایران می باید دنبال شود و گونه ئی سازمان سیاسی جداگانه برای جنوب بر پا شود. منطقه ی نفوذ انگلیس به دشواری می تواند از شهری اداره شود که کاملاٌ در زیر فرمان قزاق های روس، دیپلماتهای روس، سرمایه کاران روس و بازرسان خارجی که روسیه می تواند کار شان را رد نماید، باشد. در مقایسه با دولت همیارمان روشهای خود ما خیلی کمتر شَدید، کمتر بی رحمانه و کمتر شتابزده بوده است . اما چون ما با آنچه که او کرده است همباوری کرده ایم خودمان نیز دیر یا زود وادار خواهیم شد که از او پیروی نمائیم. پس از گذشت چند سال بدون تردید ما خویشتن را به آشکاری اشغالگر جنوب ایران خواهیم دید به همانگونه که روسیه شمال آن کشور را در اشغال دارد. و کابوسی را که نسلهایی از سربازان هندی- انگلیسی را نگران داشته بود، سرانجام با پذیرش خودمان روی گشته خواهیم نمود. نیروهای روسیه و انگلیس در مرزهایی ناپدیدار در برابر هم رویارو خواهند شد و ما به آوند ی نظامی مانند ترکیه و روسیه با سپاهیانِ وظیفه یِ بیشمارشان coscript armies قدرتی قاره ئیContinental Power برای همسایگان دلواپسمان خواهیم شد.
به باورِ روزنامه یِ نیشن، تجاوز روسیه به ایران برآیندی بسیار تیره بود از سیاست اروپایی سر ادوارد گری.
که یک اصل ساده و اولیه از نخست بر آن حاکم بوده است - ترس او از اینکه مبادا این و یا آن قدرت، به آنچه که او آنرا "مدارِ" دیپلماسی آلمان می نامَد، کشیده شود. سال به سال ، برای پیشگیری از اینکه برخی از قدرت ها به تفاهمی صمیمانه با آلمان دست یابند ما از کالاهایِ مردمان دیگر هزینه کرده ایم. ما در منطقه ی بزرگی از ایران دست روسیه را آزاد گذاشته ایم که هر چه می خواهد بکند. این بهایی گران برای هر چیز بوده است. اما ما از این سطحِ پائینِ شرخریِ دیپلماتیک چه بهره یی برده ایم؟"
به باور نویسنده ی سر مقاله ی نیشن، هنگامی که این بازی آغاز شد روسیه متحد در خور اعتمادی برای فرانسه بود. اما دیگرکسی نمی توانست بگوید که اگر بحران اقادیر در مراکش به جنگِ فرانسه و آلمان منجر میشد روسیه برای یاری به فرانسه به سلاح دست می برد. نیشن روسیه را برای این ناآمادگی به کمک در خور سرزنش نمی گرفت. اما از این آذرده بود که انگلیس حتی نتوانسته بود که روسیه را در "مدار" فرانسه و انگلیس نگاه دارد. به نوشته ی نیشن روسیه با امضای پیمان پتسدام با آلمان از این مدار بیرون رفته بود.
پیمان پتسدام ، راه آهن بغداد
پیمان پتسدام که تنها ساعتی چند پس از سرنگونی محمدعلی شاه قاجار در میان روسیه و آلمان در سن پترزبورگ امضا شده بود مایه ی نگرانی انگلیس بود. روسیه که از افزایش نفوذ آلمان در ایران پس از انقلاب مشروطه دلواپس بود می خواست که آلمان را از دست درازی به شمال ایران بازدارد . پیمان نامه ی ۱۲۸۹ راه آهن روسیه و ایران اینک زمانش سپری شده بود و روسیه نگران آن بود که پیش از آنکه بتواند راه آهن باکو- تهران را به پایان برساند آلمان راه آهن بغداد را به تهران پیوست دهد. نیکلاس دوم امپراطور روسیه و کایزر ویلهلم دوم آلمان در پتسدام در باره ی راه آهن بغداد به توافق رسیده بودند. روسیه برآن بودکه شاخه ی "خانقین- تهرانِ" این راه آهن می تواند درآمدهای گمرکی را که از ترابری صادرات و واردات ایران و اروپا به بار می آمد بدست آورد و انگلیس را از این درآمدها، که از صادرات و واردات از بندرهای ایرانیِ خلیج فارس بدست میاورد، محروم نماید. برای آلمان این راه آهن فرستادن نیرو را به شهرهای میانرودان و سپس در برنامه ئی بلندمدت به مرزهای هندوستان برای چالش با انگلیس ممکن می ساخت.
در پیمان پتسدام، آلمان توانایی ویژه ی روسیه را در شمال ایران به آوند فرماینده می پذیرفت. و از سوی دیگر، روسیه می پذیرفت که آلمان در ایران منافع بازرگانی دارد ولی بدنبال گرفتن هیچ امتیاز نو نمی باید باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر